در نشست علمی نقد و بررسی کتاب «جامعهشناسی هنر اسلامی» که توسط فردریک معتوق نوشته شده است، دو استاد متخصص در این حوزه، به بحث و بررسی کتاب پرداختند. نویسنده کتاب یک فرد لبنانی – فرانسوی است و به فرهنگ اسلام تعلق خاطر دارد. این کتاب توسط انتشارات سروش منتشر شده است. در این نشست، ابتدا دکتر علیرضا بلیغ – عضو هیئتعلمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی – بحث خود راجع به موضوع کتاب را ارائه کردند. دکتر بلیغ بحث را با تحلیل انگیزههای احتمالی نویسنده برای نگارش کتاب آغاز کردند. ایشان به دلیل حضور او در فرانسه و غلبه نگاههای لائیک، احتمالاً دفاع از حیثیت و شخصیت هنر اسلامی را انگیزه اصلی دانسته و از سوی دیگر به دلیل وجود رویکردهای شرقشناسانه در فرانسه، مفاد کتاب را در نقد این دیدگاهها، تلاشی بازخوانی هنر اسلامی تز منظر یک فرد دو رگه دانستند. دکتر بلیغ افزودند: از منظر جامعهشناختی، تلاش نویسنده برای رویکردی غیر از شرقشناسی به هنر اسلامی، حقیقتاً ستودنی است چرا که خود ما هم بیشتر اطلاعاتمان از هنر اسلامی، بیشتر به همین تلاشهای شرقشناسان برمیگردد و احیاناً اگر متفکران بومی هم کاری در این زمینه کردهاند، عمدتاً با همان رویکرد شرقشناسانه بوده است.
نکتة دیگر این استاد، توضیح تسامح در عنوان کتاب بود. وقتی میگوییم جامعهشناسی هنر اسلامی، اصل رویکرد جامعهشناختی، ضرورتهایی دارد که باعث میشود به راحتی مورد استفاده قرار نگیرد. مثلاً هر مطالعة بشری، نحوه و منشأ ای خارج از این جهان ندارد که این نگاه سکولار است و با مدعای خود نویسنده – که در کتاب هنر اسلامی را با منشأ ای آسمانی و قدسی معرفی میکند – ناسازگاری دارد؛ بنابراین، اسمگذاری کتاب چندان با دقت نبوده و بهتر بود تاریخ هنر اسلامی یا چیز دیگری نامگذاری میکردند.
در ادامه مجری نشست خواهان تمیز دقیق میان هنر اسلامی و هنر مسلمانان شد. دکتر بلیغ در پاسخ به این سؤال گفتند: هنر اسلامی، هنری است که در جوامع اسلامی تکوین پیدا میکند و این هنر به یک بنیان آسمانی و قدسی برمیگردد. پس این کتاب ذیل هنر مسلمانان طبقهبندی نمیشود و بیشتر به محدودة مغرب عالم سلام و دورة زمانی حکومت امویان برمیگردد. در این دوره لزوماً هنرمندان مسلمان نبودهاند ولی به بنیانهای هنر اسلامی پایبندی داشتهاند. مثلاً حذفشدن تصویرسازی از انسان، حیوان و موجودات و حتی خود خداوند است که در دوره هنر بیزانسی وجود داشتهاند. پس یک اثر هنری جدیدی بر اساس جهان تازة هنر اسلامی خلق شده است. در هیچ جای این اثر تمایز میان هنر اسلامی و هنر مسلمانان دیده نمیشود.
پرسش دیگر مجری برنامه راجع به مصادیق انتخاب شده توسط نویسنده کتاب بود. دکتر بلیغ با حدس این که ایشان اهلسنت بوده است، رویکرد کلی کتاب را توجه به مشترکات مسلمانان و نه افتراقات آنها دانستند. برای مثال در میان مسلمانان، تفاوتهایی در معماری وجود دارد. مساجد مسلمانان دو گلدسته ولی مساجد اهلسنت یک گلدسته دارد و مناره یک نماد است. نویسنده بیشتر بر مولفههای مشترک در معماری و خوشنویسی تأکید دارد. نقش اسلیمی یکی از این وجوه مشترک است. او میخواهد بگوید که هنر اسلامی، صرفاً کار تزیینی روی هنرهای قدیمی سایر تمدنها نیست بلکه کلاً یک طرح نوینی است. هیچ هنری در تمدنهای بشری نبوده است که از هنرهای دیگر بهره نبرده باشد و مسلمین هم از هنر چینی و هندی استفاده کردهاند؛ اما اصول مقوم این هنر، کاملاً برای خودشان است. در این کتاب هم نویسنده روی این نکته دست میگذارد که هنرهای پیش از دوره اسلامی همه مبتنی بر تصویر هستند. تصویرسازی از حضرت عیسی و حضرت مریم در کلیساها بسیار رواج داشته است. این همان وجه اومانیستی هنر مدرن است. این هنر به دنبال تکوین اندیشة مسیحی بوده است. در مقابل، در دوران اسلامی به واسطه بنیادی بودن کلمه و تجلی آن در قرآن به عنوان مهمترین جلوه هنر اسلامی، مسیر دیگری باز شد. از جمله هنر خوشنویسی، اهمیت یافت چرا که باید کلمه را تقدیس میکردند. در معماری هم فارغ از شکل و فضاسازی بنا، باز هم به اشکال مختلف از خوشنویسی استفاده شده است. در هنر اسلامی با حذف تصاویر، طرحهای اسلامی جایگزین شدند. این نقوش، تصویر را به نحو انتزاعی استفاده کرده است. این الگو بیش از آن که رهنمون به عناصر این جهانی باشد، کاملاً به نفع جهات توحیدی دین اسلام است و گویی امر قدسی به صورت نوری خود را به تمام موضوعات تابانده است.
در ادامه آقای دکتر مریدی – عضو هیئتعلمی دانشگاه هنر – با بیان این که کتاب از عنوان خودش برنیامده است، علیرغم اهمیت جایگاه نویسنده، به ضعفهای محتوایی کتاب پرداختند. در فصل نخست، نویسنده به آراء منتقدان درباره هنر اسلامی پرداخته و استدلال میکند که برخلاف نظر منتقدین، این هنر ریشههای عربی یا مدیترانهای و آسیایی ندارد. البته این هنر حتماً برگرفته از سایر ریشههای فرهنگی – هنری است اما خود دارای نوعی از اصالت منحصربهفرد نیز میباشد.
دکتر مریدی، باز هم از دیگر دلایل مؤلف برای اصالت داشتن هنر اسلامی سخن گفت و پاسخهای ایشان به منتقدین را کافی ندانست. به نظر ایشان متن کتاب فاقد شواهد لازم برای اثبات ادعای مؤلف است. به نظر دکتر مریدی، پژوهشگر یا مؤلف کتاب باید راجع به ریشههای اصیل هنر اسلامی و تمایز با گفتمان شرقشناسی مطالبی را مینوشت تا خواننده کتاب، علت خاص بودن هنر اسلامی را بفهمد.
در فصل دوم، نویسنده از پایههای هنر اسلامی سخن گفته است. در این فصل ایشان با تأکید بر نقوش اسلیمی سه پایه اصل معنوی، اصل اجتماعی و اصل خلاقانه را مطرح میکند. در این بخش عجیب است که مؤلف دائماً بر وجه انتزاعی و اسلیمی هنر اسلامی تأکید میکند؛ چرا که هنر اسلامی نقوش دیگری به جز الگوهای اسلامی هم دارد که بسیار برجسته هستند. اساساً هنر اسلامی مشکلی با بازنمایی ندارد و صرفاً به دنبال انتزاع نیست. من فکر میکنم این رویکردی شرقشناسانه است که گویی هنر غربی به دنبال بازنمایی صرف و هنر اسلامی به دنبال انتزاع صرف بوده است که در واقع این گونه نیست. در ادامة این فصل از کتاب، دکتر مریدی عنوان داشتند که متأسفانه ما در این بخش، ایدههای جامعهشناسانه تبیینی را نمیبینیم در حالی که هنرمند ما هم عارف است و هم هنرمند.
نقد دیگر کتاب، توسل نویسنده به نظریههای غربی در تحلیل هنر اسلامی برمیگردد. استفاده از نظریات بوردیو و پانفسکی، کمکی به ما نمیکند و ایشان باید در این باره، احتیاط بیشتری به خرج میداد. مثلاً هنرمندان مسلمان با عادتوارهها، خلق هنری نمیکند و این نظریة بوردیو نمیتواند هنرمند مسلمان را بهدرستی تحلیل کند.
در فصل سوم، نویسنده به هنر جوهری میپردازد و از ابن خلدون یک گزاره جامعهشناسانه را وام میگیرد. ابن خلدون توضیح میدهد که چطور عمران و شهرنشینی بر تعصب عربیت اثر گذاشت. البته این جای بحث دارد که آنچه در کشورهای عربی قبل از اسلام بود نیز هنر نام داشت. اینجا یک بحث جامعهشناسی و تاریخی میطلبد که مؤلف آن را در این کتاب نیاورده است. در پایان این بخش مؤلف از نمادگرایی عاری از نمادگری حرف میزند و ظاهراً به دلیل ضعف در ترجمه این بخش از کتاب گویا و رسا نیست. احتمالاً منظورش این بوده است که هنر اسلامی نماد دارد ولی شمایل ندارد که این هم یک ادعای ناقص است. «دگردیسی فردیت» یکی دیگر از تعابیر مورداستفاده مؤلف است که خیلی دقیق به کار نرفته و خواننده تخصصی را دچار گیجی میکند.
در فصل چهارم مؤلف از اضمحلال هنرمند حرف میزند. او میگوید که عظمت هنر اسلامی در هنرمند، نفی فردیت و ذوب در جمعیت مسلمانان است. وجه مشارکتی بودن هنر در اسلام، مانند وقف است که واقف یک چیز را در خدمت هویت جمعی قرار میدهد و هنرمند نیز باید فردیت خود را در هویت عمومی و جمعی مسلمانان ذبح کند. این استعاره در کلیسا نیز وجود دارد. مثلاً کلیسا با اسقفها، از هنرمندان حمایت میکرده است و دستورالعملهای خاصی برای کارکردن در رسته هنرمندان کلیسا در قرون ۱۳ تا ۱۵ میلادی داشتهاند اما در سرزمینهای اسلامی آزادی وجود داشته است و گویی دستورالعملی وجود ندارد. به عقیده دکتر مریدی این ادعا غلط است و در جوامع اسلامی نیز اگر پژوهشهایی صورت بگیرد حتماً موارد این چنینی مشخص خواهد شد.
در اینجا دکتر بلیغ با اشاره به بخش از کتاب عنوان داشتند که اتفاقاً مؤلف حضور محتسبها را در کنار هنرمندان برای تنظیم عمل آنها در کتاب آورده است. به طور خاص در مورد هنر معماری به دلیل هزینهها، نظارتهایی بوده است.
دکتر مریدی با تأیید اشاره دکتر بلیغ، این حد از پرداختن را ناکافی دانستند و گفتند که ترک داوطلبانه فردیت در هنرمند مسلمان نیز نبوده است و اساساً ایدة آزادی هنرمند مسلمان درست نیست. در جمعبندی بحث نیز ایشان از نویسنده، مترجم و انتشارات سروش تشکر کردند.
دکتر بلیغ نیز در پایان گفتوگو گو، مولفههای مدنظر نویسنده را جالب اما بدون مستندات خواندند که توضیحات داده شده را نیز برای این ادعاها کافی نیست. در بخش نقد منتقدان هنر اسلامی نیز نویسنده باید روی جوهره قرآنی داشتن و توحیدی بودن هنر اسلامی دست میگذاشت و استنادات بیشتری را ارائه میکرد تا تلاش پژوهشی خود را با اتقان محکمتری ابراز میداشت. همچنین بهتر بود تا مؤلف با استفاده از تصاویر مرتبط، این اثر پژوهشی را تکمیل مینمود. برای مثال جای تصویر انواع نقوش اسلیمی و…در این کتاب خالی است.
آخرین سخنران این جلسه، یکی از مسئولان انتشارات سروش بود که دقایقی کوتاه در توضیح علت انتخاب این کتاب برای ترجمه و چاپ مطالبی را بیان کردند و از برگزارکنندگان این جلسه نیز تقدیر و تشکر نمودند.
پاسخ