محمد صدرا بیان کرد:
اندیشه «سیدجمال» چگونه به بنیادگرایی و رادیکالیسم منجر شد
صدرا ضمن اشاره به اینکه سیدجمال قرآن کریم را مانیفست توسعه میدانست و میخواست تمام رفاه و ابادی دنیا را به نام دین مصادره کند تصریح کرد: سیدجمال تلاش داشت از دین یک چهره جهانشمول نشان دهد و برای این کار باید باید دین را از نشانگان اجتماعی میزدود. این امر باعث شد اندیشههای رادیکال شود و سر از بنیادگرایی درآورد.
سومین نشست «در آستانه تجدد» با محوریت بررسی اندیشه سیدجمالالدین اسدآبادی، شب گذشته، ۲۰ اسفندماه با سخنرانی محمد صدرا، عضو هیئت علمی دانشگاه زنجان از صفحه اینستاگرام کانون اندیشه جوان منتشر شد.
وی در ابتدا اظهار کرد: جلسه قبل گفتیم حدود قرن سیزده و چهارده قمری برای مسلمانها قرون مهمی است به خاطر اینکه بعد از مدتی با چهره جدید غرب مواجه شدند و این مواجهه یک مواجهه سخت بود و جهان اسلام با چهره استعماری جهان غربی مواجه شد. گفتیم که این تلاقی در چهار نقطه صورت گرفت: در ایران، عثمانی، مصر و شبه قاره هند که مهمترین آنها شبه قاره هند بود. در آن هنگام مفاهیمی مثل انحطاط برای مسلمانان شکل گرفت چون آنها میدیدند جهان غرب که در قرون وسطی عقب مانده بود از کشورهای اسلامی جلو زده است. اولین سوالی که پیش آمد این بود که دلیل این انحطاط چیست. اولین متهم دین بود. برخی گفتند دین مقصر نیست بلکه دینداران مقصر هستند چون به دین درست عمل نکردند. پس تقصیر از مسلمانان و مسلمانی است.
وی افزود: بعد از آن اندیشههایشان را حول چهارچوب مفهومی انحطاط و اصلاح و احیا جمع کردند و میخواستند به این سوال پاسخ دهند: چگونه میتوان با حفظ هویت اسلامی و مسلمانی وارد عصر جدید شد، یعنی من چطور میتوانم در عصر جدید با این شیوه زندگی زیست کنم و هویت اسلامی خودم را هم حفظ کنم. این امر در توسعه کشورهای اسلامی یک سوال استراتژیک بوده و هست. اندیشمندان جهان اسلام کماکان مشغول این امر هستند که به این پرسش پاسخ علمی بدهند. شبه قاره به این سوال دو پاسخ عمده داد: یکی پاسخ سلفیان بود که گفتند ما باید دینمان را اصلاح کنیم و به دوره پیامبر(ص) برگردیم، ببینیم ایشان چگونه زندگی میکرد ما هم همانطور زندگی کنیم. اینها یک وجه سلب قوی داشتند و تکنولوژی را نفی میکردند. طبیعی است که ما نمیتوانیم به عصر قدیم برگردیم و تکنولوژی را کنار بگذاریم. خب این جواب عملگرایانه نبود.
عضو هیئت علمی دانشگاه تاکید کرد: پاسخ دیگری که داده شود از سوی دسته اول نوگرایان بود. چون اینها هیمنه غرب را دیده بودند سعی کردند آموزههای دینی را نفع آموزههای غربی تفسیر کنند و اسلامی که مطابق شیوه زندگی آن دوره بود را ایجاد کنند. سیدجمال سعی داشت بین این دو پاسخ یک پاسخ عملگرایانهتر و ممکنتر را پیدا کند یعنی تلاش داشت به این سوال اینگونه پاسخ دهد که ما میتوانیم هویت اسلامی خودمان را حفظ کنیم و از این شیوه زندگی و تکنولوژی هم استفاده کنیم و وارد عصر جدید شویم. سیدجمال تلاش کرد برای این کار یک تفسیر جهان شمول از قرآن به عنوان منبع اصلی روشنفکران سلفی و نوگرای غربگرا ارائه دهد. خیلی جالب است سیدجمال تلاش میکند قرآن را به عنوان بیانیه و مانیفست توسعه ارائه دهد. میگوید هر جا شما نشانی از توسعه و انسانیت پیدا کنید ناشی از دین است و هرجا آشفتگی مشاهده کنید ناشی از بیدینی است. در واقع میخواهد یک مانیفست جهانی از اسلام و دین ارائد دهد.
وی در ادامه اظهار کرد: سیدجمال در اینجا اولین آسیب را به طور ناخودآگاه به اندیشهاش وارد میسازد و این ظرفیت را ایجاد میکند که این اندیشه سر از سلفیت و بنیادگرایی درآورد. شما هر چه یک اندیشه را جهانشمول کنید باید آن را رادیکال و ریشهای کنید. مثلا شما در علوم تجربی یک سری قوانینی دارید که جهانشمول هستند و تحکم دارند. این قوانین هر چه جهان شمولتر باشند تحکم و قطعیت بیشتری دارند. سیدجمال تلاش داشت از دین یک چهره جهانشمول نشان دهد. برای این باید سعی میکرد دین را از سنت جدا کند، باید دین را از نشانگان اجتماعی میزدود. این امر باعث میشود آن اندیشه رادیکال شود و بگوید تنها حرف درست برای من است. هر چه یک اندیشه کلیتر باشد همان قدر رادیکال خواهد شد. اصولا اندیشهها تمایل دارند جهانشمول باشند و همین امر باعث میشود رادیکال شوند.
وی یادآور شد: سیدجمال میخواست از دین یک تعریف کلی ارائه کند و میخواست هر چه رفاه و مدنیت در جهان است به نفع دین مصادره شود لذا ناچار بود دین را از سنت موجود جامعه اسلامی جدا کند و بگوید دین مانیفست رشد است. اینجا بود که ظرفیت اینکه این اندیشه رادیکال شود درست شد. پس سیدجمال این ظرفیت را برای اندیشههای خودش ایجاد کرد. شما میتوانید به کتاب جهل مقدس نوشته اولیویه روآ مراجعه کنید که متخصص بحثهای رادیکال و جهادی هستند. او در فصل اول کتاب نشان میدهد بهترین راه جهانی شدن یک دین رادیکال شدنش هست و بهترین راه رادیکال شدن جهانی شدن است. ایشان یک نظر دیگر هم دارد که بسیار راهگشا است.
صدرا در ادامه گفت: آن نظر این است که ما یک دوگانهپنداری داریم. ذهن ما در قالب دوگانهها جهان را میشناسد. خوبی و بدی، گرما و سرما، زشتی و زیبایی. این دو گانهها ساختگی هستند و با اینکه به ما کمک میکنند جهان را بشناسیم با این حال میتوانند ما را منحرف کنند. در عصر جدید در بعد از رنسانس که گفتند ما دیگر به دین نیاز داریم و عصر سکولاریسم شروع شد، یک دو گانه درست شد. گفتند اگر ما بخواهیم به جهان جدید وارد شویم یا باید به طرف سلفیگری برویم یا دین را از جامعه جدا کنیم و داخل حکومت نباشد. فکر میکردند این دو مقابل هم هستند. متاسفانه این ادبیات در ایران هم هست. نزدیک پنجاه سال است یک جریان پست سکولاریسم در غرب ایجاد شده است که میگوید لزوما این دو با هم تقابل ندارند. غرب الآن تلاش دارد دین را وارد عرصه عمومی کند.
وی ادامه داد: باید بدانیم در زمان سیدجمال هم فکر میکردند ما دو راه داریم یا دین را از جامعه جدا کنیم یا با علوم جدید تطبیق دهیم یا اینکه به طرف دوره قبل از پیشامدرن برویم. ما تا حالا فکر میکردیم اینها مقابل هم هستند ولی در جهان امروز متوجه شدیم این دو گانه ساختگی است. سکولاریسم باعث رادیکال شدن دین خواهد شد؛ یعنی شما میآیید دین را از جامعه جدا کنید غافل هستید که دین امری فرهنگی است و امری اعتقادی و فلسفی صرف نیست. برای همین است که ما اسلامهای متعدد داریم. شما نمیتوانید دین را از نشانگان فرهنگی جدا کنید. سکولاریسم هم میخواست همین کار را کند و این امر باعث شد دین رادیکال شود مثل همان کاری که سیدجمال کرد. پس یکی از آسیبهای اندیشه سیدجمال از این جهت بود.
پژوهشگر علوم سیاسی در ادامه گفت: با اینکه ظرفیت عقلگرایی هم در آثار سیدجمال وجود داشت ولی این ظرفیت رشد نکرد. چرا؟ دلیلش این بود وضعیت جامعه اسلامی در آن دوره متشنج بود؛ یعنی چون جوامع اسلامی با شکل خشن مدرنیته و غرب مواجه شده بودند این امر باعث شد جامعه اسلامی ملتهب شود و مفاهیمی مثل جهاد در جهان اسلام پررنگ شد. لذا این التهاب باعث شد جامعه اسلامی راحتتر بتواند ظرفیتهای رادیکال که در اندیشه سیدجمال بود را بفهمد. علاوه براینکه خود سیدجمال هم مبارزی در برابر استعمار بود. مسئله بعدی زمینه دیگری بود که هم در جامعه و هم در خود سیدجمال بود. ما در دوران زبان زندگی میکنیم و آنچه غیر قابل بیان است غیر قابل تفکر است. در زمان سیدجمال زبان جوامع مسلمان دین بود و همه مفاهیم سیاسی و اجتماعی با کلمات دینی بیان میشد. در این جامعه امر سیاسی و امر دینی و دینداری قابل تفکیک نبودند و تصویی که از دین وجود داشت یک تصویر کلی بود. از طرفی باید بدانید که ادیان دنبال امپراتوری هستند و میخواهند کل دنیا را بگیرند و همه را به سعادت برسانند. اندیشههای باستانی هم همینطور هستند و برای همین است که در گذشته امپراتوریها ایجاد میشدند. پس از سویی زبان جامعه اسلامی دینی بود و از طرفی تفکر هم امپراتوری بود. با این وصف دین دنبال احیای خلافت اسلامی بود. هنوز هم ما مسلمانها میخواهیم خلافت اسلامی را ایجاد کنیم و داعش هم با همین اندیشه ایجاد شد. از طرف دیگر باید توجه داشته باید که در آن دوره، جهان غرب جهان دولت ملت بود و کشورهای دنبال منافع ملی خود بودند. حالا شما تصور کنید بخواهید با تفکر امپرتوری یک دولت را اداره کنید. قطعا اینجا دچار تناقض میشوید. یکی از مشکلات سیدجمال همین بود که با تفکر خلافت صحبت میکرد در صورتی که در آن زمان کشورها ایجاد شده بودند و برای منافع خودشان تلاش میکردند.
پاسخ