عباسی:
فروید دین را امری پنداری و ذهنی میداند
بر خلاف نظریه فروید امروز همبستگی مثبت و معنادار دینداری با بهداشت روانی امری ثابت شده است.
نشست «جامعه و دین از دیدگاه فروید» با حضور حجت الاسلام دکتر محمد مهدی عباسی، روانشناس و استاد حوزه و دانشگاه، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.
وی در ابتدا، با اشاره به علل اهمیت یافتن نظریه شخصیت فروید، اظهار داشت: نظریه شخصیت فروید که در آن ساختارهایی برای شخصیت را مطرح کرده به دو دلیل اهمیت پیدا کرده؛ دلیل اول این است که نظریه فروید یکی از اولین نظریات شخصیت است و دلیل دوم اینکه این نظریه بعد از زمان خود نیز تاثیرات زیادی داشته است. با وجودی که انتقادهای زیادی به نظریه فروید وارد شده اما هنوز طرفداران خود را دارد. فروید در سال ۱۸۵۶ متولد میشود، پدرش یهودی بوده گر چه خودش هیچ گاه خود را یک یهودی نمیدانست. او در رشته عصب شناسی تحصیل کرده و یک روانپزشک بود، اما به دلیل علاقهای که به مطالعات روانشناسی داشت شروع به درمان بیماریهای روانی کرده و روشهای مختلفی را در این عرصه تجربه و ابداع میکند. فروید کتابهای بسیاری نوشته و شاگردان معروفی در عرصه روانشناسی پرورش داده است.
عباسی با بیان اینکه فروید سه سطح از هوشیاری را برای انسان متصور است، ابراز داشت: فروید سه سطح هوشیار، نیمه هوشیار و ناهوشیار برای انسان متصور است. بعدها به این نتیجه رسید که با این سه سطح از هوشیاری نمیتواند همه رفتارهای انسان را تبیین کند، در نتیجه ساختارهایی از جمله ایگو، سوپرایگو و نهاد را برای شخصیت انسان تبیین کرد. فروید معتقد است انسانها سیری از تحول را پشت سر میگذارند؛ ابتدا با نهاد زندگی خود را آغاز میکنند که در این بخش منشا همه چیز لذت است و نوزاد انسان از طریق رفع خواستههای جسمانی خود به لذت میرسد و همه انسانها انرژی اولیه خود را از نهاد میگیرند. فروید نام این منبع انرژی روانی را لیبیدو گذاشته و به آن بعد جنسی میدهد.
استاد دانشگاه ادامه داد: پس از ساختار نهاد بخشی به نام ایگو یا من به وجود میآید. در این بخش انسان بزرگتر شده و متوجه میشود واقعیتهای پیرامونش این اجازه را به او نمیدهد که هر چه را خواست به سرعت به دست بیاورد. در این ساختار ایگو یا من بر اساس واقعیت عمل کرده و این نوعی مدیریت شخصیت را به همراه دارد. به مرور در انسان در تعامل با جامعه اطراف خود ساختار سومی به نامه فرامن یا سوپرایگو شکل میگیرد و فرد به این نتیجه میرسد که صرفا با اصل واقعیت نمیتواند به اهداف خود برسد. در این بخش تنبیه و تشویق والدینی و ارزشهای آنها میتواند در وجدان و فرامن باشد. از نظر فروید همه این ساختارها انرژی خود را از نهاد یا همان ایگو میگیرند، در واقع لیبیدو یا همان انرژی روانی جنسی به من و فرامن انرژی میدهد. این سه بخش شخصیتی است که فروید مطرح میکند. فروید معتقد است نوجوانی که به بلوغ جنسی رسیده باید بتواند یک زندگی اجتماعی و جنسی پخته داشته باشد و از این طریق اضطرابهای درونی خود را برطرف کند. همچنین معتقد است تمام مشکلات روانی و اضطرابهای درونی ناشی از سرکوب کردن خواستههای درونی است.
وی افزود: فروید از دو غریزه زندگی یا همان غریزه جنسی و مرگ به معنای خشونت و پرخاشگری یاد میکند و معتقد است که انسانها باید این دو غریزه را تا حدود کنترل شدهای بروز بدهند. امروز سینمای هالیوود و کمپانیهای تبلیغاتی دنیا بر اساس همین نظریه عمل میکنند و به ترویج شهوت و غضب میپردازند.
این روانشناس با اشاره به دیدگاه فروید نسبت به دین، بیان داشت: فروید در برخی از کتابهایش مانند توتن و تابو، آینده یک پندار است، تمدن و ناخرسندیهای آن و کتاب موسی و یکتاپرستی نظریات خود درباره دین را مطرح میکند. در مجموع نگاه فروید به دین یک نگاه منفی است. او در کتاب توتن و تابو اساس نظریه خود درباره دین را به یک داستان تاریخی گره میزند. او میگوید در گذشته قبیلههایی بودند که در آنها یک مرد مقتدر به عنوان پدر قبیله تمام زنان را تصاحب کرده و به مردهای دیگر اجازه ازدواج نمی داده است، مردهای جوان نتوانستند این انحصارطلبی را تحمل کنند و در نتیجه پدر قبیله را به قتل رساندند و پس از این کار احساس گناه به آنها دست میدهد، پس از آن در اثر همین احساس گناه سعی کردند با انجام کارهایی گناه خود را جبران کنند. فروید نام این رفتارها را دین گذاشته و معتقد است این احساس و این رفتارها به صورت وراثتی به نسلهای دیگر منتقل شده است. از بعد دیگر فروید رابطه کودک با پدر و احساس نیاز او به پدر را در سنین بالاتر به عنوان رابطه انسان و خدا بازسازی میکند.
این محقق و پژوهشگر یادآور شد: فروید در کتاب تمدن و ناخرسندیهای آن مسئله دینداری را در یک فضای بیماری روانشناختی میبرد و میگوید دینداری ناشی از بایدها و نبایدهایی است که هر فردی از پدر و مادر خود شنیده و در بزرگسالی آن را به خدا تعمیم میدهد. و معتقد است که دین سرکوبگر نیازها و خواستههای انسان است. البته این اعتقاد را هم دارد که اگر دین نباشد جامعه به هرج و مرج کشیده میشود. از نظر فروید دین یک امر پنداری است و احتمال واقعیت داشتن آن بسیار کم است. فروید در کتاب موسی و یکتاپرستی مشخصا دین یهودیت و مسیحیت را زیر سوال میبرد. حتی خود غربیها نظریه فروید درباره دین را مورد انتقاد قرار دادند. فروید معتقد است که نظریهاش نسبت به دین ضربه مهلکی به نگرش انسان وارد کرده است.
ایشان به بیان نقدهایی که به نظریه فروید وارد است پرداخت و گفت: اولین نقد به نظریه فروید درباره روش شناختی فروید است. روش فروید از نظر علمی مورد پذیرش جامعه امروز نیست. به این دلیل که فروید با بررسی تعداد محدودی از بیماران و تحلیل بیماری روانی آنها، نظریه خود را استخراج میکرده است. این روش کاملا انتزاعی و ذهنی است و از این جهت قابل استناد نیست. نقد دیگری که به نظریه فروید وارد است این است که نظریه فروید از جهت پژوهشهای تاریخی شاهد و سند صحیحی ندارد. سومین نقد به نظریه فروید از این جهت است که این ادعا که دین به عقده اودیب و یا تنبیه انسانها پس از خطایی که از آنها سر زده برمیگردد هیچ مبنایی ندارد. نقد دیگری که به نظریه فروید وارد است در خصوص پنداری بودن دین است، فروید دین را یک پندار معرفی میکند حال آنکه شواهد بسیاری وجودد ارد که انسانها یک نیاز واقعی به نام پرستش و تکیه به نیرویی ماورایی دارند و امکان ندارد نیازی در انسان وجود داشته باشد بدون اینکه ما به ازای بیرونی برایش باشد.
عباسی برهان نظم را دلیل محکمی بر رد نظریه فروید دانست و گفت: بر اساس برهان نظم، نظم کامل، جامع و گستردهای که در سراسر عالم وجود دارد به روشنی وجود خداوند را اثبات میکنند و این قابل انکار نیست، اگر خدا نباشد دور یا تسلسل در خلقت و آفرینش پیش میآید . استدلالهای بسیاری برای وجود خدا هست، پیامبران بسیاری که در میان مردم به راهنمایی و هدایت مبعوث شدند، انسانهای متفکر و دانشمندی که همه خداباور هستند و بیش از ۴ میلیارد انسانی که امروز خداباور هستند نمیتوان گفت همه این افراد دچار توهم شدند و تنها فروید دچار توهم نشده است. با نگاهی به زندگی فروید این احتمال پررنگ میشود که بسیاری از نظریات فروید در حقیقت بازتابی از زندگی شخصی او و متاثر از ارتباط او با بیمارانش است.
استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به نقد فرانکل و برخی متفکران این عرصه به نظریه فروید، اظهار داشت: تفاوت نظریه فروید با فرانکل در این است که فروید معتقد است دین یک پندار است اما از آن جهت که عدهای را آرام میکند چیز بدی نیست اما فرانکل معتقد است همه انسانها به معنای زندگی نیاز دارند و اگر معنای زندگی نداشته باشند آرامش روانی ندارند. او معتقد است فروید روان شناس ژرفا و خود روانشناس بلندا است و انسانها را از درون خود بالاتر میبرد. فرانکل فرامعنای زندگی خدا است و اگر کسی خدا را داشته باشد زندگیش متحول میشود.
وی افزود: گوردن آلپورت نیز که به پدر علم شخصیت معروف است میگوید انسانها برای شش مسئله میجنگند؛ آن شش مسئله ثروت، شهرت، هنر، قدرت، علم و دین است. از نظر آلپورت سالمترین انسانها آنهایی هستند که برای دین میجنگند و زندگی و شخصیت آنها با دین یکپارچه میشود چرا که نگاه این افراد نگاهی جامعتر از سایر افراد است. یونگ میگوید من در عمر مشاورهام ندیدم کسی بعد از ۳۵ سالگی برای مشاوره و مشکل روانشناختی مراجعه کند مگر اینکه مشکل روانشناختی او به یک مشکل دینی و اعتقادی مربوط میشد و وقتی مشکل او از حیث اعتقادی و دینی برطرف میشد مشکل روانشناختی او هم برطرف میشد.
این روانشناس در پایان خاطرنشان کرد: امروز پژوهشهای مختلفی در دنیا انجام شده و ارتباط مستقیم و همبستگی مثبت و معنادار دینداری با بهداشت روانی ثابت شده است. دینداری درون سو و برگرفته از اعتقادات داروین به بهداشت روانی افراد کمک میکند. انسانهای دیندار از جهت روانشناختی انسانهای سالمتری هستند. بر اساس تحقیقات مختلف انجام شده افسردگی، اضطراب و وسواس در انسانهای دیندار کمتر از انسانهایی است که دیندار نیستند.
پاسخ