جهانیشدن، پدیدهای است که نظریههای گوناگونی پیرامون آن ارائهشده و در این نوشتار، بر آنیم تا پس از معرفی اجمالی این نظریات و با گزینش یکی از آنها (نظریه فرهنگ پیتر برگر)، پیامدهای جهانیشدن را در ایران بررسی کنیم.
تعاریف جهانیشدن
آنچه در نگاه نخست به منابع تقریر یافته درباره جهانیشدن میتوان فهمید، نبود تعریفی مشترک درباره جهانیشدن است؛ بنابراین، ما در این بخش، بهاندازه وسع خویش، تعاریف گوناگونی از جهانیشدن ارائه مینماییم.
برخی مفهوم جهانیشدن را به مجموعه فرایندهای پیچیدهای اطلاق کردهاند که بهموجب آن، دولتهای ملی به نحو فزایندهای به یکدیگر مرتبط و وابسته میشوند و همین ارتباط و وابستگی است که برای مفهوم حاکمیت ملی و دولت ملی مشکلاتی ایجاد میکند (کیت نش ۱۳۸۷٫: ۱۰٫).
«مالکوم واترز» جهانیشدن را فرایندی اجتماعی میداند که «در آن قیدوبندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین میرود و مردم بهطور فزاینده، از کاهش این قیدها و بندها آگاه میشوند».
«رابرتسون» جهانیشدن را «فشرده شدن جهان و تشدید آگاهی نسبت به جهان بهعنوان یک کل» میداند.
دیوید هلد نیز جهانیشدن را «حرکتی بهسوی نوعی مردمسالاری جهانشمول مینگرد که درعینحال، کثرت فرهنگی و اقتصادی نیز در بر خواهد داشت».
افرادی چون فریدمن نیز آن را «ادغام سرسختانه بازارها، دولتهای ملی و فناوریها به درجهای که پیش از این هرگز دیده نشده» میدانند و بر این باورند که «جهانیشدن یعنی گسترش سرمایهداری بازار آزاد به بیشتر کشورها» (نیاکوئی ۱۳۸۶٫: ۲/ و ۳٫).
تعاریف ارائهشده پیرامون جهانیشدن، از مناظر گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و یا ترکیبی به مقوله جهانیشدن پرداختهاند، ولی آنچه مشخص است، اینکه جهانیشدن را میتوان ناظر به تحولات جدیدی دانست که «در حوزههای گوناگون زندگی بشر (اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و…) رویداده است. این اصطلاح به فرایندهایی اطلاق میشود که جهان را فشرده و به شکل گرفتن فضای جهانی واحد کمک میکند. بخشی از این فرایندها، اجتماعی است که در طی آن قیدوبندهای جغرافیایی، که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین میرود و انسانها بهطور فزاینده از کاهش این قیدوبندها آگاه میشوند.
بخشی دیگر از این فرایندها نیز به گسترش دامنه فعالیت و نفوذ سازمانهای فراملی سیاسی و اقتصادی مربوط میشود که حوزه اقتدار دولتها را تضعیف میکند» (درستی ۱۳۸۰٫).
از زاویهای دیگر، برخی جهانیسازی (جهانیشدن) را یک پروژه، برخی دیگر آن را یکروند میدانند. بنا بهاحتمال نخست، جهانیشدن، امری ارادی و متأثر از سیاستهای اقتصادی کشورهای غربی است، درحالیکه بنا بر احتمال دوم، این امر پدیدهای غیر طراحیشده و نتیجه انقلاب اطلاعاتی است (حقیقت ۱۳۸۲٫: ۴۵۲٫).
بنابراین، درباره ماهیت جهانیشدن، دو نگرش بدبینانه و خوشبینانه وجود دارد؛ در نگرش بدبینانه، جهانیشدن معادل با «جهانیسازی» است که درصدد همگنسازی جهانی از رهگذر تسلط فرهنگ و اقتصاد غرب بهویژه آمریکا بر سایر ملل است و در نگرش خوش بینانه، «جهانیشدن»، فراگردی غیرارادی و در حال وقوع است که ناظر بر گسترش مراودات اجتماعی، امپراتوری جامعه مدنی، بالا بردن همکاریهای بینالمللی و منطقهای و گفتوگوی تمدنهاست (دهشیری ۱۳۸۰٫). پس از بسط بسیار مختصر تعاریف جهانیشدن، در بخش بعدی، نظریه فرهنگ برگر را با مسائل ایران تطبیق میدهیم.
نظریه فرهنگ پیتر برگر و پیامدهای جهانیشدن در ایران
نظریه فرهنگ برگر را میتوان با چشم پوشی به دو بخش تقسیم کرد؛ در بخش نخست، پیتر برگر، قائل به واکنشهای گوناگونی در برابر جهانیشدن در کشورهای گوناگون است و بر نقش عوامل درونی کشور مذکور و بومیسازی پدیده جهانیشدن تأکید میکند.
در بخش دوم، وی تلاش میکند با ارائه یک منطق مشخص، روند و مکانیزم های جهانیشدن با محوریت غرب را تبیین نماید. ما برای رسیدن به مقصود خویش، بخش نخست نظریه برگر را سرلوحه کار خویش قرار داده و به معرفی اجمالی بخش دوم نظریه وی بسنده میکنیم.
پیتر برگر در بخش دوم نظریه فرهنگ خویش بر این باور است که «تبلور فرهنگ جهانی توسط عوامل نخبه و یا تودهای به اجرا درآمده است. عامل ارائهشده توسط نخبگان همان چیزی است که هانتینگتون آن را «فرهنگ داوس» میخواند که چیزی بهجز یک فرهنگ بینالمللی رایج میان رجال سیاسی و رهبران اقتصادی نیست. ماشین اساسی این فرهنگ، بازرگانی جهانی است که سبب راندن چرخهای جهانیشدن اقتصاد و فنآوری شده است که در این راستا، میلیونها نفر تمایل دارند به همایشهای بینالمللی دعوتشده و روند جامعهپذیری انتظاری را بپیمایند» (برگر ۱۳۸۴٫: ۲۸٫-۷٫).
بخش دیگری از فرهنگ جهانی در نزد نخبگان در حال تبلور است که میتوان آن را «فرهنگ کلوپ اساتید» خواند. «این بخش شامل شبکههای آکادمیک، بنیادها، NGOs است که آگاهانه درصدد ایجاد بازاری برای خود در اکناف جهان است و تولیداتش ایدهها و رفتارهایی را در برمیگیرد که توسط متفکرین غربی ابداع شدهاند.
برخی از این ایدهها عبارتاند از: حقوق بشر، حمایت از محیطزیست، و چند فرهنگی» (همان).
علاوه بر حرکت نخبگان که به «فرهنگ داوس» و «فرهنگ کلوپ اساتید» منجر شده، در سطح تودهای و عامه نیز فرهنگ جهانی در حال تبلور است. مواعظ انجیلی پروتستان، مهمترین جنبش تودهای است که به خدمت جهانیشدن درآمده است. این اخلاق پروتستانی در هر نقطهای که رسوخ کرده، حالتی بومی به خود گرفته است. اما تحرک اجتماعی را در اقتصادهای بازار درحالتوسعه گسترش داده و شرکت جستن در اقتصاد جهانی را تسهیل بخشیده است (همان).
همانگونه که دیده شد، بخش دوم نظریه برگر، در مورد چگونگی گسترش فرهنگ غربی در سطح جهانی است؛ اما در بخش نخست نظریه او، تصویر اصلی که از جهانیشدن ارائهشده، شامل چالش و واکنش است؛ چالش از پویایی فرهنگ جهانی ناشی شده که بیشتر آن غربی و آمریکایی است که بقیه دنیا را تحتالشعاع قرار داده است و واکنش جوامع متأثر نیز بیشتر میان دو گروه پذیرفتن و طرد کردن در نوسان بوده که حد میانه آن زندگی مسالمتآمیز و یا سنتزی از این دو طیف است (برگر ۱۳۸۴: ۲۸٫-۷٫).
ازنظر برگر، برای برخی جهانیشدن، نوید جامعه مدنی بینالمللی را میدهد که شامل دمکراتیزه شدن و صلح جهانی است. برای گروهی نیز جهانیشدن، مفهومی بهجز روبهرو شدن با تهدید برتریطلبی سیاسی و اقتصادی آمریکایی همراه با پیامدهای فرهنگی آن به همراه نمیآورد. درواقع، تهدیدات اینچنانی و نویدهای آنچنانی، تهدیدی بیش نیستند و این مدعیات بازتابی از تصویر پیچیده جهانیشدن است که از تصورات ما شکلگرفته است (همان).
در این کتاب، ابعاد فرهنگی جهانیشدن بررسی میشود و مراد برگر نیز از فرهنگ، عقاید، نظام ارزشها و شیوه زندگی افراد عادی در زندگی روزمره است. نکته اینجاست که همانگونه که افراد گوناگون به هنگام زمینلرزه واکنشهای گوناگونی از خود نشان میدهند، این زمینلرزه فرهنگی (ایجاد فرهنگ جهانی و ورود آن به سایر کشورها) نیز باعث شده که برخی آن را کورکورانه بپذیرند وعدهای نیز آن را بکوبند. البته در مواردی نیز کشورها از شیوه طرد این فرهنگ جهانی به دلیل فعال بودنشان در اقتصاد جهانی استفاده نمیکنند؛ مانند مورد چین.
برخی از گروهها نیز در مصاف با جهانیشدن به بومیگرایی روی میآورند (همان).
در بومیگرایی، هرچند فرهنگ جهانی پذیرفتهشده، ولی تا حد بسیاری، رنگ و بوی محلی گرفته است. این موضوع اشاره به واژه «پیوند عالی» دارد که کوششی است در ادغام ویژگیهای فرهنگ خارجی و بومی که به نسبت قوی و یا ضعیف بودن فرهنگ هر کشور، و خلاقیت مربوطه، میتواند کشور موردنظر را در مقابله با چالشهای فرهنگی جهانیشدن یاری کند (همان).
بنابراین، با توجه به نظریه برگر، میتوان آثار و پیامدهای جهانیشدن بر ایران را تحلیل نمود. به تعبیر برگر، همزمان با ایجاد زمینلرزه فرهنگی (ایجاد فرهنگ جهانی و ورود آن به ایران و دیگر کشورها)، در ایران نیز مانند برخی کشورها، برخی این فرهنگ جهانی را با توجه به خاستگاه غربیاش، بهشدت نفی کرده و گروهی نیز به همان دلیل، آن را کورکورانه میپذیرند. در مقابل، برخی گروهها با جدا کردن بعد اقتصادی جهانیشدن از ابعاد فرهنگی و سیاسی، از بعد اقتصادی آن بهره میجویند و برخی نیز قائل به ایجاد سنتز بوده و در پی نوعی بومیگرایی هستند.
در نگرش بدبینانه، جهانیشدن «بهعنوان یک پدیده فرهنگی مطرح بوده که قصد تهاجم به فرهنگ بومی و مذهبی ایران را داشته و پیامد آن گسترش فرهنگ غرب است (شورچی ۱۳۸۶٫: ۷۶٫).
برخی دیگر نیز با توجه به ذهنیت ایرانی و سابقه تاریخی موجود، تنها بر بعد اقتصادی جهانیشدن تأکید دارند. اگر بپذیریم که «جهانیشدن مثلثی است که از سه زاویه به هم مرتبط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل شده است؛ نگاه این عده در ایران به غرب بهواسطه عملکرد غربیها در ایران، مبتنی بر اصل تفکیکپذیری بوده است.
بهعبارتدیگر، برای تضمین دوری جستن از آسیبهای سیاسی، سیاستمداران ایرانی کوشیدهاند این مثلث را تجزیه و با هر زاویه آن مستقل برخورد کنند و روابط اقتصادی را از روابط فرهنگی و سیاسی آن جدا سازند» (سریع القلم ۱۳۸۴: ۲۳)؛ برای نمونه، تلاش ایران در پیوستن به سازمان تجارت جهانی در همین راستا قابل تحلیل است. شاید عامل اصلی چنین محدودیتی در برخورد و تعامل با جهانیشدن، تجربیات منفی تاریخی موجود در ذهن ایرانیان باشد که به دلیل نداشتن اعتماد به تعامل و رابطه با غربیها وجود دارد (شورچی ۱۳۸۶: ۷۲ و ۷۳٫).
برخی نیز در ایران به دنبال ایجاد نوعی بومیگرایی و به وجود آوردن یک سنتز هستند. همانگونه که برگر معتقد است و در بالا نیز اشاره شد، در بومیگرایی، هرچند فرهنگ جهانی پذیرفتهشده، تا حد زیادی رنگ و بوی محلی گرفته است. این موضوع کوششی است در ادغام ویژگیهای فرهنگ خارجی و بومی (ایرانی) که در این راستا، اگر ایران بتواند فرهنگ خود را غنی و قوی نگه دارد و خلاقیت خود را افزایش دهد و در عین حال از مواهب و فرصتهای جهانیشدن به نحو احسن بهره ببرد، ممکن است بتواند در مقابله با چالشهای فرهنگی جهانیشدن، در امان مانده و تهدیدها را به فرصت تبدیل کند.
ازنظر برگر در این راستا میتوان «از جنبشهای فرهنگی جهانگیری نام برد که بیرون از دنیای غرب به وجود آمدهاند». واژه «تجدد جایگزین» که توسط پیتر برگر وضعشده «اذعان دارد که احتمالاً رسیدن به تجدد شامل چندین راه میشود. درواقع جهانیشدن جایگزین، هدفش ارائه تجدد جایگزین است. برای نمونه، جنبشهای اسلامی در ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی بهخوبی جایگزین تجدد به شمار میرود.
در این راستا، به باور او، امروزه در سراسر دنیای اسلام، حتی در ایران، این بینش تجدد اسلامی جایگزین، جایی برای خود باز کرده است» (برگر ۱۳۸۴٫: ۲۸٫-۷٫).
برای ایمن ماندن از «زمینلرزه فرهنگی جهانیشدن»، راهکار اطاعت کورکورانه پیامدهای مثبتی ندارد. این امر از یکسو باعث نابودی فرهنگ دینی و ملی میشود و از سوی دیگر، واکنش شدیدی از سوی گروههای سنتی به همراه خواهد داشت. درواقع، هرکجا جهانیشدن بهصورت غربی آن در قالب تهاجم فرهنگی و با نگاهی «ایدئولوژیک» خواستار ورود به عرصه یک کشور (مبتنی بر وجود حامیان داخلی آن) بوده، افزایش رادیکالیسم را بهعنوان آثار و پیامد به همراه داشته است. در حقیقت، هر جا ورود فرهنگ جهانی خشنتر و آشکارتر عمل کرده، مقاومت در برابر آن نیز سرسختانهتر بوده است.
البته مقاومت و نفی مطلق جهانیشدن، بهویژه نفی جهانیشدن فرهنگ نیز راه بهجایی نخواهد برد. رد پدیدهای چون جهانیشدن، و با تقلیلگرایی به این مقوله نگریستن، پیامدی جز جا ماندن از قافله جهانی ندارد؛ بنابراین، ایران میتواند در معرفی فرهنگ دینی و ملی خود در این جهان «چهلتکه، با فرهنگی موزاییکی» تلاش کند و اگر دیر بجنبد، فرصتها بهسرعت از دست میروند. گویا با استناد به چهارچوب موردنظر پیتر برگر که بر ایجاد سنتزی بین فرهنگ بومی و جهانی تأکید دارد، غلبه بر «زمینلرزه فرهنگی جهانیشدن» شدنی باشد و بتوان از این راه، آثار و پیامدهای منفی آن (نظیر بیهویتی، از بین رفتن فرهنگ بومی، و اسکیزوفرنی فرهنگی) را تااندازهای کاهش داد.
پاسخ