نشست «بررسی نظریه پایان تاریخ فوکویاما» با حضور علیرضا بلیغ عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.
وی در ابتدا، با بیان اینکه مفهوم فلسفه تاریخ یک مفهوم مدرن است، اظهار داشت: فلسفه تاریخ اصطلاحی است که از دوره مدرن به این طرف موضوعیت پیدا کرده است اگر چه در ادوار مختلف تاریخ بشر و در فرهنگها و تمدنهای مختلف همواره دیدگاههایی در مورد تاریخ وجود داشته است اما به هیچ کدام از آنها نمیتوان مفهوم فلسفه تاریخ به معنای دقیق کلمه را اطلاق کرد. پیدایش فلسفه تاریخ در دوره مدرن مدیون ادیان ابراهیمی به ویژه مسیحیت و یهودیت است. دیدگاهی که تا پیش از دوره مدرن در تاریخ در جهان مسیحی و یهودی وجود داشت این بود که تاریخ ذیل مشیت الهی معنا پیدا میکرد که این نگرش در دوره مدرن دچار دگرگونی شد. میتوان گفت واژه فلسفه تاریخ یک سر در دین دارد.
بلیغ ادامه داد: مسئله اصلی فلسفههای نظری تاریخ این است که تاریخ دارای جهت و معنایی است و ضرورتی را با خود حمل میکند و از این جهت نمیتواند غیرقابل پیشبینی باشد. تفاوت مهم این نظریهها با دیدگاه ادیان در این است که در میان ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی مسئله اصلی این است که تاریخ ذیل مشیت الهی است و به همین دلیل انسان نمیتواند سیر کلی تاریخ را از ابتدا تا انتها پیش چشم خود بیاورد بلکه این تقدیر الهی است که مسیر تاریخ را ممکن است تغییر دهد. اما مسئله مهم در دوره مدرن این است که انسان خود تقدیر خود را رقم میزند. آن پایانی که در فلسفههای تاریخ دنبال میشود تصویر خود را در اتوپیاها پیدا کرده است، تصویری که جهت و معنا را ارائه میدهد.
عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی افزود: تصویری که اتوپیاها ارائه میدهند جهانی یک سره انسانی و بدون حضور خداوند و دین است. خدا و دین در اتوپیا وجود ندارد اگر هم باشد یک امر وجدانی و فردی است. مسئله بعدی موقعیتهای زمانی و مکانی خاص در اتوپیاها است، موقعیتهایی که به دور از ناامنی و رازآلودگی زندگی بشری است. اساسا تصویر اتوپیا تصویر تحقق بهشت زمینی است. در اتوپیاها اختیار و تفکر موضوعیت ندارد چرا که اختیار و تفکر زمینه گرایش انسان به گناه و شرم را فراهم میکند. تناقضی که در اتوپیا وجود دارد این است که آیا اساسا بهشت در زمین قابل تحقق است. میتوان گفت فلسفههای تاریخ به نحوی میخواهند مسیر تحقق اتوپیا را برای بشر روایت کنند و ویژگی مهم آنها این است که این مسیر به دست انسان ساخته میشود و مداخلهای از بیرون از اختیار بشر در آن موضوعیت ندارد.
این محقق با اشاره به پیدایش مذهب پروتستان و نهضت اصلاح دینی، ابراز داشت: در دوره مدرن بعد از قرون ۱۴ و ۱۵ به این طرف در یک سیر تدریجی تفسیر خاصی از مسیحیت با گرایش به تقدیر شکل گرفت. در پروتستانتیزم این پرسش مطرح شد که آیا من رستگار هستم یا نه، دلیل آن هم این بود که آنها مسیحیت کاتولیک را دستخوش تحریف میدانستند. اعتراض آنها به کاتولیک این بود که در مسیحیت کاتولیک با باز شدن باب اعتراف و توبه گویی هر آن این امکان وجود دارد که انسان گناه کند و بعد توبه کند و اعمال پیش از آن در سرنوشتم موضوعیتی نداشته باشد. اینجا بود که مسئله تقدیر پیش آمد. پروتستانها معتقد بودند تقدیر خداوند درباره رستگاری انسانها ازلی و ابدی است و تغییر نمیکند. این اتفاق منجر به یک چرخش در آموزه بنیادین زهد در مسیحیت شد. زهدی که تا پیش از این با رهبانیت معنا میشد الان درون یک شغل دنیوی ظهور پیدا میکند و این مسئله زمینه پیدایش جهان سرمایهداری و فلسفه نظری تاریخ را فراهم میکند. میتوان گفت فلسفه نظری تاریخ بر پایه چنین درکی از نسبت بین انسان و خدا و نسبت انسان با تقدیر خودش موضوعیت پیدا میکند.
این نویسنده با اشاره نظریه پایان تاریخ فوکویاما، عنوان کرد: فوکو بر خلاف ادعایی که در مورد توجهش به احیای فلسفههای نظری تاریخ دارد، یکی از سیاسیترین یا ایدئولوژیکترین دفاعیهها در قالب نظریهپردزای، تجدد و مدرنیته را در بحث لیبرال دموکراسی به مصابه پایان تاریخ ارائه کرد. تفاوت فلسفه نظری با ایدئولوژی در این است که ایدئولوژیها در خدمت توجیه وضع موجود هستند. فوکو با عنوان فلسفه تاریخ به دنبال این است که فضای سیاسی بعد از سقوط دیوار برلین را دستاویزی قرار بدهد برای اینکه لیبرال دموکراسی را به عنوان نقطه پایان تاریخ قلمداد کند چرا که از نظر او دیگر معارض جدیای در صحنه وجود ندارد.
بلیغ با بیان اینکه فلسفه تاریخ عام بشریت به یک باره بعد از جنگهای جهانی مطرح شد، اظهار داشت: پس از جنگهای جهانی با صد میلیون کشته، ویرانیهای فراگیر و امید و آرزویی که از دست رفته بود آن هم در جهان مدرن که سودای تحقق بهشت زمینی را داشت به یک باره پرسشها از مدرنیته آغاز شد. چیزی که تا آن زمان معنایی نداشت. پرسش از اینکه مدرنیته و تجدد چه بود و از چه زمانی آغاز شد. این نقطه، نقطه آغاز پست مدرن و صحبت از پایان مدرنیته است نه پایان تاریخ بشریت. گویی امکانهای تازهای پدید میآید. در وضعیتی که متفکران پست مدرن از پایان مدرنیته و امکان تاریخهای متعدد صحبت میکنند کسی مانند فوکویاما پس از فروپاشی شوروی دستاویزی پیدا میکند تا لیبرال دموکراسی را به مصابه پایان تاریخ مطرح کند.
وی افزود: فوکو دو رکن اساسی اقتصادی و سیاسی را برای جهان مدرن قائل است. او معتقد است به مدد رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی مدرن حرکت جهان سرمایهداری و اقتصاد بازار یک حرکت ضروری و اجتناب ناپذیر است. همچنین فوکو معتقد است وجه مهم دیگر در جهان مدرن وجه سیاسی آن است و میگوید تحقق آن در لیبرال دموکراسی است. جایی که میل انسان به رسمیت شناخته شده و حفظ کرامت، حرمت و عزت نفسش به نحو برابری امکان پذیر میشود. فوکو معتقد است با لیبرال دموکراسی افراد به جامعهای دست پیدا میکنند که در آن خبری از سلطه یک فرد یا نظام نیست بلکه همه افراد به نحو برابری در سرنوشت خود و کشورشان سهیم هستند.
عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی یادآور شد: فوکو میگوید ممکن است آن سیر اقتصادی جهان مدرن به معنای سرمایهداری شکل اجتنابناپذیری پیدا کرده باشد و همه حتی کشورهای توسعه نیافته به دنبال آن باشند اما لیبرال دموکراسی چیزی نیست که برای همه به راحتی به دست آوردنی باشد. حتی وقتی از لیبرال دموکراسی به مصابه پایان تاریخ صحبت میکند آن را یک امر محقق نمیداند بلکه میگوید در ساحت آگاهی و اندیشه اساسا دیگر معارضی برای لیبرال دموکراسی وجود ندارد، شکل دیگری وجود ندارد که بتواند برای بشر آینده تاریخ دیگری را مطرح کند و این دیگر پایان تاریخ است.
این پژوهشگر به اشاره به نقدهایی که به رویکرد فوکویاما وارد است، گفت: اساسا تلقی فوکو از سرمایهداری تلقی دقیقی نیست به این معنا که همه اقتصادهایی که در جهان وجود دارد الان مطلقا شکل سرمایهداری پیدا کرده است. البته این پذیرفتنی است که جهان سرمایهداری از طریق سازوکارهای بین المللی قواعد خود را به همه کشورها تحمیل میکند اما این به این معنا نیست که تحقق تام پیدا کرده است. مسئله دیگر این است که اگر ما نقدهایی را به نظریه فوکویاما وارد میکنیم به این معنا نیست که توفیق خودمان را روایت میکنیم بلکه به این معنا است که ناکامی او را روایت میکنیم و ناکامی او به منزله کامیابی ما نیست. به همین خاطر است که فوکو بر ویژگی سیاسی جهان مدرن یعنی بحث لیبرال دموکراسی دست میگذارد. اما فوکویاما بعد از واقعه یازده سپتامبر در مقالهای اشاره میکند آیا تاریخ مجددا آغاز شده است گویی او توجهی به اسلام به عنوان نیروی تازهای در این صحنه پیدا کرده است. و در چند سال اخیر هم بعد از بحرانهایی که در آمریکا به وجود آمد این بحث پیش آمد که شاید نشود لزوما از الگوی آمریکایی جهان مدرن به عنوان الگوی برتر نام برد. اینکه فوکویاما یازده سپتامبر را با اسلام ایران مقارن میکند با اینکه هیچ ربطی به ایران ندارد به این خاطر است که او به طرز زیرکانهای این تقارن را ایجاد میکند و علت هم آن است که تصویر مخدوشی از آن نیروی واقعی که در اسلام ایران امکان رقابت با لیبرال دموکراسی را دارد به دنیا ارائه کند.
ایشان در پایان تصریح کرد: نظریه فوکویاما هم طراز با دیدگاههای مارکس، هگل، کنت و کسانی که فلسفههای تاریخ را مطرح کردند نیست بلکه بیشتر یک ایدئولوژی برای توجیه وضع موجود است که با کمک دستگاه عظیم رسانهای و پروپاگاندای غربی مورد توجه قرار گرفته است. این به اصطلاح نظریه به لحاظ نظری آنقدر قوت و قدرتی ندارد که به خودی خود موضوعیت داشته باشد اما وقتی در جهان رسانه محور امروز با تکرار این بحثها مورد توجه قرار میگیرد لاجرم باید به آن پرداخت.
پاسخ