یاسر خوشنویس مطرح کرد؛
واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و پایان استقلال دانشگاه در ایران
نشست های علمی ما و دانشگاه با موضوع «نگاهی به تأسیس دانشگاه در ایران؛ اهداف، انگیزهها و معضلات آن» با حضور یاسر خوشنویس، پژوهشگر مطالعات فناوری، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.
وی در ابتدا، با اشاره به نهادهای علمی قبل از تأسیس دانشگاه، اظهار داشت: برای بیان این نکته ابتدا باید دو ملاحظه روششناختی مطرح شود. چرا که در هر مطالعهای و به دلایلی در ایران نیز بسیار پر تکرار هستند یکی زمان پریشی است، اینکه تصور شود نرمها، قواعد، رویهها، سازوکارها، تکنولوژی و مقرراتی که امروز میشناسیم، برای گذشته نیز صادق است. برای مثال درکی که امروز از دانشگاه داریم ۱۵۰ سال پیش نیز همین درک از دانشگاه وجود داشت در حالی که چنین نیست. مساله دیگری که وجود دارد و بیشتر متوجه ما است اینکه یک سوگیری اروپامحورانه داشته باشیم و فکر کنیم هر آنچه که در اروپا و بعداً در آمریکا اتفاق افتاده باید خط به خط در ایران نیز روی میداد و حالا چون روی نداده کشورمان عقب مانده است و این یک خطا و اشتباه محسوب میشود. این اشتباه نیز بسیار پر تکرار است. علت این دو اتفاق آن است که برخی افراد که معمولاً تاریخ نمیخوانند اما درباره آن ادعا میکنند. بر این اساس آنها همان تصوری که امروزه از دانشگاه دارند را توجیه میکنند برای مثال میگویند چرا دانشگاه در دوره ناصرالدین شاه چنین کار را انجام نمیداد! با اینکه سابقه عمیقتری نسبت به دارالعلم، جامعه یا حوزه علمیه در مشرق زمین وجود داشته است. بنابراین چیزی که غیر عادی قلمداد میشود آن است که نام آن را دانشگاه گذاشتیم.
پژوهشگر مطالعات فناوری با اشاره به اینکه واژه دانشگاه متعلق به سال ۱۳۱۳ شمسی است و مؤسس و مبدع آن در ایران شخصی به نام علی اکبر سیاسی بود، عنوان کرد: او خودش میگوید لفظ دانشگاه را معادل با دارالعلم قرار دادیم؛ از این رو دارالعلم بیش از آنکه بخواهد برای لفظ دانشگاه معادل سازی و فارسی سازی شود در ایران وجود داشته است. منتهی ۸۰ سال قبل از این مساله در ایران تحولاتی در سنتهای آموزشی وجود داشته که به لحاظ نهادی به تأسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ شمسی بر میگردد. ابتدا باید این را عرض کنیم که ایران در این زمان دارالفنون، دبستان ابتدایی و مدارس متوسطه داشته که برخی مدارس با عنوان مدرسه حقوق، مدرسه بلاغت و… نام داشت. این مدارس در دوران مظفرالدین شاه و احمد شاه شکل گرفت و نهایتاً در سطح دیپلم بودند اما اهدافشان با یکدیگر تفاوت داشت. برای مثال دارالفنون به هیچ وجه قرار نبود مدرسه عمومی و یا دانشگاه باشد بلکه به عنوان مدرسه نظامی و در راستای تقویت ارتش ایران تأسیس شد برای همین در این مرکز مباحثی مانند طب، توپخانه، سواره نظام، پیاده نظام و… تعلیم داده میشد. همچنین دارالفنون مدرسه عمومی نبود بلکه یک مجموعه تخصصی به شمار میرفت و قرار نبود که هیچ فرد عادی در آنجا دانش فرا بگیرد چرا که مدرسه جنگ محسوب میشد. کسانی که به دارالفنون میآمدند اغلب شاهزادگان و امیرزادگانی بودند که قرار بود بعداً امرای ارتش شوند یا مستقیماً در جایگاه ژنرال، پزشک ارتش و یا مهندس ارتش به کشور خدمت کنند. برای همین هر آنچه در این مدرسه آموزش داده میشد همه حول محور علوم نظامی بود چرا که هدف دارالفنون باسواد کردن افراد نبود و میخواست کسانی را تربیت کند که وارد ارتش شوند. دارالفنون بیش از آن چیزی که تصور میشود در این امر موفق بود.
ایشان یادآور شد: مدارس دوره مظفرالدین شاه یک سری دبستان بود که با شیوههای سنتی مکتبخانهها رقابت داشتند. در این دوره و بعداً در دوره احمد شاه چند مدرسه عالی شکل گرفت که هدفشان تربیت افراد متخصص در حوزههای مختلف مانند مترجمی، کارشناس وزارت خانه، کارشناس مسائل بین الملل و… بود. این مدارس توانستند افرادی را تربیت کنند که در تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و… کشور نقش آفرین باشند؛ اما تعداد این اشخاص بسیار کم بود. بنابراین قبل از تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳، دارالفنون و یک سری مدارس ابتدایی و عالی داریم که کمابیش در آن هدفی که داشتند موفق بودند ولی هیچکدام از آنها قرار نبود دانشگاه شود.
این پژوهشگر مطالعات فناوری به ایده تأسیس دانشگاه در ایران اشاره و خاطرنشان کرد: وقتی رضاخان سال ۱۲۹۹ کودتا میکنند و سال ۱۳۰۵ تاج گذاری او برگذار میشود سالها به نوسازی بدنه حکومت در ایران مشغول بود طوری که محکمه سنتی را بر میدارد و وزارت خانه دادگستری تأسیس میکند، ابتدا تغییراتی در لباس انجام و بعد منجر به کشف حجاب میشود، برای نخستین بار اسم و فامیل را ثبت میکند، گواهی فوت و تولد صادر میشود، خرید و فروشها با ثبت سند پیش میرود و…. با این تغییرات است که همه ادارات جدید نیازمند نیروی انسانی میشود نیروهایی که به این سازوکارها مسلط باشند. بر همین اساس از یک طرف صحبت این بود که باید آموزش رایگان عمومی ایجاد و از جهت دیگر بحث میشود که چه افرادی باید وارد چنین سیستمهایی بشوند چرا که آنها نیازمند آموزش بودند. از این رو یک سری دانشسرا و مدرسه عالی تأسیس و یک دارالمعلمین ایجاد شد یک عده نیز به دنبال آن بودند تا آن علومی که در اروپا تدریس میشود آن یونیورسیتی هم در ایران شکل بگیرد.
این محقق و پژوهشگر گفت: تغییراتی که در اروپا شکل گرفت تحولات ارگانیک بود. یعنی کسی تصمیم نگرفت کاری انجام دهد تا این تغییرات ایجاد شود بلکه این تحولات درون زا بود؛ یعنی همان نیروهای درونی تحولات را به وجود میآورند و الگو برداری نمیکنند. آنان در قرن نوزدهم هیچ تصویری از این نداشتند که فلان تمدن خوب است ما نیز برویم و مانند آنان عمل کنیم. دانشگاه نیز در همین زمینه به وجود آمده است. لازم به یادآوری است که یونیورسیتی ها در امتداد کلیسا بود و کسانی میتوانستند در این مراکز علمی آموزش دهند که ابتدا کشیش شده باشند. اما بعدها چند متفکر که بعدها واژه روشن فکر بودن را برای آنان به کار بردند که روحانی و کشیش نبودند و تنها میخواستند جایی باشد که بتوانند حرف بزنند؛ این افراد بیشتر یا در دربارها بودند و یا موفق شده بودند از طریق نویسندگی یک زندگی حداقلی را برای خود به وجود آورند. این افراد بیرون از دانشگاه بودند اما توانستند گعده ها و انجمنهایی را تشکیل دهند. این اجتماع نخستین جمع علمی بیرون حوزه بود. اما بعد از تشدید شدن فاصله گرفتن جامعه از کلیسا این گعده ها فرصت پیدا کردند که دانشگاههایی تأسیس کنند که دیگر نیازی نباشد اساتید ابتدا روحانی و کشیش باشند. بنابراین این تحول یک تغییر درون زا و ارگانیک است که توسط کسی نوشته نشد. تفاوت تحولات در اروپا این است که تحولات آنان درون زا و ارگانیک بوده اما تحولات ایران در قرن اخیر یک تحول رونویسی شده بود که میتوان آن را در شیوههای پوشش، آموزش و… مشاهده کرد.
وی درباره استقلال دانشگاه از سیاست، بیان کرد: مساله اینجا است که در لایحه سال ۱۳۱۳ نوشته میشود که رئیس دانشگاه تهران یا وزیر فرهنگ است یا وزیر فرهنگ رییس آن را معرفی میکند و سالهای ابتدایی تاسیس اینگونه بود. اما سال ۱۳۲۱ که ایران اشغال میشود علی اکبر سیاسی که قرار بود رئیس دانشگاه شود از روز اول چنین بیان میکند که دانشگاه باید مستقل از دولت باشد این نکتهای است که علی اکبر سیاسی و افرادی که در اروپا تحصیل کرده بودند درک کردند، اینکه در اروپا دانشگاه یک نهاد مستقل است و به لحاظ مالی به دولت وابسته نیست، فعالیتهای تجاری دارد، به صورت وقف و خیریهای و یا با گرفتن شهریه اداره میشود. سیاسی میگفت تا زمانی که دانشگاه در دست دولت باشد فایدهای ندارد بر همین اساس از زمانی که رئیس دانشگاه شد متممی به لایحه اضافه کرد که رئیس دانشگاه به صورت رأی گیری از سوی اساتید انتخاب شود، از همین تاریخ یعنی سال ۱۳۲۱ بود که استقلال دانشگاه اعلام شد اما بعد از واقعه ۱۶ آذر با عزل سیاسی و اخراج برخی اساتید این استقلال از بین میرود. بعد از اخراج سیاسی هم استقلال دانشگاه از بین میرود تا آنجا که ریاست آن را محمدرضاپهلوی بر عهده میگیرد تا اینگونه از دانشگاه سیاست زدایی شود در حالی که این سیاست زدایی منجر به افراط سیاسی در دانشگاه میشود. دانشگاه فی نفسه محل نقادی است و نباید به خاطر نقادی کرسی اساتید گرفته شود در حالی که این امر محقق نشد.
پاسخ