نشست «نظریات انقلاب و تطبیق آن با انقلاب اسلامی» با حضور محمد شفیعیفر عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.
وی در ابتدا، با بیان اینکه کارکرد نظریهها توضیح واقعیتهای بیرونی است، اظهار داشت: رسالت علم توضیح جهان پیرامون انسان است، قبل از پیشرفت علم بشر تحولات محیط خود را با حدس و گمان و جادو تحلیل و توجیه میکرد. بعد فیزیکی علم که با طبیعت سروکار دارد تبدیل به قانون میشود اما در حوزه علوم انسانی قانون به این صورت وجود ندارد به این دلیل که در این حوزه علم با انسان متفکر و صاحب اراده سروکار دارد. در این حوزه به جای قانون نظریه وجود دارد. نظریهها به قدرت قانون نیستند چرا که قانون یک امر ثابت و غیر قابل تغییر است اما نظریهها قابلیت تغییر دارند و هیچ نظریه ثابتی وجود ندارد. هر نظریهای تا حدودی میتواند واقعیت بیرونی را توضیح بدهد. در مورد انقلابها نیز این امر محقق است. نظریههای مختلفی درباره انقلابها وجود دارد، دلیل آن هم این است که هر نظریهای بخشی از دادهها را برجسته کرده و بخشی دیگر را نادیده میگیرند.
شفیعیفر در ادامه یادآور شد: در دوره انقلاب اسلامی که در دهه ۷۰ میلادی رخ داد نظریههای برجستهای در سطح جهانی وجود داشتند. برای مثال نظریههای مارکسیستی جزء اولین نظریههایی هستند که در حوزه انقلاب مطرح شدند، پس از آن نظریههای روانشناسانه، نظریههای ساختارگرایانه، نظریه محرومیت نسبی، نظریه جامعه تودهوار و از این دست مطرح شدند و هر کدام سعی کردند به نحوی افراد انقلاب را توضیح بدهند. در این میان نظریههای ساختارگرایانه نظریههای بسیار مطرحی بودند که بر اساس کارکردهای نظام اجتماعی انقلابها را تحلیل میکردند. حقیقت این است که پیروزی انقلاب اسلامی همه نظریههای مطرح جهان را دچار چالش کرد و بحران دامنگیر علوم اچتماعی و علوم انسانی شد و به همین دلیل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه علوم انسانی تحول اتفاق افتاد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران افزود: انقلاب اسلامی بزرگترین ضربه را به نظریههای مارکسیستی زد. نظریههای مارکسیستی که اندیشههای خود را در قالب علم ارائه میکردند در حقیقت یک تقلب بزرگ در سطح جهانی بودند. بنیاد فلسفی تفکر مارکسیستی در ایران زده شد و پس از گذشت کمتر از یک دهه از انقلاب ایران دچار فروپاشی شد.
این پژوهشگر با اشاره به علت بحران در نظریههای هم عصر با انقلاب اسلامی، ابراز کرد: انقلاب اسلامی ایران در عصری به وقوع پیوست که علوم اجتماعی جدید هیچ جایی برای دین باز نکرده بود، از این جهت انقلاب ایران همه نظریههای انقلاب را دچار چالش کرد، هیچ کدام از این نظریهها نتوانستند انقلاب اسلامی را توضیح بدهند. از جمله نظریات آن دوران نظریات ساختارگراها است. در یکی از این نظریات که بر اساس تجربه انقلاب فرانسه، چین و روسیه و انقلابهای بزرگ جهان تدوین شده بود، ساختاری را برای انقلابها در نظر گرفته و معتقد بودند هر انقلابی در جهان صورت بگیرد بر اساس این ساختار است. آنها ساختار کشاورزی را مستعد انقلاب و از سوی دیگر شکست در یک جنگ خارجی، تضعیف روحیه سیستمهای نظامی و عوامل سرکوبگر در حکومتها را زمینهساز انقلاب میدانستند. خانم اسکاچپول در این خصوص کتابی با عنوان دولتها و انقلابهای اجتماعی نوشت که پس از انقلاب عنوان کتاب خود را به دولت رانتیر و اسلام شیعی در انقلاب ایران تغییر داد و با سعی در حفظ رویکرد ساختارگرایی خود نوشت اگر در دنیا یک انقلاب باشد که توسط یک حرکت انقلابی آگاهانه ساخته شده است، آن انقلاب ایران است.
این نویسنده با اشاره به نسلهای مختلف در نظریات انقلاب، عنوان کرد: دسته بندی بر اساس زمان در مورد نظریات انقلاب وجود دارد که بر اساسا آن دسته بندی نظریات معاصر با انقلاب ایران جزء نسل سوم نظریات قرار میگیرند، از سال ۱۳۶۱ به بعد آرام آرام نسل جدید و چهارم نظریات انقلاب متاثر از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. انقلاب اسلامی ایران انقلابی در نظریههای انقلاب ایجاد کرد و فاکتورهای جدیدی را به مطالعات انقلاب اضافه کرد.
شفیعیفر با بیان اینکه مارکسیستها دیدگاهی فانتزی از انقلاب داشتند، مطرح کرد: مارکسیستها بیش از آنچه در واقعیت به پیروزی انقلاب کمک کردند نقش خود را اغراق کردند و پررنگتر از واقعیت نشان دادند. از اساس مبانی نظری مارکسیستها دچار مشکل بود آنها دیدگاهی فانتزی در مورد انقلاب داشتند و معتقد بودند دین افیون تودهها است. از این جهت انقلاب اسلامی بزرگترین ضربه را به نظریههای مارکسیستی وارد کرد. بسیاری از افراد به خاطر بحثهای عدالت طلبانه و مردم گرایانهای که مارکسیستها مطرح میکردند جذب آنها میشدند اما بعد که میفهمیدند اساس مارکسیست بر الحاد است از آنها فاصله میگرفتند. نظریههای مارکسیستی کاملا ذهنی بود و هیچ واقعیتی را توضیح نمیداد به همین خاطر بعد از ۷۰ سال به یکباره فرو پاشید.
عضو هیات علمی دانشگاه تهران یادآور شد: قبل از انقلاب ایران هیچ نظریهای را نمیتوان یافت که در مورد مذهب و دین حرفی برای گفتن داشته باشد. به این دلیل که اساسا علوم اجتماعی جدید در دوره مدرن و رنسانس متافیزیک را خارج از حوزه علم میدانست. نهایت سهمی که برای دین قائل بودند این بود که دین یک رابطه فردی بین فرد و خدا است و در هیچ جای جهان تاثیرگذار نیست. علوم اجتماعی نیز به تاسی از علوم تجربی معتقد بودند که هر چیز که ملموس است تاثیرگذار است بنابراین اعتقادات و باورها در تحولات انقلابی تاثیری ندارند. نظریههای نوساز مکتب غربی معتقد بودند هر چه علم بیشتر پیشرفت کند دین عقبتر میرود. بنابراین در نظریههای انقلاب جایگاه مذهب نادیده گرفته میشد اما در نظریههای ساختارگرایانه مانند نظریه جانسون که معتقد بودند انقلاب بر اثر تضاد ارزشی اتفاق میافتد، زاویه اندکی با مذهب داشتند.
این پژوهشگر ادامه داد: معتدلترین نظریهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح شدند که در آنها اکثر نظریهپردازان جایگاهی برای دین و مذهب باز کردند و این متاثر از واقعیت بیرونی بود که اتفاق افتاد. انقلاب اسلامی در حقیقت انکشاف تاریخی و انفجار نور بود و توانست پردهها را کنار زده و حقایق بسیاری را روشن کند. پس از انقلاب ایران کمابیش همه معتقد شدند که دین و مذهب میتواند در انقلاب تاثیرگذار باشد. بعضی این تاثیر را از بعد روانشناسی و برخی دیگر از بعد جامعه شناسی مورد بررسی قرار دادند.
این نویسنده به حضور محققین در ایام انقلاب اسلامی در ایران اشاره کرد و گفت: محققین زیادی از سراسر جهان در ایام انقلاب در سال ۱۳۵۷ به ایران آمدند تا واقعیت را از نزدیک مشاهده کنند. فوکو از جمله کسانی بود که به ایران آمد، ایشان بلافاصله کشف کرد حقیقتی که در انقلاب ایران وجود دارد، خدا است. در همان ایام دو فرانسوی نیز به ایران آمدند و پس از بازگشت کتابی با عنوان «ایران انقلاب به نام خدا» را نوشتند. یکی از کشفیات فوکو در ایران این بود که گفت قدرت از پایین به دست میآید و همچنین میگفت اراده عمومی در غرب یک مفهوم انتزاعی و در ذهن افراد است اما من اراده عمومی را در خیابانهای تهران دیدم. او وقتی واقعیتهای انقلاب ایران را دید نام «روح جهان بی روح» را بر آن گذاشت.
وی افزود: انقلاب اسلامی ابعاد نهفته درون انسان را که میتوانست در تحولات اجتماعی تاثیرگذار باشد، بروز داد و علم مجبور شد این ابعاد را در نظر بگیرد چرا که علم نمیتواند واقعیت بیرونی را نادیده بگیرد. واقعیتهای بیرونی میتوانند به علم جهت بدهند. علم در دوره جدید به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شدت تحت تاثیر تحولات بیرونی قرار گرفته است.
ایشان با اشاره به طرح بازگشت به اسلام در دهه ۲۰، تصریح کرد: اولین بار بازگشت به اسلام را اخوان المسلمین مطرح کردند. اما آنها نتوانستند آن چیزی که به لحاظ ذهنی و نظری در حوزه فردی مطرح میکردند را تبدیل به یک جنبش اجماعی کنند. آنچه در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد بسیار متفاوت بود، اخوان المسلمین بازگشت به اسلام را مطرح کردند اما امام خمینی(ره) بازگشت به اسلام را در انقلاب ایران عملیاتی و اصول تصاحب قدرت را مطرح کرد. امام خمینی(ره) معتقد بود بازگشت به اسلام به این معنا است که باید حکومت اسلامی تشکیل و از طریق حکومت اسلام پیاده شود.
پاسخ