بزرگترین آسیب جریان نوسازی دوره پهلوی؛ در حوزه زیست شهری

استادی بیان کرد: از جمله آسیب‌های شهرسازی مدرن از خودبیگانگی، اضطراب‌ها، آسیب‌ها، از هم پاشیدن روابط خانوادگی‌، از بین رفتن نقش‌هایی که در خانواده‌های ایرانی تعریف شده و در نهایت زندگی در یک فضای اضطراب‌آمیز است.
بزرگترین آسیب جریان نوسازی دوره پهلوی؛ در حوزه زیست شهری

نشست «آسیب‌های شهرهای مدرن» با حضور محمدجواد استادی پژوهشگر مطالعات فرهنگی، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، با بیان اینکه مفهوم شهر یک مفهوم مدرن نیست، اظهار داشت: تصور عامه مردم و حتی جامعه دانشگاهی این است که شهر یک مفهوم مدرن است. در صورتی که مرور جریان‌های مختلف تاریخی فکری و دینی نشان می‌دهد اساسا شهر نمی‌تواند یک پدیده مدرن باشد. در تاریخ اسلام و اندیشه دینی نسبت به شهر و ابعاد مختلف آن دیدگاه وجود دارد، بنابراین نمی‌توان شهر را صرفا پدیده‌ای محصول جهان مدرن تصور کرد. علت این تصور اشتباه این است که جریان معماری مدرن از یک دوره‌ای به بعد در زندگی مردم قدرت و جایگاه پیدا کرد و تلاش کرد شهر را متناسب با مبانی فکری مدرنیته طراحی کند. بر همین اساس نگرش‌ها و الگوهای مدرن در دو حوزه معماری و دانش شهرسازی شکل گرفت.

استادی ادامه داد: عده‌ای معتقدند اینطور نیست که در غرب مدرن شدن شهرها با اصول فکری و مبانی سنتی آنها در تناقض است و برای مثال دلیل آن را هم حفظ کردن بافت سنتی در لندن ذکر می‌کنند. این نگاه قابل نقد است چرا که آنچه امروز از هویت در جهان  غرب مد نظر است یک نگاه نوستالژیک است. به این معنا که یک لایه و روبنایی از هویت حفظ شده در صورتی که وقتی صحبت از سنت و هویت می‌شود مبانی معرفتی عمیق‌تری مدنظر است. اینکه یک پوسته از فرمی که در گذشته بوده حفظ شود به معنای حفظ هویت نیست. متاسفانه این نگاه در کشور ما نیز بین معماران و شهرسازان وجود دارد. نگاه داشتن چند ساختمان قدیمی به معنای معماری و شهرسازی اسلامی مبتنی بر معارف و هویتی ایرانی اسلامی نیست و تنها یک نگاه نوستالژیک به قضیه است.

پژوهشگر مطالعات فرهنگی پیرامون آسیب‌های شهرسازی مدرن، ابراز داشت: دانش شهرسازی ما مانند بسیاری از علوم دیگر برآمده از غرب و بر اساس روش و مبنای حاصل از جهان مدرن است. به چند دلیل نمی‌توان از این رویکرد و این نوع از دانش شهرسازی و معماری انتظار داشت، شهری را به وجود بیارود که منطبق بر هویت ایرانی اسلامی باشد. دلیل اول این است که عنصر هویت بخش و معنابخش در معماری و شهرسازی ما با معارفی که مورد نظر ما است نسبتی ندارد. شهرها مبتنی بر یک دال مرکزی، مبنای معرفتی و برآمده‌های دستگاه معرفتی شکل می‌گیرند. وقتی ما در جمهوری اسلامی از هویت ایرانی اسلامی سخن می‌گوییم به این معنا است که ما دستگاه معرفتی عمیقی داریم که مبانی معرفتی را می‌سازد و آن مبانی معرفتی باید در دستگاه شهرسازی و معماری به فرم شهر تبدیل شود. سوالی که اینجا مطرح است این است که آیا بین دانش شهرسازی و معماری امروز ما با آن مبانی معرفتی نسبتی وجود دارد؟

وی افزود: یکی از دستگاه‌های مهم معرفتی ما دستگاه فقه است. متاسفانه هیچ پیوندی بین دستگاه‌های معرفتی، حوزه‌های علمیه با حوزه شهرسازی و معماری برقرار نیست. حتی اگر در حوزه تلاش‌هایی صورت می‌گیرد، دستگاه شهرسازی و معماری از آن استفاده نمی‌کنند.  اصلی‌ترین آسیب این قطع ارتباط این است که هویت ایرانی اسلامی که برگرفته از پشتوانه‌ای تاریخی است در شهرسازی ما فراموش می‌شود و شهری ساخته می‌شود که هیچ نسبتی با یک مسلمان ایرانی ندارد و همین مسئله سبب می‌شود افراد دچار تناقض و تعارض شوند. وقتی یک مسلمان ایرانی در این شهر زیست می‌کند نمی‌تواند با پیشینه تاریخی خود ارتباط برقرار کند، در نتیجه دچار گسست‌های جدی می‌شود. مثال دیگر در خصوص ارتباطات انسانی است که در تعالیم دینی ما بسیار اهمیت دارد. شهرهای فعلی ما که حاصل شهرسازی مدرن هستند قطعا نمی‌توانند این ارتباطات را پوشش بدهند. گویی ما در محیطی زندگی می‌کنیم که با آن بیگانه هستیم، این عدم انطباق ده‌ها و صدها آسیب ایجاد می‌کند.

این محقق با بیان اینکه غایت رویکرد توسعه با رویکرد اسلامی در تناقض است، مطرح کرد: غایتی که در رویکرد ایرانی اسلامی به آن معتقد هستیم پیشرفت است. تفاوت در این است که رویکرد توسعه محور یک غایت صرفا مادی برای انسان در نظر می‌گیرد که آن رفاه است اما در نگاه اسلامی غایت انسان رسیدن به رفاه مادی نیست بلکه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است. در واقع اسلام با توسعه مخالف نیست بلکه اسلام توسعه را یکی از گام‌های رسیدن به پیشرفت می‌داند. رسیدن به این غایت مطلوب الزاماتی دارد. یکی از این الزامات این است که دستگاه‌های معرفتی ما آیات، روایات و سیره پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) را برای زندگی معاصر فرآوری کنند و الگوی متناسب با آن را تدوین کنند.

ایشان ادامه داد: متاسفانه ما نتوانستیم این دستگاه‌ها را به طور کامل ایجاد کنیم و نتوانستیم بین این دستگاه‌ها و روش‌های دانشی نوین پیوند برقرار کنیم، نتیجه آن هم همین بیگانگی انسان مسلمان ایرانی با زیستگاه خود در شهرها و به تعبیری با هویت خود است. از دیگر آسیب‌های این روش از خودبیگانگی، اضطراب‌ها، آسیب‌ها، از هم پاشیدن روابط خانوادگی‌، از بین رفتن نقش‌هایی که در خانواده‌های ایرانی وجود دارد و در نهایت. زندگی در یک فضای اضطراب‌آمیز است. مشکل ما در این حوزه از غربی‌ها بیشتر است. چرا که غربی‌ها در طول ۲۰۰ سال به شدت تحت تاثیر آن فضای مادی قرار گرفته و تقریبا با آن انطباق پیدا کردند اما ما به دلیل پشتوانه تاریخی و دینی که هنوز با خود داریم، در این حوزه با آسیب‌های بسیاری مواجه هستیم.

این نویسنده پیرامون گفتمان حاکم بر معماری و شهرسازی پیش و پس از انقلاب اسلامی، عنوان کرد: متاسفانه ما بعد از انقلاب همان مسیر پیش از انقلاب را دنبال کردیم. پیش از انقلاب مسئله شهرسازی مدرن در دوره پهلوی اول مطرح شد و پس از آن در دوره پهلوی به اوج خود رسید. در دوره پهلوی اول آگاهانه تلاش شد گسستی میان شهرسازی و هویت بر مبنای معرفتی ایجاد شود. آنها به شدت تحت تاثیر واردات تقلیدی از غرب بودند بدون اینکه هیچ مبنای فکری داشته باشند. در دوره محمدرضا تلاش شد ابعاد اندیشه‌ای شهرسازی مدرن نیز تا حدودی وارد شود که در این امر موفق نبودند. محمدرضا جریان نوسازی را با محوریت توسعه ابداع کرد. این جریان نوسازی بزرگترین آسیب را در حوزه زیست شهری ما به وجود آورد.

وی افزود: حتی غرب هم وقتی می‌خواهد شهرسازی با رویکرد توسعه‌ای داشته باشد بر رویکرد انسان شناسی تاکید دارد اما نوسازی که در دوره پهلوی در ایران وارد شد بدون در نظر گرفتن انسان، رویکردهای انسان شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی و تاریخی بود. این نوع از شهرسازی به مرور زمان حافظه تاریخی مردم را از بین می‌برد و نابود می‌کند و باعث می‌شود انسان مسلمان ایرانی دچار یک گسست تاریخی بشود که تبعات بسیار منفی در نسل‌های آینده داشته و سبب از بین رفتن ارزش‌های جامعه دینی می‌شود. اما بعد از انقلاب کاری که صورت گرفت تقلید کورکورانه از همان روشی بود که قبل از انقلاب انجام می‌شد و عملا شهرسازی اسلامی در سطح شعار متوقف شد. امروز نیز صحبت از شهرسازی اسلامی تنها در سخنرانی‌ها و همایش‌ها است و در عمل هیچ کار علمی، نظری و عملی در این رابطه صورت نمی‌گیرد.

استادی در پایان خاطرنشان کرد: شهرسازی و معماری اسلامی نیاز به گفتمان سازی دارد و این گفتمان سازی در دو حوزه قابل پیگیری است. حوزه اول این است که کنشگران فرهنگی وارد میدان شوند و تلاش کنند این دغدغه را برای عموم مردم به خصوص دانشجویان، اساتید و علاقمندان به یک مسئله جدی تبدیل کنند. باید اهمیت شهر تبین شود، اینکه شهر تنها محلی برای کسب درآمد نیست بلکه مسئله بسیار بنیادی‌تر است و نقش تعیین کننده‌ای در آینده کشور و مردم دارد. و حوزه دوم مربوط به حکمرانی می‌شود، باید در این حوزه دپارتمانی ایجاد شود. دستگاه‌های حکومتی ابتدا باید در حوزه پژوهشی و نظری شهرسازی اسلامی را تعریف و یک طرح یکپارچه علمی برای آن تدوین کنند. رشته شهرسازی و معماری باید متحول بشود. حوزه و دانشگاه باید در این زمینه ایفای نقش کند. اگر این دو مسیر در کنار هم طی شود می‌توان امید داشت به آن الگوی مطلوب شهرسازی ایرای اسلامی دست پیدا کنیم.

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.