«برخورد تمدن‌ها» یک نظریه نیست یک نظر است

ضمیریان بیان کرد: هانتینگتون معتقد است آنهایی که می‌خواهند غربی شوند باید غربی شوند و در ذیل غرب قرار بگیرند و اگر غربی نشوند از دو حالت خارج نیست یا در انزوا قرار می‌گیرند و یا با هم متحد شده و بر سر تمدن غربی فرود می‌آیند.
«برخورد تمدن‌ها» یک نظریه نیست یک نظر است

نشست «بررسی نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون» با حضور محمدحسین ضمیریان پژوهشگر حوزه آینده پژوهی، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، با بیان اینکه تئوری جنگ تمدن‌ها اصلا یک نظریه نیست، اظهار داشت: بر خلاف آنچه در دنیا مطرح است جنگ تمدن‌ها یک نظریه نیست و ویژگی‌های یک نظریه را ندارد بلکه در واقع یک نظر است. اشکالی در رابطه با هانتینگتون وجود دارد و آن اشکال این است که بیشتر دانشی که درباره او وجود دارد دانش افواهی و شنیدنی است. هانتینگتون از آن جهت که مقاله‌اش دومین مقاله پراستناد در دانش روابط بین الملل است، مولف مهمی است. اندیشمندانی که در حوزه روابط بین الملل کار می‌کنند نمی‌تواند از کنار هانتینگتون به راحتی عبور کنند. اهمیت او در مطالعات و کارهایی است که قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در حوزه مکتب نوسازی انجام داده و برآیند آن را در کتاب موج سوم دموکراسی منتشر کرده است. ویژگی دیگر هانتینگتون این است که او قبل از اینکه وارد بحث دانشگاهی شود دائما در رفت و آمد در ساختار دولت بود و برخی اندیمشندان اعتقاد دارند بخشی از موفقیت بحث جنگ تمدن‌ها محصول شم سیاسی بسیار قوی هانتینگتون در نزدیک شدن به دولتی‌های ایالات متحده و گفتن آن چیزی است که آنها می‌خواستند.

ضمیریان ادامه داد: وجه دیگر اهمیت هانتینگتون در این است که او سردبیر مجله فارن پالیسی بوده، مجله‌ای که بسیار تاثیرگذار بود و خوانده می‌شد. ضمن اینکه با توجه به متونی که از هانتینگتون به جا مانند معلوم می‌شود او فرد پرخوانی بوده است. اما به هر حال بیشتر دانشی که از هانتینگتون رایج است دانش شوفری و افواهی است بدون اینکه افراد بدانند او در مقاله‌اش چه چیزی گفته است. برای مثال بسیاری از پیش‌بینی‌های هانتینگتون در مقاله‌اش غلط از آب درآمده است و همین مسئله از اهمیت نظر او کم می‌کند.

این پژوهشگر در خصوص اینکه واحد تحلیل هانتینگتون در مقاله‌اش از دولت ملت به تمدن تغییر کرده است، گفت: هانتینگتون در همان آغاز مقاله تکلیف خود را روشن کرده است و می‌گوید اینطور نیست که دولت ملت‌ها به پایان راه خود رسیده باشند. او اعتقاد دارد نه ایدئولوژی و نه اقتصاد دیگر هیچکدام در عرصه بحث‌های جهانی پیشران نیستند و شکاف‌ها را محصول فرهنگ می‌داند. این را می‌گوید اما از اینکه از اهمیت دولت ملت‌ها کم شده نیز چند جا صحبت می‌کند در عین اینکه بیشتر ارجاعاتش به کنش‌هایی است که دولت ملت‌ها دارند. اگر چه هانتینگتون واحد تحلیل خود را تمدن قرار داده است اما هیچ تعریف مشخصی از تمدن ارائه نمی‌کند و این اشکال بزرگی است که به نظر او وارد است.

این نویسنده با اشاره به نظر هانتینگتون درباره افول آمریکا، ابراز کرد: نگرانی عمیقی نسبت به افول ایالات متحده در مباحث هانتینگتون وجود دارد و به این بحث می‌پردازد که اولا نخبگان در کشورهای دیگر در چه وضعیتی قرار دارند و ثانیا عامه مردم در نسبت با نخبگان در چه وضعی هستند. او سه وضعیت را در این باره مطرح می‌کند و می‌گوید یا مردم در بلوک تمدنی غرب جذب می‌شوند یا سرنوشتی مانند انزوا پیدا می‌کنند و یا بدتر از آن اینکه با هم متحد شده و دشمنانی بزرگ برای ما می‌شوند. البته این نوآوری و دانش عجیب هانتینگتون نبوده است بلکه دیگران هم این مطلب را گفتند. از این جهت با هانتینگتون نمی‌شود افول آمریکا را پیش‌بینی کرد. مباحث هانتینگتون مباحثی شبه علمی و وام گرفته از علوم و اندیشمندان دیگر است و همین نشان می‌دهد که او فرد پرخوانی بوده است. از این جهت توصیه من این است که اندیشمندان و علمای ما از هانتینگتون پرهیز کنند، چرا که او نه مسیر مشخصی برای تحلیل دارد و نه کمکی در این راستا می‌کند.

وی به بیان برخی انتقادات وارده بر مباحث هانتینگتون پرداخت و گفت: اولین انتقاد این است که هانتینگتون هیچ تعریف مشخصی از تمدن ارائه نمی‌دهد، او با کلمات بازی می‌کند. اشکال دیگری که به هانتینگتون وارد است این است که او در مقاله‌اش دین، فرهنگ و تمدن را با هم قاطی می‌کند، بعضی مواقع هم دولت ملت را به آن اضافه می‌کند. ارجاعاتش دائما در رفت و آمد است و روش شناسی او مشکل دارد. اشتباه بزرگ دیگر او این است که می‌گوید تمدن اسلامی شامل عربی، ترکی و مالایی است که واضح است چه تقسیم بندی پراشکالی است. و یا اینکه تاریخ جهان را در یک تقسیم بندی غیرنوآورانه می‌گنجاند. هانتینگتون می‌گوید بعد از جنگ سرد سیاست بین الملل از حوزه غربی خارج می‌شود اگر این تقسیم بندی درست است پس اوراسیا و انقلاب اسلامی کجای روابط بین الملل هستند. با این که هانتینگتون از انقلاب اسلامی می‌ترسد و آن را مبدا تحولات اسلام سیاسی می‌داند. این نشان می‌دهد او در متونش دچار تناقض‌گویی زیادی شده است.

ضمیریان افزود: به نظر می‌رسد او دچار خوانش پریشی تاریخی بوده است چرا که تاریخ را صرفا تاریخ استعمار معرفی می‌کند و هیچ اشاره‌ای به پیش از آن ندارد. هانتینگتون اعتقاد دارد جهان آینده جهان کنش و واکنش بین هفت هشت تمدن است و این مسئله است که هویت تمدنی و تاریخ را خواهد ساخت. آن تمدن‌ها عبارتند از تمدن غربی، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، ارتدوکس و تمدن آمریکای لاتین و احتمالا افریقایی. اشکال دیگری که به هانتینگتون وارد است همین است که ۵۴ کشور آفریقا با آن وسعت و تنوع فرهنگی را در یک سبد قرار می‌دهد. وقتی تفکر مکان مند نباشد و فرد به دنبال این باشد که برخی از عناصر را به نفع برخی دیگر کنار بگذارد چنین اشکالاتی هم به وجود می‌آید.

این پژوهشگر با اشاره به عوامل اثرگذار بر اندیشه هانتینگتون، اظهار داشت: در فرآیند مباحث هانتینگتون از سال ۱۹۵۷ تا سال ۱۹۹۶ که مقاله جنگ تمدن‌هایش بیرون می‌آید و تا آخرین کتابش که چالش‌های هویتی ایالات متحده است او نگاه بسیار بدبینانه‌ای به داخل ایالات متحده دارد. سیر تکاملی او نشان می‌دهد برخی ایده‌ها مانند اینکه چرا غیر غربی‌ها غربی نمی‌شوند برایش مهم شده است. اشکال اصلی او اشکال روش شناسی و پرخوانی او است. کاملا مشخص است که هر بخش از مباحث هانتینگتون متاثر از متونی است که از اندیشمندان مختلف خوانده است. برای مثال او می‌گوید دین قوی می‌شود اما دولت ضعیف می‌شود. این حرف‌ها ممکن است برای بعضی جذابیت داشته باشد اما نتیجه‌ای که هانتینگتون از آن می‌گیرد این است که می‌گوید از یک جایی دین، هویت، فرهنگ و تمدن همه در هم می‌ریزند و فرو می‌پاشند. 

این نویسنده افزود: هانتینگتون برخوردهای تمدنی را در دو ساحت می‌بیند. او اصطلاح مشهوری دارد که می‌گوید اسلام مرزهای خونین دارد. علتش هم این است که می‌گوید مسئله گروه‌هایی که نزدیک به خطوط شکست و گسل تمدنی هستند مسئله خاک است. به نظر می‌رسد بخشی از نظر هانتینگتون تحت تاثیر تحولات بالکان بوده است. او بحثی دارد بر این اساس که می‌گوید بسیاری از کشورهایی که مدرن می‌شوند غربی نمی‌شوند و ذیل تمدن غرب قرار نمی‌گیرند. به همین خاطر ممکن است بگوییم مارکسیس لیبرال ولی نمی‌توانیم بگوییم ۵۰ درصد مسلمان ۵۰ درصد مسیحی، تمدن‌ها این گونه هستند. مبنای تحلیل هانتینگتون مبانی عمیقی نیست.

وی در پایان تصریح کرد: مهمترین ویژگی‌های مباحث هانتینگتون در برخی از جملاتش آشکار است که در ادامه به آن اشاره می‌کنم؛ هانتینگتون می‌گوید تفاوت اساسی بین تمدن‌ها وجود دارد و جهان در حال کوچک شدن است. نوسازی اقتصادی آمده اما دین مهم شده است. سپس می‌گوید غرب قوی شده است و تمدن‌های دیگر هم قدرت خواهند گرفت. ویژگی‌های تمدنی بر خلاف ویژگی‌های سیاسی و اقتصادی ثابت هستند و در پایان می‌گوید آنهایی که می‌خواهند غربی شوند باید غربی بشوند و در ذیل غرب قرار بگیرند و اگر غربی نشوند از دو حالت خارج نیست یا در انزوا قرار می‌گیرند و یا با هم متحد شده و بر سر تمدن غربی فرود می‌آیند.

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.