تحلیلی بر یک داستان: داستان نفت

کاشانی و مصدق

سجاد چیت فروش: ۲۹ اسفند هر سال یادآور خاطره‌ای بزرگ برای ما ایرانیان است. خاطره‌ای شیرین که با یاد آن بر پدران و مادران خود که در راه آزادی و استقلال این سرزمین کوشیدند، درود می‌فرستیم. ۲۹ اسفند یادآور خوبی‌ها و زشتی‌هایی هست که مثل هر حادثه‌ی تاریخی دیگر بایستی به هر دو جنبه‌ی آن توجه کرد. خوبی‌هایی همچون اتحاد مردم ایران، تبعیت از رهبری ملی و اسلامی و در نهایت بیرون راندن استعمارگران و دست‌نشاندگان آنها از این سرزمین. اما نباید از یاد برد که این حادثه‌ی تاریخی تجربه‌های تلخی نیز دارد؛ شکست اتحاد بین رهبران نهضت، فریب مردم توسط مزدوران داخلی و خارجی، و در نهایت انحراف از اهداف اصلی، از جمله‌ی آن موارد است.
بدون شک ۲۹ اسفند، خاطراتی از مصدق و کاشانی، جنگ برای نفت، فشار اقتصادی بر مردم، رزم‌آرا، هژیر و در نهایت حادثه‌ی تلخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در ذهن ما زنده می‌کند، که هیچ یک بدون ارتباط با دیگری نیستند.
در این مقاله برآنیم عوامل ایجادکننده‌ی نهضت ۲۹ اسفند را بررسی کرده و ارتباط این عوامل را نشان دهیم تا از ۲۹ اسفند حادثه‌ی تلخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را نیز بیرون آوریم.

مقدمه

تاریخ معاصر ما عجین است با نفوذ استعمارگران و دلالان آنها برای غارت منابع سرشار ایرانیان. آنان با شیوه‌های مختلف از جمله ایجاد توطئه و به قدرت رساندن نیروهای حافظ منافع خود و بستن قراردادهای یک طرفه همچون قراردادهای ۱۹۱۹، ۱۹۰۷ و… خون ایرانیان را می‌مکیدند. در این بین ایران به علت داشتن منابع سرشار انرژی نفت همواره مورد توجه کشورهای استعمارگری همچون روسیه و خصوصاً انگلیس بوده است. آنان از ضعف ایرانیان در استخراج نفت استفاده کرده و با بستن قراردادهای گوناگون به مکیدن این منبع می‌پرداختند. در حدود سالهای ۱۳۲۴ زمزمه‌های ملی کردن صنعت نفت برای اولین بار به گوش رسید اما طرح جدی آن در سال ۱۳۲۸ بود که مخالفان جدی داخلی و خارجی داشت؛ رزم‌آرای نخست‌وزیر مخالف جدی داخلی بود و انگلیس مخالف جدی خارجی که حتی دست به اعزام ناوگان به خلیج فارس زد و ایران را تهدید نظامی نمود. مردم ایران بیش از ۱۶ ماه مقاومت کردند و در نهایت با رهبری آیت‌الله کاشانی به عنوان شخصیت برجستة مذهبی و دکتر مصدق به عنوان شخصیت برجستة ملی در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ نهضت ملی شدن صنعت نفت را به ثمر رساندند. مخالفان، اگرچه در آغاز نتوانستند کاری از پیش ببرند اما در ادامه با ایجاد تفرقه میان گروه‌های ملی و مذهبی این جریان بزرگ که می‌توانست مقدمه‌ای برای قطع دست استعمارگران باشد را به شکست کشاندند. در این مقاله به دنبال بررسی علل ایجاد و شکست این نهضت ملی-مذهبی می‌باشیم.

 

عوامل ایجاد کننده‌ی نهضت

اگر بخواهیم عوامل ایجادکننده این نهضت تأثیرگذار را توضیح دهیم به طور حتم بایستی دو گروه ملّی و مذهبی را از گروه‌های اصلی ایجادکننده‌ی نهضت دانست که هر یک به اندازه‌ی خود نقش خود را ایفا کرده‌اند. اما متأسفانه بعضی از افراد بدون هیچ دلیلی سعی می‌کنند یکی از گروه‌ها را کم‌رنگ جلوه دهند. ما در این قسمت سعی می‌کنیم نقش هر یک را به طور خلاصه و تاریخ وار ذکر کنیم.

گروه ملی: به طور حتم یکی از گروه‌های تأثیرگذار در این نهضت، گروه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق می‌باشند. برخلاف گفته‌های بعضی از افراد در این باره که مصدق تا سال ۱۳۲۹ هیچ فعالیتی برای ملی شدن صنعت نفت نکرده‌اند. او «بارها از خسارات قرارداد ۱۳۱۲ در زمان رضا شاه و تحمیلی بودن آن سخن رانده است ولی آنچه لازم است در اینجا یادآور شویم اینکه به نظر او این قرارداد از نظر حقوقی باطل است، زیرا عاقد قرارداد می‌بایست آزاد باشد و وزرای دوران دیکتاتوری عناصری مسلوب‌الاختیار بوده‌اند که فقط دستورات صادره را اجرا می‌کردند» (اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، ۱۳۵۷، ۷۶). مصدق فعالیت‌های خود را در این زمینه ادامه داد. اما این گونه فعالیت‌ها نتوانست مانعی جدی برای استعمارگران محسوب شود. و در جنگ جهانی دوم نیز شرکت نفت ایران – انگلیس حدود ۵۰% سوخت کشتی‌های جنگی انگلیس را تأمین می‌کرد. بعد از جنگ جهانی دوم در جریان اشغال ایران توسط شوروی، شرط این کشور برای خروج از ایران عقد قراردادی در زمینه‌ی نفت با ایران بود اما از همان ابتدا که شوروی درخواست خود را ارائه داد، دکتر مصدق در اولین اقدام عملی خود در این زمینه طرحی دوفوریتی به مجلس ارائه داد که در یازدهم آذر ۱۳۲۳ با تصویب مجلس به صورت قانون در آمد. براساس این قانون، هرگونه مذاکره رسمی و غیررسمی به منظور اعطای امتیاز نفت، ممنوع شد. پیشنهاد مصدق به شوروی این بود که دولت شوروی، سرمایه لازم را برای استخراج نفت در اختیار ایران بگذارد و در عوض ایران متعهد شود که نفت تولید شده را به صورت انحصاری به دولت شوروی بفروشد. در این زمان نخست‌وزیران مختلفی که پشت سر یکدیگر به قدرت می‌رسیدند، مهمترین مسئله‌ی خود را حل مسئله‌ی نفت می‌دانستند. در ابتدای سال ۱۳۲۷ بعد از استعفای قوام، حکیمی به نخست وزیری رسید که فعالیت خاصی در این زمینه انجام نداد. بعد از او در خرداد ۱۳۲۷ دولت هژیر نیز اگرچه به دنبال مذاکراتی در این زمینه بود، کار خاصی از پیش نبرد. بعد از سرکارآمدن “ساعد” فعالیت برای حل این مشکل افزایش یافت و “گلشائیان” وزیر مالی وقت، مذاکراتی با “گس” یکی از رؤسای شرکت نفت انجام داد. در این قرارداد اصلاحاتی درباره‌ی سهم ایران و افزایش نقش ایران را دنبال می‌کردند، در این زمان که ونزوئلا و عربستان نیز هر یک قراردادهایی با سود ۵۰% با شرکت‌های خارجی بسته بودند، این امر خود عاملی شد که نمایندگان مجلس نیز به دنبال افزایش سهم ایران از عایدات نفت باشند. سرانجام در ۲۶ تیر ۱۳۲۸ قراردادی با نام “گس-گلشائیان” به امضا رسید و برای تصویب تقدیم مجلس شد. اما تصویب این قرارداد تا مجلس شانزدهم، به تعویق افتاد و اعضای جبهه‌ی ملی به رهبری دکتر مصدق توانستند به مجلس شانزدهم راه یابند. این امر شرایط را برای رد قرارداد “گس-گلشائیان” که به نظر آنها مخالف با منافع ایران بود، آماده‌تر شد. از طرفی به تحریک مصدق و آیت‌الله کاشانی مردم و دانشجویان نیز اعتراض خود را نسبت به این قرارداد اعلام کردند. به طوری که «پس از رد لایحه قرارداد الحاقی، جنبش مردمی برای ملی کردن نفت اوج بیشتری گرفت و شعار «همه چیز برای ملی شدن نفت» در سراسر کشور رواج یافت. و روز ۲۲ آذر دانشجویان طرفدار جبهه‌ی ملی، به پیروی از این شعار، در دانشگاه تظاهرات وسیعی برپا کردند. دانشجویان توده‌ای نیز با شعار «لغو بدون قید و شرط امتیاز نفت جنوب» به میدان آمدند و به زد و خورد با دانشجویان طرفدار ملی شدن پرداختند. انبوه توده‌های مردم به جبهه‌ی ملی، که رهبری اعتراض به شرکت نفت را در دست گرفته بود و رد لایحه قرارداد الحاقی را با پیروزی به پایان رسانده بود، می‌پیوستند». (نجاتی؛ ۶۵، ۱۱۵) بعد از تشکیل مجلس شانزدهم در ۲۲ خرداد ۱۳۲۹ لایحه نفت گس- گلشائیان برای استیفای حقوق ایرانیان کافی شمرده نشد و در همان جلسه لایحه‌ی ملی شدن صنعت نفت که از طرف ملیون به مجلس ارائه شده بود، رد شد. اما ماه بعد مجلس نظر کمیسیون نفت را تأیید کرد اما رزم‌آرا (نخست وزیر وقت) به شدت با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کرد و از راههای مختلف از جمله همکاری با نمایندگان آنگلوفیل، مانع بزرگی در راه ملی شدن این صنعت مهم بود، اما در نهایت گروه فدائیان اسلام توسط خلیل طهماسبی رزم‌آرا را ترور کرد. با کشته شدن رزم‌آرا، نمایندگان وابسته نیز عقب نشینی کردند و لایحة ملی شدن صنعت نفت در ۲۴ اسفند در مجلس شورا و سپس در ۲۹ اسفند در سنا، تصویب شد.

 

نقش آیت‌الله کاشانی در شکل گیری و ادامه‌ی نهضت ملی شدن صنعت نفت

وقتی به سالهای ملی شدن برمی‌گردیم، می‌بینیم که مردم یا از حق خود آگاهی نداشتند و یا به علل مختلفی، از جمله جوّ خفقانی که شاه و دربار و بعضاً نخست‌وزیران ایجاد می‌کردند از ترس حرفی نمی‌زدند. در چنین زمانی بود که نقش رهبران ملی و مذهبی پررنگ‌تر می‌شود.

 

نقش آیت‌الله کاشانی قبل از ملی شدن

آیت‌الله کاشانی بعد از بازگشت از تبعیدِ لبنان، وارد مجلس شانزدهم شدند. ایشان در مخالفت با قرارداد الحاقی گس-گلشائیان پیامی آماده کردند که توسط دکتر مصدق در مجلس قرائت شد در آن پیام آمده بود که «وقتی مسئله نفت مطرح شد، وظیفه‌ی دینی و ملی دانستم که نظر ملت ایران را در باب مظالم شرکت نفت و حقوق مغضوبه ملت ایران در طی اعلامیه‌ای منتشر کنم و جداً استیفای حقوق از دست رفته آنها را بخواهم و مخالفت مردم را با هر قرارداد یا عملی که مشعِر به تثبیت و تأیید عملی اکراهی باشد اظهار نمایم… نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار می‌کند…» (موسوی، ۷۹، ۷ و دوانی، ۱۳۶۰، ۴۸۲) از این زمان به بعد بود که دیگر روحانیون و علمای خارج و داخل ایران به این نهضت پیوستند و از این نهضت حمایت کردند، از طرفی به دلیل وجهه‌ی بسیار خوب آیت‌الله کاشانی، تمامی علما به نوعی ایشان را نماینده‌ی تام‌الاختیار خود در این جریان می‌دانستند. به عنوان مثال آیت‌الله خوانساری در اعلامیه‌ی خود چنین نوشت. (با این که مثل حضرت مستطاب آیت‌الله کاشانی دامت‌برکاته که مجتهدی عادل و با شهامت و دلسوز و فداکار برای مصالح دین و دنیای مردمند، با این همه جدیت و ترغیب و ترحیض، مردم را بیدار می‌کنند. دیگر مجال عذری برای کسی باقی نمی‌ماند). آیت‌الله کاشانی علاوه بر تشجیع مردم برای احقاق حق شان، از طریق پیام و سخنرانی، یا از طریق تربیت افراد خاص یا تأیید برخی اشخاص، موانع پیش روی ملی شدن صنعت نفت را با کمک آنها از مقابل عوامل اجرایی یعنی دکتر مصدق برداشتند. از جمله‌ی شاگردان مرتبط با ایشان خلیل طهماسبی می‌باشد که با قتل رزم‌آرا مهمترین و سرسخت‌ترین مانع داخلی را از پیش روی برداشت. از طرفی با نخست‌وزیری هژیر، که یکی از عوامل سرسخت و از مخالفان ورود جبهه‌ی ملی به مجلس شانزدهم بود، زمینه‌ی ورود مصدق و یارانش را به مجلس فراهم آورد.

 

شکست نهضت

نفت ایران در ۲۰ اسفند ۱۳۲۹ به طور رسمی، ملی شد و بلافاصله کارکنان انگلیسی از کشور خارج شدند و عواید نفت به طور حداکثری برای ایرانیان حفظ شد. اما این نهضت بزرگ که به جد می توان آن را بعد از انقلاب مشروطه بزرگ‌ترین تحرک ملی و مردمی دانست در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ طی یک کودتای آمریکایی- انگلیسی شکست خورد این شکست به صورت علنی خود را در چهره‌ای اجرایی یعنی دولت مصدق نشان داد حال اگر بخواهیم عوامل شکست این نهضت را بررسی کنیم بایستی آنها را به ۲ دسته کلی تقسیم بندی نمود. ۱_ عوامل خارجی ۲_ عوامل داخلی

 

عوامل خارجی

قبل و بعد از ملی شدن صنعت نفت رویه‌ی کشورهایی که به نوعی خود را در این مسئله مرتبط می‌دیدند مختلف بوده است. از آنجا که هر کشوری به دنبال منافع خود می‌باشد، کشورهای استعمارگرد نیز به دنبال چپاول کشورهای دیگر بودند؛ در این زمان کشورهای آمریکا، انگلیس و شوروی در رأس این جریان بودند.

الف- انگلیس
دولت انگلیس که در ابتدا رابطه‌ی خود را با شرکت نفتی ایران- انگلیس بسیار کم می‌دانست به ظاهر از این شرکت حمایت نمی‌کرد. در جریان ملی شدن صنعت نفت بسیار تلاش نمود تا این نهضت به شکست بیانجامد، تلاش‌های این کشور به صورت مذاکره با دولت و نخست وزیر شروع شد و در نهایت نیز به صورت تهدید نظامی در آمد. به طور حتم یکی از عوامل بسیار مؤثر در به تعویق افتادن ملی شدن نفت نیز فشارهای بی‌امان “دولت” انگلیس بود. آن کشور طی بیانیه‌ای اعلام کرد «دولت پادشاهی انگلستان نمی‌تواند نسبت به امور شرکت نفت انگلیس و ایران که یک مؤسسه مهم انگلیسی و حتی بین‌المللی است بی علاقه بماند. بنابراین دولت پادشاهی انگلستان با نگرانی اطلاع حاصل کرد که کمیسیون نفت مجلس درنظر گرفته است این مؤسسه را قبل از پایان مدت امتیاز شرکت ملی کند» (صفری، ۱۳۷۱، ۴۲۷) در نهایت نیز هنگامی که این لایحه به تصویب مجلسین رسید و از دست آنگلوفیل‌های داخلی مجلس هم کاری برنیامد متوسل به زور شدند و «کشتی‌های موریشس و فلامتکو و قوای زمینی و دریایی و هوایی متمرکز در دور و نزدیک مرزهای ایران به حربه‌ی تهدید متوسل شد ولی این حربه، دولت مصدق را که بر ثبات و مقاومت ملت ایران استوار بود از پای نیانداخت و لذا انگلیس مجبور شد طرحی درازمدت به اجرا گذارد» (اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا؛ ۱۳۵۷، ۱۰۰)؛ طرح‌هایی همچون تلقین نالایق بودن ایرانیان در اداره‌ی امور نفت و یا کشاندن این پرونده به دیوان لاهه و فشار بر دولت مصدق، ولی این گونه توطئه‌ها در ماه‌های اول نتیجه نداد. شاید نیاز به عوامل دیگری همچون مخالفت آمریکا و شکستن اتحاد داخلی لازمه‌ی نتیجه دادن آن توطئه‌ها بود.

ب- آمریکا
برخلاف تصور بسیاری از تحلیل‌گران که آمریکا را خصوصاً بعد از جنگ جهانی اول یک کشور صلح طلب می‌شناسند، بایستی گفت که آمریکا نیز بعد از همان قرارداد ۱۹۳۳ به دنبال این چنین امتیازی در ایران بوده است. اما پیشینه‌ی نفوذ انگلیسی ها مانع از ورود مستقیم آنها به صحنه‌ی سیاسی ایران می‌شده است. به همین دلیل نیز تلاش کلی آنها در این مقطع زمانی در جهت کاهش نفوذ و دخالت انگیسی‌ها در ایران بوده است. همین امر نیز در ابتدا موجب شد که آنها از ملی شدن صنعت نفت حمایت کنند ولی بعد از افزایش نفوذ مصدق و کاشانی بین مردم و به خطر افتادن کلیه‌ی منافع کشورهای استعماری از جمله آمریکا، این کشور به صف مخالفان نهضت بپیوندد. البته در کنار عامل فوق، عوامل دیگری نظیر پیروزی کمونیست‌ها در چین، مقامات آمریکا را نسبت به جنبش‌های ناسیونالیستی بدبین کرده بود. از سوی دیگر بهانه‌ی تهدید کشور توسط کمونیست‌ها که مصدق سعی می‌کرد از آن برای همگام کردن آمریکاییان با خود استفاده کند، نتیجه‌ی عکس داده و آمریکا در مقابل سرسختی های روزافزون حزب توده، خطر کمونیزم را بیشتر از آن می‌دید که با کمک مصدق قابل رفع باشد (معبادی، ۱۳۸۱، ۳۴) لذا در جریان کودتا علیه نهضت، تمام پول این کار را آمریکا تهیه کرد، به طوری که این کودتا “کودتایی آمریکایی” نامیده شد.

ج- شوروی
نکته مهم و جالب توجه حمایت پنهانی و بعضاً آشکار شوروی به عنوان رقیب انگلیس در این جریان است. شوروی که از مصدق و فعالیتهای او ناراضی بود، نمی‌توانست از جبهه‌ی ملی و نهضت حمایت کند. یکی از علل اصلی مخالفت آنها با مصدق پیشینه‌ای بود که از موافقتنامه‌ی قوام- سادچیکوف در ذهن داشتند (موافقتنامه‌ای که شوروی به ازای نفت شمال، ایران را ترک کرد اما بعد از خروج، این موافقت‌نامه در مجلس رأی نیاورد). شوروی‌ها از این گونه فعالیتهای ناسیونالیستی که مصدق رهبری آن را برعهده داشت دل خوشی نداشتند و از طرفی این گونه فعالیت‌ها را سد راهی برای گسترش کمونیزم در ایران می دانستند. علت دیگری که شوروی‌ها از جریان ملی شدن ناراضی بودند این بود که مصدق را نماینده‌ی آمریکا در ایران می‌دانستند، آنها از وارد شدن نیروی سومی در ایران همچون آمریکا به شدت می‌ترسیدند به همین دلیل حاضر به حمایت از انگلیس شدند. حزب توده به انحاء مختلف و با سیاست‌ها و رویه‌های موذیانه‌ای که در آن سالها در پیش گرفته بود به دنبال برآورده کردن اهداف شوروی در ایران بود. در جریان کودتا نیز با اینکه عده‌‌ی زیادی از افسران ارتش توده‌ای ( و در ظاهر مخالف انگلیس بودند) هیچ تحرکی در حمایت از مصدق از خود نشان ندادند و همین عامل نیز یکی از عوامل شکست نهضت به حساب می‌آید.

عوامل داخلی

همان طور که گفته شد در جریان این نهضت رهبران آن نقش فعالی داشتند. به همین دلیل ضعف این قشر تأثیرگذار، تأثیر مخربی بر این نهضت می‌گذاشت. متأسفانه رهبران این نهضت یعنی آیت‌الله کاشانی و مصدق ضعف‌هایی از خود نشان دادند که علیرغم مجاهدت‌هاشان قابل اغماض نیست. به طوری که می‌توان گفت چنانچه همراهی و همگامی رهبرانی نهضت ملی نفت، یعنی آیت‌الله کاشانی به عنوان رهبری دینی و جبهه‌ی ملی و دکتر مصدق به عنوان رهبری سیاسی ادامه می‌یافت، شاید کودتای ۲۸ مرداد نیز به وقوع نمی‌پیوست» (امینی، ۱۳۸۵، ۷۵).
مصدق بعد از اینکه با حمایت فداییان اسلام و نیروهای مذهبی به رهبری آیت‌الله کاشانی که به نوعی موانع از سر راهش برداشته شد، وارد مجلس شد و بعد از آن در قیام ۳۰ تیر با حمایت آنها دوباره به نخست‌وزیری رسید، بعد از مدتی از حمایت آنها دست کشید. در این مقطع بود که تعارض اندیشه‌ها خود را نشان داد و تفکرات سکولارانه‌ی مصدق، تاب دخالت نیروهای مذهبی در امور سیاسی کشور را نمی‌داد به همین دلیل نیز در مواقعی ضربه‌هایی به آنها وارد آورد که مانع رشد آنها می‌شد، از جمله‌ی این موارد می‌توان عدم حمایت مصدق از فداییان اسلام را یادآور شد، زمانی که آنها در بند اسارت بوده ونیاز مبرمی به حمایت مصدق داشتند. از دیگر موارد می‌توان عدم پذیرش نصیحت‌های آیت‌الله کاشانی در روزهای قبل از کودتا را از طرف مصدق یادآور شد. آیت‌الله کاشانی نیز «با آنکه به اندیشه‌های سیاسی استادان خود پایبند بود و حتی از علت‌های مهم گرفتاری جامعه و روحانیت را عدم توجه روحانیون به مجلس و پارلمان می‌دانست» (مدنی، ۱۳۶۹، ۱۱۸). زمانی که در پارلمان به عنوان رئیس مجلس پذیرفته شد در جلسات مجلس شرکت نمی‌جست. این امر خود باعث تضعیف جریان می‌شد. در کل می‌توان گفت که «آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق دو شخصیت، با دو مبنای متفاوت بودند. کاشانی یک شخصیت مبارز مسلمان و مصدق یک شخصیت مبارز در فرصت‌های غیربحرانی بود. برای آیت‌الله کاشانی، نابودی استعمار در سراسر جهان یک اصل بود اما مصدق درصدد حل اختلافات با انگلستان برای منافع ایران بود اما کاشانی، نابودی استعمار را مقدمه‌ی شکوفایی اسلام می‌دانست» (زریری، ۱۳۸۴، ۱۱۷). اما به نظر می‌رسد با شرایطی که کشور در آن زمان داشت توجه به داخل ایران و رشد عقاید فکری و فرهنگی مردم اهمیت بیشتری داشت به طوری که امام خمینی نیز در این زمینه می‌فرمایند «در خلال نهضت کاشانی و دکتر مصدق که جنبه‌ی سیاسی نهضت قوی‌تر بود، در نامه‌ای که به کاشانی نوشتم که لازم است برای جنبه‌ی دینی نهضت اهمیت قائل شود، اما به جای آنکه جنبه‌ی مذهبی را تقویت کند و بر جنبه‌ی سیاسی چیرگی دهد، برعکس رفتار کرد» (اسماعیلی؛ ۱۳۸۶، ۲۸۱)

 

نتیجه

در بعدازظهر ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، تعدادی از اوباش تهران با حمایت پولهایی که از آمریکاییان گرفته بودند و با این امید که سربازان کاری به کارشان ندارند! اوضاع تهران را دگرگون و به خانه‌ی دکتر مصدق، نخست‌وزیر وقت، حمله‌ور شدند این بار بر عکس دو روز پیش که یک شبه کودتای مشکوک توسط نخست‌وزیر خنثی شده بود دکتر مصدق هیچ عکس‌العملی از خود نشان نداد و در عین ناباوری همه‌ی مردم دولت سقوط کرد و شاه که به خارج فرار کرده بود با پیام فضل‌الله زاهدی شخص جانشین مصدق دوباره به ایران بازگشت و نهضت عظیمی که توسط توده‌ی مردم و با رهبری دو فرد بزرگ ادامه یافته بود. به این سادگی با دخالت بیگانگان و ضعف نیروهای داخلی شکست مواجه شد. حرکتی که می‌توانست جنبش آزادی‌خواهی ایرانیان را ۲۵ سال به جلو انداخته و آنان را از زیر یوغ استکبار و استعمار نجات دهد. اما آنچه در این نهضت تاریخی مهم است درسی است که باید گرفته شود. باید دانست که مردم بر دین حاکمان خویش هستند در این نهضت نیز تا زمانی که انحطاط و تشتت بین رهبران وجود نداشت مردم نیز راه خود را می‌دانستند و از رهبران ملی و مذهبی حمایت می کردند. اما زمانی که میان رهبران تفرقه ایجاد شد، مردم نیز متفرق شدند و از همین مردمی که به حمایت مصدق در ۳۱ تیر به میدان آمدند، افرادی بیرون آمد که به او ناسزا می‌گفتند، از طرفی این جنبش علیرغم سیاست‌های ضداستعماری مشخص خود نتوانست هدف کلی و آرمان خود را به مردم بقبولانند، سؤالات مبهمی در ذهن مردم بود که بایستی بدانها جواب داده می‌شد. سؤالاتی همچون اینکه در این زمان آیا بایستی از یک رهبر مذهبی یا نخست‌وزیر و یا اصلاً محمدرضاشاه پهلوی!! حمایت کرد؟ اما با این همه شاید هنوز ۲۵ سال زمان لازم بود تا رهبری از میان توده‌ی ملت بیرون آید که حرف آنها را زده و همه‌ی آنها را زیر یک پرچم گردآورد و شاگردانی داشته باشد که هدف نهضت را برای مردم بازگو کند.

جهت رعایت کپی رایت، منابع در دفتر سایت کانون اندیشه جوان محفوظ می باشد.

 

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.