از فلسفه طبیعی تا ساینس

مرصعی بیان کرد: فلسفه طبیعی دوره مدرن با وجود تفاوتی که با ما قبل دوره مدرن دارد اما باز هم در خدمت دین است، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت چیزی به عنوان علم سنتی و علم مدرن وجود ندارد.
از فلسفه طبیعی تا ساینس

نشست «تکوین مفهوم علم در غرب مدرن» با حضور محمدحسن مرصعی پژوهشگر فلسفه علم و فناوری، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، به بیان تاریخچه پرداختن به علم و تقسیمات علم پرداخت و اظهار داشت: ما بعد از انقلاب مشروطه و کمی قبل‌تر از آن درگیر مسئله علم شدیم. زمانی که کسی مانند امیرکبیر دارالفنون را در 170 سال قبل تاسیس می‌کند و ما اشخاصی را برای تحصیل به کشورهای دیگر اعزام می‌کنیم. مسئله علم یا ساینس (Science) در 120 سال اخیر از جهات مختلفی برای ما اهمیت پیدا می‌کند. یکی از این جهات ارتباطی است که به طور خاص با دین، فرهنگ و مانند آن پیدا می‌کند. داغ شدن تنور مسئله علم و علم‌شناسی به خصوص در دهه‌های اخیر و پس از انقلاب بعضا خاستگاه فرهنگی و جامعه شناختی دارد. به نظر می‌رسد تقسیم علم به مدرن و سنتی تقسیم دقیقی نیست و مشکلاتی را به بار می‌آورد.

مرصعی ادامه داد: در این حوزه دو پدیده وجود ندارد بلکه سه پدیده وجود دارد. اساسا واژه ساینس (Science) در سال 1834 اول بار به معنای مرسوم امروزیش به کار گرفته شده است. اگر حدود سال 1600 میلادی آغاز دوره مدرن در نظر گرفته شود نمی‌توان گفت علم مدرن به معنای مدرن ساینس (Science)  مربوط به 230 سال بعد است. بنابراین با یک دوگانه مواجه نیستیم و درست این است که بگوییم تقسیم‌بندی علم سه گانه است. از طرف دیگر واژه ساینس (Science)  در مرحله یک و دو اصلا به کار نرفته است. در آن دوران، ارسطو تقسیم‌بندی‌هایی از علم داشت از جمله تقسیم به معرفت‌های نظری، عملی و تولیدی که در جهان اسلام و جهان اروپایی آن زمان مقبول افتاد. بر این اساس به فیزیکدان آن زمان واژه حکیم طبیعی و یا عالم طبیعی گفته می‌شود. نکته مهم این است که در 200 سال اول دوره مدرن نیز هنوز واژه حکیم طبیعی استعمال می‌شده. بنابراین سه گانه‌ای که وجود دارد از این قرار است؛ حکمت طبیعی باستانی، حکمت طبیعی مدرن و ساینس (Science) .

این پژوهشگر با اشاره به آغاز پیدایش انقلاب علمی، ابراز کرد: معمولا آغاز انقلاب علمی را از سال 1600 میلادی در نظر می‌گیرند و واژه ساینس (Science)  از حدود سال 1800 میلادی به بعد به کار گرفته شده است، با توجه به این نکات در اینکه آیا انقلاب علمی رخ داده و یا این تغییرات به صورت تدریجی اتفاق افتاده است اختلاف وجود دارد. فیزیکدان‌ها، بیولوژیست‌ها، شیمی‌دان‌ها، منجمین و اهل هیات سال‌های حدود 1600 در این رشته‌ها که به عنوان حکیم طبیعی یا فیلسوف طبیعی محسوب می‌شود، تغییراتی را شاهد بودند. استیون شیپینگ جامعه‌شناس معرفت علمی می‌گوید در قرن هفدهم در سه پدیده تغییر در باورهای حکمیان طبیعی رخ داد؛ تغییر اول در متعلق دانش، تغییر دوم در روش کسب دانش و تغییر سوم در اهدافی که حکمیان طبیعی دنبال می‌کردند، بود. این مطالب عنوان سه فصل کتاب انقلاب علمی استیون شیپینگ است.

این نویسنده با اشاره به دیدگاه استیون شیپینگ در تغییر متعلق دانش، بیان داشت: استیون شیپینگ پنج تغییر را در فصل اول کتاب خود مطرح می‌کند؛ اولین نکته این است که حکمیان طبیعی تمایزی بین جهان تحت قمر و جهان فوق قمر قائل بودند. این از دوره ارسطو وجود داشت، گالیله و برخی دیگر جزء اولین کسانی بودند که این تمایز را از بین بردند و ما رفته رفته با جهانی بی‌نهایت به جای جهان مسقف مواجه هستیم. نکته دومی که استیون به آن اشاره می‌کند این است که آیا ما صرفا باید روال طبیعی امور را بررسی کنیم یا می‌توانیم مصنوعی و تعبیه شده نیز امور را مورد بررسی قرار بدهیم. قبل از دوره مدرن حکما به دنبال فهم شناخت جریان طبیی بودند و از دوره مدرن به بعد پدیده‌ای به اسم آزمایش شکل گرفت. سومین اختلاف از نظر استیون شیپینگ در متعلق دانش در فهرست سیاهه امور شناخت ناپذیر است. در دوره باستانی این فهرست بسیار زیاد بود، اما در دوره جدید بشر در شناخت قلمروهای دانش به اعتماد به نفس می‌رسد.

ایشان ادامه داد: نکته چهارم در تغییر متعلق دانش چیزی است که از آن به مکانیکال فیلاسافی تعبیر می‌شود. حکیمان طبیعی دوره مدرن عالم را نه مثل یک ارگانیسم بلکه به سان یک ماشین می‌انگارند. این یکی از مهمترین تفاوت‌هایی است که بیان شده است، اینکه از بعد از 1600 میلادی بشر جهان را به سان یک ماشین انگاشت و ماشین انگاری در قالب استعاره بسیار مهم و معروف ساعت ظهور پیدا کرد. بر این اساس عالم به سان یک ساعت است و همانطور که ما به ساعت روح، ذهن، قصد، هدف، غایت و سایر امور انسان‌انگارانه و جاندارانگارانه نسبت نمی‌دهیم، به علم و طبیعت نیز نباید این امور را نسبت داد. پنجمین نکته نگاه ریاضیاتی به عالم است. وست فال دو مضمون عمده مکانیکی دیدن عالم و ریاضیاتی دیدن عالم بر انقلاب علمی قرن هفدهم قائل است. بعضی فیلاسافرهای آن دوره به ریاضیاتی دیدن و بعضی به مکانیکی دیدن عالم قائل بودند. این دو مضمون در شخصیت مهمی به نام نیوتن با یکدیگر تلفیق می‌شود.

مرضعی با بیان اینکه در شناخت علم مدرن چند گروه وجود دارند، عنوان کرد: در شناخت علم مدرن بعضی هایدگری، بعضی طرفدار میشل فوکو و بعضی تحت لوای مکتب فرانکفورت هستند. بعضا در روایتی که این افراد از علم مدرن، قبل و بعد از آن دارند دقت‌های تاریخی لحاظ نشده است، به همین خاطر به نظر می‌رسد بهتر است از روایت مورخین علم مانند استیون شیپینگ و امثال او بهره گرفت. استیون در فصل دوم کتابش به روش‌های شناختی علم می‌پردازد و می‌گوید اولین چیزی که حکمیان طبیعی قرن هفدهم به آن تاکید داشتند این بود که ما دیگر مرجعیت و اعتمادی به متون سنتی قائل نیستیم و تکیه ما بر منابع معرفتی تحت کنترل مانند حس، عقل و آزمایش است. آنها معتقدند بسیاری از اتوریته‌ها جعلی و غیر قابل اعتماد هستند.

وی افزود: شیپینگ در فصل سوم کتاب خود به تغییر و تحول در هدف دانش می‌پردازد. او معتقد است هدف دانش ابتدا اصلاح خود و پس از آن اصلاح جامعه است در حالی که در گذشته یکی از اهداف علم خدمتکاری دین بود و فیلاسافرهای قرن هفدهم به دنبال دانشی بودندند که بهتر بتواند کتاب طبیعت را به عنوان فعل الهی تصویر کند و انسان را به درک و شناخت بیشتری نسبت به خدا برساند. تلقی بعضی این است که علم مدرن سکولار شده است، این مطلب با شواهد تاریخی تطابق ندارد. علم مدرن به معنای قرن هفدهم سکولار شد، روح را از طبیعت گرفت و عالم را مکانیکی دید اما این مکانیکی دیدن را در خدمت دین تلقی می‌کرد و هدف علم دین بود. شیپینگ معتقد است چیزی به عنوان انقلاب علمی به این معنا که دفعتا بوده و مورد قبول عده کثیری باشد وجود ندارد، کسانی که به انقلابیون علمی ملقب هستند اختلافات بسیاری با هم دارند و این تغییرات در یک دوره کاملا تدریجی اتفاق افتاده است.

ایشان در پایان یادآور شد: مقاله بسیار مهم دیگری که در سال 1993 توسط دو اندیشمند با عنوان مرکززدایی از تصویر بزرگ تدوین شده است نیز به گذار بین مرحله دوم و سوم تاریخی علم می‌پردازد و اینطور بیان می‌کند: فلسفه طبیعی دوره مدرن با وجود تفاوتی که با ما قبل دوره مدرن دارد اما باز هم در خدمت دین است، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت چیزی به عنوان علم سنتی و علم مدرن وجود ندارد. در حقیقت فلسفه طبیعی سنتی در دوره مدرن به فلسفه طبیعی مدرن تبدیل می‌شود در حالی که هنوز در خدمت دین است اما 200 سال پس از آن بعد از انقلاب کبیر فرانسه تحول دیگری رخ می‌دهد و فلسفه طبیعی  مدرن تبدیل به ساینس (Science)  می‌شود، ساینسی که دیگر دغدغه دین را هم ندارد.

دیدگاه شما

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *