نشست «در آستانه تجدد» با محوریت بررسی اندیشه سیدجمالالدین اسدآبادی با سخنرانی سیدجواد حسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در صفحه اینستاگرام کانون اندیشه جوان برگزار شد.
حسینی ضمن اشاره به اینکه دغدغه سیدجمال دغدغه اصیلی بود ولی مسیری که انتخاب کرده بود نادرست بود تصریح کرد: سیدجمال به اندازه اندیشمندانی مثل امام موسی صدر و امام خمینی وشهید صدر نسبت به اجزای تفکر تشیع و قابلیتهای تفکر تشیع اشراف نداشته است.
وی در ابتدا اظهار کرد: اصولا تجدد و تفکر مدرنیته از مقایسه دو تا جامعه به دست میآید. به دلایل مختلف برای نخبگان جامعه ما یک مقایسهای بین جامعه ما و جامعه دیگر اتفاق افتاد. این مقایسه در وحله اول ناظر به تکنولوژی بود؛ یعنی آن چیزی که از تجدد چشم نخبگان ما را غرق خودش کرد تکنولوژی بود. خاصیت تکنولوژی در تجدد و مدرنیته این است که تکنولوژی همراه خودش آسایش میآورد و تبعا انسان به سمت استفاده از آن میرود. لذا میخواهم بگویم مقایسهای که توسط نخبگان ما برای اولین بار بین جامعه ما و جامعه متجدد اتفاق افتاد دغدغه تجدد را در ذهن نخبگان ما روشن کرد.
وی ادامه داد: پاسخهایی که به این مسئله داده شده است متفاوت بوده است برخی از افراد پاسخشان این بود که ما باید متجدد شویم و از این جامعه سنتی به جامعه مدرن برسیم. در این مسیر موانعی وجود دارد از جمله اینکه سنتهای ما وجود دارد، دین وجود دارد، طبقاتی از روحانیون وجود دارد که همه اینها باید اصلاح شود. یک تفکر دیگر واکنش منفی به تجدد بود که در حقیقت با اندیشه مهدویت هم گره میخورد و ناظر به این است چون ما نمیتوانیم تجدد را بپذیریم و با زندگی ما در تضاد است بهتر است زندگی انفعالی داشته باشیم. برخی افراد تلاش کردند راه سومی ایجاد کند که سیدجمالالدین اسدآبادی پیشقراول این تفکر است. به اعتقاد او میشود بین تجدد و دین راهی پیدا کرد؛ یعنی هم متجدد بود و هم دیندار بود. این دغدغه سیدجمالالدین بود. اینکه او موفق شد یا فکرش چه آسیبهایی داشت بحث دیگری است.
وی در ادامه به تاثیر تجربه زیسته سیدجمالالدین در غرب اشاره کرد و گفت: تجربه زیسته در فهم یک فرد خیلی مهم است. تجربه زیسته زندگی در غرب برای برخی نخبگان ما رخ داده بود. شهید مطهری تعبیری دارند میگویند کسی که در شهر زندگی میکند فتوایش بوی شهر میدهد و کسی که در ده زندگی میکند فتوایش بوی ده میدهد. این حرف به یک معنا درست است؛ به این معنا که کسی که تجربه زیسته در دنیای متجدد را دارد فهمش نسبت به مسائل متفاوت است، ولی کسی که از دور دستی بر آتش دارد فهمش از تجدد فهم باواسطه است. شیخ فضل الله در قلب تهران مشروطه را بهتر از علمایی که در نجف بودن فهم کرده بود یا بهتر از علمایی که در نجف بودند مسئله مشروطه یا زاویه مشروطه را فهم کرده بود.
وی ادامه داد: ما این نکته را در شهید بهشتی هم میبینیم. مفاهیمی مثل بیمه، تامین اجتماعی، بازنشستگی، تکافل مفاهیمی هستند که در اقتصاد سوسیالیسم مطرح است. شهید بهشتی که در آلمان شرقی زندگی میکرد با این مفاهیم آشنا شد. خب مفهوم بیمه با مفهوم قمار خیلی نزدیک است و بسیاری از فقهای ما در مواجهه با مفهوم بیمه واکنش انفعالی دارند؛ یعنی میگویند فتوا به حرمت میدهیم ولی شهید بهشتی آمد اجتهاد نوآورانه ایجاد کرد و گفت چطور میشود مفهوم بیمه را با مبانی فقه شیعه تئوریزه کرد. قانون بیمهای که ما داریم برای این است که فهم مدرنیته درست اتفاق افتاده است البته خیلی کار سختی است.
وی افزود: به راهی که سیدجمال شروع کرد انتقادات جدی وارد است. سیدجمال فکرش فکر نابی نبود، فکرش فکر اصیلی نبود ولی دغدغهاش دغدغه اصیلی بود. مسیری که رفته بود مبنی بر اینکه از طریق دستگاه سیاسی میخواست اصلاحات انجام دهد درست نبود وی دغدغهاش درست بود. آن دغدغه را شهید صدر و شهید مطهری و امام و رهبری به دست گرفتند و راه پرچالش تجدد را با نظامهای ارزشی اسلامی پیش بردند. در حقیقت هر چه در آستانه تشیع پیش آمدیم، وضعیت با تفکر اصیل تشیع خیلی بهتر شد والا نتیجه تفکر تجدد در اهل سنت محمد عبده و اخوان المسلیمن و رشید رضا شد ولی در تفکر تشیع مسیری کم خطرتر و پر بهرهتری ایجاد شد.
حسینی تصریح کرد: درک سیدجمال از تجدد درک خامی بود البته ما به عنوان انسانی که در انتهای قرن چهاردهم ایستادیم نمیتوانیم انسانی که در میانه قرن سیزدهم ایستاده را نقد کنیم چون فکر ما و زیست ما متفاوت از آن زمان است ولی تفکر اولیه آستانه تجدد این بود که ما تکنولوژی را میگیریم و برای خودمان میکنیم. این فکر خام بود چون ابزار و تکنولوژی با خودش فرهنگ و نظام ارزشی میآورد و سبک زندگی ما را تغییر میدهد. به عبارتی تجدد دارد ما را در خودش هضم میکند؛ اما راهکارش چیست؟
وی اظهار کرد: به نظر من راهکارش دو چیز است: یکی اینکه باید جوهره هر تجدد فهم شود؛ مثلا برخی مواردی از تجدد جوهره شان مبتنی بر سرگرمی است، مثلا جوهره صنعت سرگرمی در غرب که مبتنی بر منفعت و لذت حداکثری است. نکته دومی که در مسئله تجدد غلبه پیدا میکند معنویت است؛ یعنی مدرنیته در ذات خودش با معنویت ضدیت دارد و اگر ما بتوانیم معنویت را در جامعه ایجاد کنیم یا تقویت کنیم به نوعی میتوانیم اثرات مدرنتیه را کم کنیم؛ مثلا سینما از محصولات تجدد است. الآن شما سوره حضرت یوسف را میخوانید مگر میشود تصویری از فیلم حضرت یوسف به ذهنتان نیاید؟ اگر شما سیره امیرالمومنین را میخوانید فیلم امیرالمومنین در ذهن شما میآید؛ به خاطر اینکه تجدد به دلیل ملموس بودنش در ذهن شما اثر گذاشته و ذهن شما را تصاحب کرده است. اگر بتوانید در لابلای فیلم حضرت یوسف مفاهیم و معنویت را انتقل بدهید به عقیده شهید صدر شما میتوانید جوهره مدرنیته را به نفع تشیع مصادره کنید. اگر نگاه شما این است که صد درصد میتوانید مدرنیته را مصادره کنید نمیتوانید ولی اگر نظر شما این است که میتوانید با یک درجه، اغلبیت آستانه تجدد را مصادره کنید این اتفاق میافتد.
عضو هیئت علمی دانشگاه یادآور شد: این حرفی که من میزنم صریح است ولی خوب است که گفته شود؛ آنهایی که تجدد را به تمامه قبول کردند و گفتند از فرق سر تا نوک پا باید متجدد شویم و آنهایی که تجدد را به شدت رد کردند مثل هایدگریها در یک نقطه به نام سکولاریسم به هم میرسند. چه افرادی مثل مهدی نصیری که میگفتند تجدد را رد کنیم و چه امثال تقی زاده که میگفتند تجدد را کامل بپذیریم در یک نقطه به هم میرسند. آن نقطه چیست؟ بار بستن دین از ساحت اجتماع و حکمرانی است. اتفاقا تفکر تشیع اصرار دارد باید در مقابل سکولاریسم ایستاد.
وی در ادامه گفت: بحثی که ابتدا گفتم این بود که اولین مواجهه نخبگان ما با تجدد در مسئله تکنولوژی بوده است و هنوز هم درگیر تکنولوژی هستیم و نمیدانیم با آن چکار کنیم و فکر میکنیم باید تکنولوژی را محدود کرد. شما باید با تکنولوژی با خود تکنولوژی مقابله کنی؛ یعنی شما نمیتوانید با فیلترینگ و ماهواره مقابله بکنید بلکه باید مابازای آن را تولید کنید. مسئله دوم که در آن زمان اتفاق افتاد ساخت دولت مدرن در فضای تفکر ایران بود که با مشروطه اتفاق افتاد؛ یعنی به این سمت رفتند مفاهیم مدرن متجدد حوزه غربی را اخذ کنند. اتفاقا اولین علمی که در دارالفنون ایجاد شد علوم سیاسی بود. فارغ التحصیلان علوم سیاسی برای تشکیل دولت مدرن پیش قدم شدند.
وی ادامه داد: اتفاقی که افتاد این بود دولت مدرن شکل گرفت. اینجا دو اتفاق افتاد یکی اینکه جامعه سنتی تغییر وضعیت نداد و مدرن نشد و دوم اینکه فرهنگ سیاسی سنتی قاجار در زمان مشروطه جابجا شد. مشروطه برای مقابله با استبداد بود ولی خروجی آن رضاخان شد. بنابراین دو مسئله جدی برای روشنفکران اتفاق افتاد و آن اینکه جامعه مثل دولت تغییر فاز نداد، دوم اینکه فرهنگ سیاسی محفلی قاجار به زمان مشروطه منتقل شد. این باعث شد چالشها ادامه پیدا کند. در نهایت در سال ۵۷ نقطه اتصال برقرار شد و تلاش شد جامعه مدرن، دولت مدرن و امر اجتماعی و سیاسی مدرن با هم انطباق پیدا کنند و در قالب جمهوری اسلامی ظهور و بروز پیدا کند..
وی در ادامه گفت: سیدجمال یک ویژگی جدی داشت و اینکه مسئله تجدد را خوب درک کرد. وقتی سیدجمال ظهور کرد ما در انحطاط تمدنی بودیم؛ یعنی اگر تمدن ما قرن دو و سه شکل گرفته باشد از قرن هفتم افول داشت و دامنه نمودار در دوره سید جمال اتفاق افتاد. مسئله او تغییر وضعیت در جامعه ایران بود ولی دو نکته وجود دارد یکی اینکه سیدجمال تجربه زیسته در غرب داشت . نکته دوم اینکه سیدجمال به جای اینکه توده جامعه را برای خودش در نظر بگیرد به سمت دستگاه حاکمه رفت. خب دستگاه ناصری به هیچ وجه اجازه اصلاحات نمیدهد. نکته دیگر اینکه او از اندیشه ناب تشیع لبریز نبود هرچند گفته میشود شاگرد میرزای شیرازی بوده است. در عین حال به نظر من سیدجمال به اندازه اندیشمندانی مثل امام موسی صدر و امام خمینی وشهید صدر نسبت به اجزای تفکر تشیع و قابلیتهای تفکر تشیع اشراف نداشته است.
پاسخ