دموکراسی اسرائیلی

سید مهدی حسینی : ۱- قطع نظر از مسائل نظامی و سیاسی نکته ای که در این جا برای ما اهمیت دارد این است که دریابیم چرا رژیم اسرائیل مدام جنگ به راه می اندازد و تا این حد خشن و غیر انسانی عمل می کند.

۲- غرب، تنها دموکراسی مستقر در خاورمیانه را رژیم جعلی اسرائیل می داند و این دموکراسی غربی- صهیونیستی در نوع خود خشن ترین دولت در خاورمیانه و حتی جهان است البته با فرض عدم وجود برخی دولت های غربی نظیر ایالات متحده امریکا. اکنون این پرسش قابل طرح است که آیا دموکراسی صهیونیستی اگر در یک روز صد تن بمب بر سر مردمی بی دفاع بریزد جای تعجب دارد یا این که باید گفت بعید است طرفداران دموکراسی و کسانی که صاحب نظام دموکراتیک غربی می باشند دست به چنین اقداماتی بزنند.
این نظر که اسرائیل یک دموکراسی غربی است، قابل پذیرش می باشد و اگر چنین نبود شاهد این همه وحشی گری و جنایات از سوی این رژیم نبودیم . ذات دموکراسی پیوند دیرینه ای با نظامی گری و تجاوز و خشونت دارد. اساساً لازمه بقای دموکراسی غربی در جهان، وجود یک دستگاه قدرتمند و مخوف نظامی – امنیتی است که بتواند ضامن سرکوب کننده ای باشد برای تضمین دوام دموکراسی در جهان. و آنچه نظام های دموکراتیک را چه از حیث داخلی و چه از حیث خارجی تا کنون محفوظ نگاه داشته، همین سیستم های قدرتمند نظامی می باشند که مجهز به سلاح های مدرن و غالباً غیر متعارف هستند.این سیستم نظامی در حقیقت شالوده و اسکلت بندی نهایی دموکراسی غربی را می سازد و به نوعی لایه پنهان و کاملاً مؤثری است که توسط یک لایه و نظام روشنفکری پوشیده می شود که در قالب انتخاباتی کنترل شده و چند حزب محدود که عیمقاً متعهد و معتقد به این نظام قدرت هستند، صورتبندی شده است.

نقش لایه روشنفکری این است که به مثابه ویترینی سیاسی و تبلیغاتی برای لایه نظامی دموکراسی عمل نماید. و از طریق ابزارهای مدرنی که در اختیار دارد مزوّرانه می کوشد به مردم این گونه القا نماید که دموکراسی چیزی است در نقطه مقابل دیکتاتوری و توتالیتاریسم و حکومت های نظامی، که به مردم آزادی در رأی و بیان و عقیده را اعطا کرده است . در حالی که ماهیت نظامی دموکراسی به چیزی جز توتالیتاریسم مطلق و بی قید و شرط قانع نیست و اساساً مردم در نظام دموکراسی به صورت شبانه روزی در پشت دیوارهای شیشه ای آزادی نظامیان زندگی می کنند.
اهمیت چندانی ندارد که رئیس جمهور به عنوان نماینده هئیت حاکمه در دموکراسی غربی چه کسی باشد، مهم این است که هر زمان که قدرت نظامی بخواهد خود را به صورت عریان در تهاجمی بی رحمانه به کشوری ناتوان و یا قتل عام وحشیانه و خونین مردمی مظلوم مانند مردم عراق و افغانستان و فلسطین  نشان دهد، بتواند به اندازه کافی خوانخوار و هیتلر گونه اهداف مورد نظر را عملی کند. در چنین مواقعی هر چند این “دموکراسی خواهان” می کوشند چهره ای انسانی به خود بگیرند و شعارهای روشنفکری غرب را بدهند که” قتل عام مردم غزه و عراق برای اعطای آزادی و دموکراسی به آنها است” اما این شعارها کاری از پیش نمی برد و همگان در می یابند که سبعیت و میلیتاریسم همزاد دموکراسی غربی است و به قول یکی از سران سیاسی رژیم اسرائیل برای “دفاع از جهان آزاد” کشتار در غزه امری اجتناب ناپذیر می باشد.

به عبارت دیگر، همان طور که وبر روح سرمایه داری جدید را ارزش مطلق بخشیدن به پول و سرمایه می داند، سیاست ماکیاولی غرب نیز تعیّن مطلقییّت بخشی به قدرت است و قدرت تنها ملاکی که در نظر و عمل دارد، خود قدرت و قهر و غلبه می باشد و هیچ چیز دیگر اعم از اخلاق و دین و انسانیت و عواطف بشری هیچ کدام قادر نیست حدی برای آن باشد.از این رو به نظر می رسد چندان دشوار نباشد که درک کنیم خشونت و سبعیت در ذات دموکراسی اسرائیلی نهادینه شده است و در واقع اسرائیل تنها کاری که می کند این است که خود را آنچنان که هست، بروز می دهد و نمی تواند به اقتضائات ذاتی دموکراسی که خود را در قالب کشتار و غارتگری نشان می دهند، ملتزم نباشد.
۳- در خصوص علل جنایات رژیم اسرائیل در غزه نکته ای دیگر نیز حائز اهمیت است و آن این که اساس تأسیس این رژیم در قلب خاورمیانه به تقابل تاریخی و سرسختانه اسلام و غرب باز می گردد. رژیم اسرائیل در حقیقت مظهر و مجمع عقده ها و کینه های تاریخی غرب از اسلام و مسلمانان می باشد که این بدخواهی ها و کینه ها در بستر روابط تاریخی اسلام و غرب به صورت مستمر از سوی غرب بروز یافته است. به بیان بهتر، رژیم اسرائیل مدل مینیاتوری و نظامند غرب در منطقه اسلامی خاورمیانه است که به صورت مصنوعی از اواسط قرن بیستم تا کنون تلاش شده است که در قالب یک دولت قدرتمند بتواند خود را در سرزمین های غصب شده تثبیت کند و از طریق به کارگیری  قدرت نظامی و با اشغال سرزمین های دیگر، موجبات توسعه فضای حیاتی و تنفسی خود را هموار کند.

اگر تصور کنیم که اسرائیل دولتی است در عرض دیگر دولت ها که با غرب دارای روابط و مناسباتی است دچار خطای تئوریک شده ایم، چرا که اسرائیل مجموعه ای است از دنباله و تداوم اقتصاد و سیاست و فرهنگ غرب که در شکل و شمایلی قومی نمود یافته است. این که مشاهده می شود سیستم های اقتصادی غرب، مرتب و حساب شده بخشی از سرمایه سالانه خود را به رژیم اسرائیل انتقال می دهند و یا نظام لیبرال دموکراسی غربی،  دفاع از اسرائیل را حتی با استفاده از سلاح های هسته ای مطلقاً مجاز می داند صرفاً در صورتی قابل فهم است که به این نکته متفطن باشیم که  اسرائیل بخشی از غرب است که به نحو انفکاک ناپذیری در تمامی ابعاد، عینیت منحصر به فردی با تمدن غربی یافته است.
جهت گیری وجودی و مفهوم کارکردی دولت صهیونیستی – غربی در کینه ورزی همه جانبه و دشمنی بی پرده با اسلام و مسلمانان صورت تحقق یافته است. این دولت در واقع کارکرد اصلی اش این است که مجرایی باشد برای تخلیه عقده های تاریخی غرب علیه مسلمانان ،آن هم در شکل بی رحمانه و فاشیستی اش. از این رو چندان جای تعجب ندارد که مدل کوچک شده غرب دارای یک ارتش نژاد پرست است که با تجهیزات و سلاح های مدرن و غیر متعارف غربی و با هزینه غرب، نسل کشی سیستماتیک  مسلمانان بی دفاع غزه و لبنان را در دستور کار خود قرار داده است. هدف غرب از این کشتار علاوه بر رها سازی روانی خویش از حقارت های تاریخی اش در برابر اسلام، تحقیر کردن شبکه نیروهای اسلامی است که با کاربست اندیشه اسلامی مبارزه جویانه توانسته اند موفقیت های بزرگی در عرصه تقابل با غرب به دست آورند.
شاید فرع بر مطالب بالا تا حدودی روشن شده باشد که چرا غرب در قبال اقدامات ضد بشری صهیونیست ها موضع جانبدارانه ای اتخاذ کرده است. فقط یک نکته باقی می ماند راجع به نهادهای بین المللی که من باب تذکر به آن اشاره می کنیم. توجه به علل غایی ایجاد و روند فعالیت این نهادها در طی بیش از نیم قرن نشان می دهد که نهادهای بین المللی نظیر سازمان ملل و شورای امنیت و یا نهادهای حقوق بشری، بسط قانونی منطق و سیاست غرب در صحنه جهانی هستند. در واقع این نهادها، کانون های مستقل و آزادی نیستند که امیدوار باشیم بر مبنای عدالت و انسانیت در جهت بهبود وضعیت مردمان در جهان کاری انجام دهند. بلکه این نهادها ابزارهایی هستند که وظیفه شان مشروعیت بخشیدن به دغدغه های جهانی غرب و پیگیری نگرانی های غرب در  زمینه منافع و اهداف اش می باشد و از این رو هیچ گاه در جهت عکس وظایف ذاتی خود حرکت نمی کنند. و از آنجایی که یکی از نگرانی های غرب، تثبیت اسرائیل در خاورمیانه اسلامی است، نهادهای بین المللی می کوشند تا حد ممکن و از طریق ابزارهای قانونی مانع از این شوند که روند تثبیت اسرائیل در معرض خطر قرار گیرد و یا این که نگرانی غرب در خصوص اسرائیل ابعاد گسترده تری یابد.
۴- و در پایان بی مناسبت نیست اشاره ای درباره معنای نشانه شناختی جنگ هایی که رژیم اسرائیل به راه می اندازد، داشته باشیم. برخی از حوادث نظیر ناآرامی ها و یا جنگ ها و… می تواند نشانه ای باشد از افول و انحطاط یک قوم و نظام و یا جهش و تولد قومی و نظامی دیگر. جنگ های اخیر اسرائیل در لبنان و غزه که نتایج فاجعه آمیزی برای اسرائیل داشتند، نمونه ای است از این دست حوادث.

در واقع دموکراسی اسرائیلی به این نقطه رسیده است که می تواند در افق آینده سیاه خویش سقوط خود را مشاهده نماید. و تنها راه گریز از این سرنوشت محتوم را جنگ می داند. آن هم جنگی که در نهایت قساوت و وحشی گری می خواهد اسرائیلی قدرتمند و مستحکم را در برابر همه به نمایش بگذارد. اما از آنجایی که شتاب رژیم اسرائیل به سمت فروپاشی و سقوط مطلق بسیار رو به تزاید گذاشته است، این رژیم از درک این حقیقت عاجز است که به راه انداختن جنگ هایی چنین که تنها ثمرش برای آن صرفاً از هم گسیختگی بیشتر چارچوب و بافت نظامی – سیاسی رژیم  گلخانه ای اسرائیل است، به روند فروپاشی و سقوط این رژیم سرعت بیشتری می بخشد.

دیدگاه شما

پاسخ