فلسفه تاریخ هگل؛ تحقق ایده پیشرفت عصر روشنگری

آقاجانلو بیان کرد: هگل معتقد است تاریخ محل قدم برداشتن و جریان پیدا کردن عقل است.
فلسفه تاریخ هگل؛ تحقق ایده پیشرفت عصر روشنگری

نشست «فلسفه تاریخ از منظر هگل» با حضور امیر آقاجانلو مدرس دانشگاه و پژوهشگر فلسفه، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، با بیان اینکه هگل از فیلسوفانی است که فلسفه دشواری دارد، اظهار داشت: در فضای فلسفه تاریخ به خصوص فلسفه تاریخ هگل، فلسفه و تاریخ آن چیزی که معمولا به ذهن متبادر می‌شود، نیست. هگل فیلسوفی است که به اعتراف منتقدانش در قله متافیزیک غرب قرار دارد، می‌توان گفت هگل قله مسئله تاریخ است و استفاده‌ای که از تاریخ می‌کند بسیار قابل توجه است. در تبیین بستر تاریخی مدرنیته باید گفت در گذشته و پیش از دوره مدرن، تاریخ هیچ گاه یک امر فلسفی و مهم نبوده است. اندیشه درباره تاریخ در ادیان بسیار قدیمی‌تر از فلسفه‌ها است و فیلسوفان عمدتا تاریخ را خیلی جدی نمی‌دانستند. در مسیحیت، تاریخ، تاریخ رستگاری و خود حضرت مسیح(ع) است. در اسلام بیهقی به عنوان یکی از بزرگترین محققان می‌گوید مسئله تاریخ و اینکه حکومت را چه کسی به دست بگیرد برآمده از حکمت الهی و مشیت الله است و ما اجازه نداریم حتی درباره آن فکر کنیم چه برسد به اینکه بخواهیم در این باب سخنی بگوییم. هیچ کدام از اینها فلسفه تاریخ نیست. فلسفه تاریخ زمانی است که دیدگاه تاریخی را به ترازوی عقل بنشایم و مستدل و در یک نظام فلسفی از آن صحبت کنیم.

آقاجانلو ادامه داد: هگل فلسفه تاریخ خود را مشیت الله می‌داند و می‌گوید من می‌خواهم مشیت الهی را در فلسفه خود نشان بدهم. هر اندیشه و تفکری نمی‌تواند و اساسا نیاز ندارد که از تاریخ صحبت کند. یکی از زمینه‌هایی که باعث می‌شود از تاریخ به نحو فلسفی صحبت کرد این است که بتوان حقیقت را در طول تاریخ دید و نوعی سیالیت را وارد حقیقت کرد. فلسفه از حقیقت سخن می‌گوید، وقتی از فلسفه تاریخ سخن به میان می‌آید یعنی حقیقتی که در تاریخ متجلی شده است. بحث از تاریخ عمدتا در قرن هجدهم و نوزدهم و حول دو جریان اتفاق افتاده است؛ جریان اول تاریخ‌نگاری بود که به بن‌بست رسید و به سمت فلسفه تاریخ حرکت کرد و جریان دوم اتفاق‌هایی است که در متافیزیک می‌افتد و به سمت تاریخ می‌رود.

این مدرس دانشگاه با اشاره به روند تاریخ‌نگاری عنوان کرد: اتفاقی که در تاریخ‌نگاری افتاد این بود که در قرن هجده و نوزده مورخین گمان می‌کردند هر چه اسناد تاریخی بیشتری داشته باشند می‌تواند تاریخ را دقیق‌تر و واقعی‌تر فهم کنند. این نگاه به مشکلاتی برخورد و مورخین به این نتیجه رسیدند که مورخ نمی‌تواند بدون پیش‌فرض‌های خود تاریخ را فهم کند و وجود پیش فرض و نظریه الزام دارد. این زمان اولین دوران‌هایی بود که به سمت فلسفه تاریخ حرکت کردند. هگل و افرادی مانند او مقدماتی را در این مباحث مطرح کردند. بنابراین در نگاه مدرن، نظریه تاریخ را مشخص می‌کند. هگل در این باره می‌گوید: تاریخ مسیر عقلانیت و مسیر حرکت روح به سمت آزادی است بنابراین استفاده کردن یا نکردن از شواهد تاریخی دیگر تفاوتی ندارد.

وی افزود: مسئله دیگری که در دوره مدرن اتفاق افتاد و سبب شد اندیشمندان به سمت تاریخ بروند ایده پیشرفت بود. ایده پیشرفت بر اساس اتفاقاتی که در عرصه علوم مختلف به خصوص علوم انسانی افتاد، در قرن هجدهم و نوزدهم مطرح شد. در ایده پیشرفت آینده بالاتر و برتر از امروز و امروز برتر از دیروز است. بر اساس ایده پیشرفت همه ساحت‌ها از جمله ایمان، علم، حقوق و غیره باید رشد کند. این فضایی است که در ایده پیشرفت وجود دارد.

این پژوهشگر با اشاره به فلسفه تاریخ هگل، بیان داشت: بسیاری از شارحین تاریخ را مهمترین بخش اندیشه هگل و فلسفه تاریخ را تمام نظام هگل می‌دانند. هگل در فلسفه تاریخ از اصطلاحی با عنوان جمع بین عین و ذهن استفاده می‌کند. بر این اساسا اگر منظور از تاریخ آن اتفاقاتی است که در خارج افتاده و امروز دیگر به آن دسترسی نیست تاریخ آبجکتیوobjective) ) و اگر مقصود گزارشی است که از یک واقعه تاریخی نقل می‌شود تاریخ سابجکتیو (subjective) است. اندیشه هگل در حقیقت جمع میان عین و ذهن است. هگل معتقد بود آن چه شما به عنوان امر بیرونی می‌شناسید و آن چه که از آن فهم می‌کنید در یک دیالکتیک با هم متحد می‌شوند، در حقیقت شما دو پدیده ندارید بلکه هر دوی آنها یک پدیده هستند و این تاریخ است. این تاریخ زمانی فلسفی می‌شود که لباس مقولات را بر آن بپوشانیم و آن را در سیر دیالکتیکی قرار بدهیم. هگل می‌گوید تمام حرف من در فلسفه تاریخ این است که نشان بدهم تاریخ محل قدم برداشتن و جریان پیدا کردن عقل است، تاریخ سیری است که آگاهی تا رسیدن به مطلق طی می‌کند، تاریخ کاملا عقلانی است و تصادفی نیست.

ایشان هگل را یک فیلسوف نظام‌ساز توصیف کرد و گفت: هگل یک فیلسوف نظام‌ساز و نظام‌دار است و همه نظام هگل بر اساس حرکت ایده یا حرکت آگاهی است. اولین رکن نظام هگل منطق است، آنجایی که ایده در ساحت مفهوم زیست می‌کند. ابتدا ایده در ساحت مفهوم زیست می‌کند و تجلیات مختلف دارد و منطق را شکل می‌دهد. منطق هگل مقولات هگل است و به نوعی متافیزیک محسوب می‌شود. از دیدگاه هگل سه مرتبه وجود دارد؛ ایده در ذهن، ایده در خارج و مرتبه سوم جمع بین ذهن و عین یا همان طبیعت است. جمع بین امر طبیعی و غیر طبیعی که همان روح است. انسان یک ساحت ذهنی دارد و یک ساحت طبیعی و این ویژگی تنهای برای انسان است از آن جهت که آگاهی دارد. فلسفه هگل در نهایت به یک امر مطلق می‌رسد که آن اوج یقین است. از منظر هگل این حرکت آگاهی و عقلانیت است که تاریخ را می‌سازد نه یک شخص یا گروه. عقلی که هگل به آن اشاره دارد یک عقل بیرون از طبیعت به معنای عقل فعال و یا عقل یک انسان تک نیست بلکه او قائل به حکومت قوایی در این عالم است که به آن عقل یا روح می‌گوید.

آقاجانلو با بیان اینکه تاریخ در ساحت اندیشه هگل نگاه تکاملی در همه عرصه‌های زندگی است، اظهار داشت: در دیدگاه هگل حیات هر دوره‌ای به خودش است. از تبعات این دیدگاه این است که برای مثال امروز باید مسیح و مسیحیت امروز را پیدا کرد، مسیحیت گذشته دیگر گذشته است و باید مسیحیت این دوران را یافت. از این جهت دیدگاه هگل مخالفت بسیار جدی با بحث شریعت دارد. او معتقد است شریعت آن دوره برای آن دوره بوده و وقتی دوره‌ها تغییر می‌کنند حقیقت هم تغییر می‌کند، دین هم تغییر می‌کند. هگل در جوانی معتقد به فضای روشنگری است و دین را طبیعی دنبال می‌کند به این معنا که زوائد تاریخی نداشته باشد و نسبی گرایانه و روان شناختی نباشد. بلکه حقیقت عقل محض باشد.

وی در پایان خاطرنشان کرد: نکته مهمی که در این بحث وجود دارد این است که فلسفه تاریخ هگل بسیار از ادبیات دینی استفاده شده است مانند اینکه می گوید تاریخ محل گام برداشتن خداست و یا می‌گوید فلسفه تاریخی من می‌خواهد مشیت الله را روشن کند. امثال این تعابیر بسیار دارد. نکته این است که این تعابیر نباید رهزن باشد، همه فلاسفه از این تعابیر استفاده می‌کنند. در حقیقت هگل بر اساس مبانی خود از این تعابیر استفاده می‌کند. در فلسفه هگل خدای مشخص متعالی وجود ندارد، در حقیقت مقصود هگل از دین و معنویت آن دین و معنویتی است که خود می‌گوید. هگل خود را فردی دینی می‌داند اما آن دینی که هگل از آن سخن می‌گوید با دین کلیسا زمین تا آسمان فرق دارد. در حقیقت فلاسفه از زبانی برای بیان مبانی خود استفاده می‌کنند که به جهت ظرفیت‌های فرهنگی و مفهومی قابل فهم‌تر برای مردم باشد.

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.