به گزارش روابط عمومی کانون اندیشه جوان، همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشه های دکتر علی شریعتی در ادامه سلسله همایش های «آنان که می اندیشند» توسط کانون اندیشه جوان در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر ذوعلم در همایش «بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
دکتر شریعتی یک روشنفکر یادگیرنده بود
شریعتی چهرهای است که هرگز قدیمی نمیشود
حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی ذوعلم در این نشست گفت: شریعتی یکی از افراد تاثیرگذار در تاریخ ماست. علیرغم اینکه درباره او هم در زمان حیات و هم بعدش نظرات مختلفی مطرح شده ولی به هیچ وجه نمی توان نقش او را نادیده و یا دست کم گرفت. شریعتی یک روشنفکر بود. کسی که اهل اندیشه است و در چارچوب مقلدانه نیست. او دغدغه اجتماعی و فرهنگی داشت در عین حال یک انسان مومن بود و به اسلام به عنوان یک مکتب پاسخگو اعتقاد داشت منتهی با برداشت و تلقی خودش.
وی افزود: شریعتی یک روشنفکر منتقد بود و تقریبا می توان گفت هر کسی را نقد می کرد، به بیان دیگر از نظر من، او یک روشنفکر یاد گیرنده بود. در زمان پیش از انقلاب گروهی انقلابی رادیکال بودند که برخلاف بسیاری از گفته ها شریعتی جزو این گروه نبود چون انقلابی گری او فرهنگی و عقلانی بود به عقیده شریعتی ما احتیاج به خودسازی انقلابی داریم بنابراین شریعتی یک فرد انقلابی است منتهی انقلابی عقلی، فکری و فرهنگی.
ذوعلم در همین باره توضیح داد: شریعتی انسانی مومن بود که در کلامش شوریدگی و انقلابی بودن نهفته بود از مجموع سخنان او اینگونه برداشت نمیشد که به اسلام بهعنوان یک مکتب جایگزین اعتقاد دارد بلکه اسلام را در اندیشه و تشیع علوی جستجو میکرد ماحصل آن را میتوان در آثار شریعتی مشاهده کرد بنابراین شریعتی روشنفکری انقلابی و متعهد بود و در آثار او هیچ مکتب و شخصیتی نیست که از گزند نقد وی در امان بوده باشد. اگرچه شریعتی در کتاب کویر خود چندین چهره را به عنوان معبودش معرفی میکند با این وجود بازهم چهره کامل و جامعی از آنها نمیسازد.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه در زمان حیات شریعتی عده بسیاری او را متهم به سوپاپ اطمینان رژیم پهلوی میکردند افزود: این در حالی بود که تعطیلی حسینیه ارشاد خط بطلانی بر این فرضیات کشید. شریعتی متفکر انقلابی بود که تحولات سیاسی و اجتماعی را به صورت انقلابی میفهمید. کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی وی زمانی که منتشر شد انتقادات زیادی را در پی داشت با این وجود او مسئولیت خود را ادامه داد و حتی در کتاب «مسئولیت شیعه» از اندیشههایش نسبت به این موضوع سخن گفت.
وی ادامه داد: کتاب «امت و امامت» او جزو دسته آثاری است که زمینه تفکر اجتماعی نسل دانشگاهی را برای پذیرش ولایت فقیه آماده می کرد. او در این کتاب تبیینی ارائه می دهد که امروز به کار ما می آید، در کتاب امت و امامت بحثی مطرح شده که از دهه ۴۰ تاکنون امتداد پیدا کرده. هسته اصلی اندیشه او در این کتاب بسیار مهم است. شریعتی در این کتاب مطرح کرده که نظام جامعه اسلامی هرگز نمی تواند بر مبنای نگاه استبدادی یا لیبرال استوار باشد. مجموعه ای از این نظرات به ما ثابت می کند که شریعتی از چهره هایی است که هیچ وقت کهنه و قدیمی نمی شود.
حجت الاسلام ذوعلم با اشاره به کتاب «پدر و مادر ما متهمیم» گفت: وقتی این کتاب شریعتی را میخوانیم متوجه میشویم که او چگونه میخواهد از مسئولیت جوان مسلمان اهل تفکر و اندیشه که میخواهد از اسلام دفاع کند اما بهخاطر نگاهی متهجرانه نسبت به آن نمیتواند سخن میگوید. اینکه ما بگوییم تفکر شریعتی با داعش گره میخورد ظلم به شریعتی است چرا که او نگاه درستی به اسلام اجتماعی و انقلابی و پویا داشت. شهید مطهری با محمدتقی شریعتی که پدر دکتر شریعتی بود ارتباط خوبی در مشهد داشت و وقتی یک زمانی دکتر علی شریعتی را در منزل پدری دید از آرا و اندیشه های او خوشش آمد و دعوت کرد که به تهران بیاید و در حسینیه ارشاد سخنرانی کند. نامه این درخواست امروزه در میان اسناد و مدارک موجود است. در این میان وحدت حوزه و دانشگاه دیده می شود و اینکه نشان داده می شود که حوزویان متعهد و انقلابی ما از حضور روشنفکران متعهد در عرصه تبلیغ و تبیین اسلام استقبال می کردند. اندیشه شهید مطهری و شریعتی مکمل هم بوده و می تواند باشد.
وی در پایان تصریح کرد: امروز عده ای دوست دارند عَلَم روشنفکری به دوش بکشند و شریعتی را متهم کنند. آنها بعضا می گویند که تفکر شریعتی، تفکری است که از آن داعش متولد می شود. مشکل این دسته هم این است که اغلب اهل گفتگو نیستند. در زمان قبل از انقلاب عده ای شریعتی را بت و بعضا اندیشه های او را تحریف کردند. به همین خاطر باید از تعصب ورزیدن به او اجتناب کرد چرا که به ضررش است. به نظر من در بین تحلیل های مختلفی که از دکتر شریعتی شده است منصفانه ترین تحلیل، تحلیل آیت الله بهشتی راجع به شریعتی است.دکتر شریعتی اگرچه از «کویر» آغاز می کند ولی به کتاب هایی منتهی می شود که نگاهش به اسلام روز به روز قوی تر می شود. او یک اصلاح گر واقعی انقلابی بود و همیشه از همه می خواست که آرا و آثار او را نقد کنند.
یثربی در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
نداشتن پایه علمی و شعاردهی از اشکالات میراث شریعتی است
سیدیحیی یثربی پژوهشگر فلسفه و استاد دانشگاه با اشاره به اینکه علی شریعتی در ایجاد حرکت سیاسی و انقلابی در جامعه ما نقش مؤثری داشت، بیان داشت: وی در جلب توجه جوانان به اسلام، دلسرد کردن آنان از کمونیسم و مخالفت با استعمار و استثمار غرب تلاش شایستهای کرد، اما از نظر نتیجه عملکرد خویش، موفق نبود.
وی افزود: شریعتی در میدان انقلابیگری و مبارزه، قهرمانانه درخشید، اما علت اصلی درخشش شریعتی چه بود؟ در فرهنگ ما، نیروی برانداز و اپوزیسیون، برای مردم ارج و اعتبار ویژهای داشت، مخصوصاً اگر فرماندهای شجاع و سخنور داشت، در این میان، شریعتی با سلاح همه گروهها وارد میدان شد. از طرفی، مانند روحانیون از اسلام سخن میگفت و تحلیلهای شگفت انگیزی از مسائل مذهبی ارائه میداد.
یثربی خاطرنشان کرد: شریعتی از طرف دیگر به عنوان یک دانشگاهی غرب دیده، همنوا با چپگرایان، از استعمار غرب و ستم و تجاوزشان سخن میگفت و از سویی، مانند کمونیست ها از ستم سرمایهداران و محرومیت فقرا و مستضعفان دم میزد. بنابراین او به تنهایی پرچم همه گروهها را در دست داشت، به همین علت بود که به زودی در میان جوانان درخشید و نفوذ پیدا کرد.
وی با طرح این سؤال که چرا شریعتی به نتیجه مورد نظر خود نرسید؟ ادامه داد: این سرنوشت همه قیامهای اپوزیسیونی است که شعارهای پرجاذبه، بزرگ و رویایی سر میدهند، در صورتی که برای عملی کردن این شعارها، هیچ طرح و برنامهای ندارند. بنابراین، بعد از پیروزی به ندرت، به هدف های آرمانی خود دست مییابند. از این رو، آنان فقط میتوانند قدرتی را که بر سر کار است، سرنگون سازند.
این استاد دانشگاه اظهار داشت: شریعتی، نهاد و سازمانی نداشت، چنان که طرح و برنامه علمی و قابل اجرا هم نداشت. او از دین بیروحانیت و از جامعه بیطبقه سخن میگفت، اما شاید حتی چند دقیقهای هم به این فکر نکرده بود که چگونه میتوان به چنین هدفی دست یافت؟ از طرف دیگر، او در دوران پیش از انقلاب، دست در دست دهها گروه دیگر داشت و تنها چیزی که شریعتی را دور از درگیریها نگه داشت، این بود که وی پیش از پیروزی از دنیا رفت.
وی با بیان اینکه آثار شریعتی مورد تأیید کسانی نبود که پس از پیروزی، عملاً رهبری انقلاب را در دست گرفتند، گفت: روحانیون به رهبری امام خمینی(ره) رهبری اثرگذار و سرنوشت ساز انقلاب را بر عهده گرفتند و شریعتی مورد تایید آنان نبود، همچنین شریعتی در اصول و فروع دین، کار علمی ماندگار و اثرگذاری نداشت و شهرت وی در سایه شعارها و وعدههای رویایی بود که همه بر اساس مخالفت رژیم شاه شکل میگرفت، در نتیجه، سقوط رژیم شاه آن شعارها را کمرنگ میکرد.
یثربی با بیان اینکه شریعتی در جای خود، شخصیت بزرگی بود و به قدر کافی از استعداد و فهم و شجاعت و فضایل اخلاقی برخوردار بود، تصریح کرد: من نمیخواهم نقش شریعتی و امثال شریعتی را در جامعهمان انکار کنم. هرگز نیز آنان را به خودخواهی و سودجویی متهم نمیکنم! و هیچگاه در فداکاری و ایثار آنان تردید ندارم. همه سخن من در این است که اینان با تمام فضایل و فداکاریها، به خاطر کاستیهایی که داشتند، تأثیر کارآمد و پایداری بر فکر و فرهنگ جامعه نداشتند.
وی در ادامه به اشکالات میراث شریعتی اشاره کرد و افزود: نداشتن پایه علمی، شعار و کلیگویی، توجه به براندازی، نه تأسیس، غرب ستیزی افراطی، برداشت های نادرست از دین، بحثهای خطابی و از غرب چیزی نمیدانست از اشکالات میراث شریعتی است، شریعتی، دموکراسی را قبول نداشت، بلکه آن را زیانبار میشمرد.
اسفندیاری در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
شجاعت دانستن شریعتی را جهانی کرد
او معتقد به دولت رفاه بود
محمد اسفندیاری پژوهشگرو نویسنده «کتابشناسی توصیفی شریعتی» و «شعله بیقرار» در این همایش در ابتدا به تعریف روشنگری از دیدگاه کانت پرداخت و بیان داشت: کانت در کتاب خودش روشنگری را در شجاعت اندیشیدن و بیرون آمدن انسان از نابالغی میداند، کانت معتقد است که باید بتوانیم بدون هدایتگری دیگری بیندیشیم، با این وجود شریعتی در کشور ما از معدود افرادی است که شجاعت اندیشیدن داشته است.
وی با اشاره به اینکه شریعتی در یکی از دعاهای خود توفیق گستاخی با پشتوانه علمی را از خداوند مسألت کرده بود، افزود: آنچه علی شریعتی را جهانی کرد، شجاعت دانستن و فهمیدن او بود، وی گستاخی و شجاعت آن را داشت که چیزهایی را بداند و بفهمد که دیگران شجاعت دانستن و فهمیدن آن را نداشتند.
اسفندیاری گفت: شریعتی دو نوع شجاعت داشت، یک شجاعت در اسلامشناسی و دیگری شجاعت در غرب شناسی، وی در بحث اسلام شناسی میگفت که درک عموم و خاص از دین یکسان است، شریعتی هنگامی از اسلام سخن گفت که اسلام نابود شده بود و دین در صندلی اتهام نشسته بود و بر پیشانیاش مهر ارتجاع خورده بود و در پی شناخت آن برآمد که اسلام منطقه ممنوعه شده بود، شریعتی هنگامی عهدهدار شناخت اسلام شد که شناخت آن در انحصار روحانیت دانسته میشد و اسلام شناسی در خارج از حوزههای علمیه ناممکن قلمداد میشد.
وی ادامه داد: شریعتی در دانشگاه مشهد هنگامی که ۳۳ سال داشت سینه سپر کرد و گفت: میخواهم از اسلام بگویم، میخواهیم اسلام را به صورت عینی بشناسیم، این در حالی است که شریعتی ناسزا نگفت و نقد علمی کرد. او بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی خود بیش از ۱۵ هزار صفحه مطلب از خود به یادگار گذاشته و عبارتی دارد که تداعیکننده سخن کانت در ذهن ماست.
نویسنده کتاب «شعله بیقرار» بیان داشت: شریعتی اگرچه میگفت باید از غرب تقلید کنیم اما تقلیدی که خودمان تشخیص بدهیم. او میگفت باید تقلید کنیم تا یاد بگیریم نه اینکه یاد بگیریم تا تقلید کنیم. او غربستیز نبود اگرچه مخالف سرمایهداری و لیبرالیسم بود، از مجموع آثار شریعتی میتوان این استنباط را کرد که او معتقد به نظام سوسیال دموکراسی دینی است آن چنان که در برخی کشورها از آن به عنوان دولت رفاه یاد میشود.
وی با تأکید بر اینکه شریعتی متفکری صادق، دارای حسن نیت و حقیقتطلب بود، گفت: شریعتی یک وجدان دردمند، یک فریادگر معترض بود. زخمها و آسیبهایی که بر اندیشه و پیکر مسلمانها وارد شده را دیده بود. از این همه آسیبها و دردها به درد آمده بود و میخواست اینها را فریاد کند. پس شریعتی آکادمیسین نبود. او حتی مجال تحقیق آکادمیک را نیافته بود، در واقع شریعتی در یک کلمه، گوهرافشانی میکرد، گوهرتراشی نمیکرد.
فاضلی در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
شریعتی؛بخشی از فولکلور شهری ماست
شریعتی ابژه جدی ماست، به همین دلیل هم مردم با آن شوخی می کنند
نعمت الله فاضلی در این نشست درباره موضوع شریعتی همچون یک مسئله فولکلور شهری در ایران معاصر سخنرانی کرد.
وی افزود: قصد من از ارائه سخنرانی در این نشست این است که بگویم شریعتی چگونه توسط عامه مردم فهمیده می شود و مردم او را چگونه می بینند و می فهمند.به عقیده من شریعتی تنشی در درون خودش و یک متن معنادار برای عامه مردم دارد که آن را جذاب می کند.
فاضلی در ادامه سخنانش به تعدادی از پیامک های طنزی که راجع به دکتر شریعتی ساخته شده، اشاره کرد و آنها را خواند و پس از آن اظهار داشت: شریعتی یک متن است که جامعه آن را به شیوه خودش می خواند و برداشت می کند. بنابراین غیر از شریعتی روی زمین که در دانشگاه ها و کتاب ها راجع به آن بحث و گفتگو می شود، ما یک شریعتی زیرزمینی هم داریم. شریعتی ای که روی زمین است یک ایدئولوگ است که در سال ۵۶، ۱۵ میلیون نسخه از کتابش به فروش رفت و هنوز هم که هنوز است، کتاب کویر او جزء پرفروش ها است. او قبل از انقلاب هم این جنبه فولکلوری را داشت.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه سخنان خود به شیوه آشنایی اش با شریعتی پرداخت و توضیح داد: من در سال ۵۶، زمانی که دوم راهنمایی بودم برای اولین بار با اصطلاحاتی مانند انقلاب آشنا شدم. این آشنایی به واسطه معلمی بود که امروز هم همچنان زنده است. او مرا با کتاب هایی همچون «فاطمه فاطمه است» و «ما و اقبال» آشنا کرد. در آن زمان من هر دوی این کتابها را خواندم اما چیزی سر در نیاوردم. به مرور زمان از طریق همین معلم با انقلاب آشنا شدم و به این ترتیب شریعتی کم کم وارد زندگی روستایی من و پس از آن کتابهایش وارد زندگی ام شد. در دوره ای که بنده تحصیل می کردم و برای نسل روستایی مردم بیشتر شریعتی را می شناختند نه انقلاب اسلامی.
فاضلی گفت: نکته جالب اینکه وقتی بنده وارد دانشگاه شدم در آثار هیچ چیزی ندیدم. در همان زمان شریعتی را به عنوان یک جامعه شناس می شناختند تا فیلسوف. از سال ۶۴-۶۵ به بعد، شریعتی وارد دانشگاه ها شد و استادان کم کم، نام او را آوردند. از سال ۷۶-۷۷ به بعد با شکل گیری جامعه مجازی و راه اندازی سیستم هایی مانند پیامک و امروزه هم تلگرام با فاصله گرفتن از انقلاب، جامعه هم از شریعتی ایدئولوگ فاصله گرفت. در سال های ۷۰ به بعد، همانطور که بیشتر ما به خاطر داریم، شریعتی ادیب بیشتر ظاهر شد و ایدئولوگ و مبارز بودن آن به حاشیه رفت. در واقع در این زمان یک شریعتی رمانتیک ظاهر شد که طبقه متوسط شهری آن را به خوبی می شناسند. این قشر حتی اگر کتاب های شریعتی را هم نخوانده باشند، اما حتماً یک جلد از آن را در خانه شان دارند لذا در همین دوران یک شریعتی فولکلور کلان شهری ظاهر می شود.
این جامعه شناس شهری در ادامه تصریح کرد: شریعتی لایه های گوناگونی دارد ولی درباره این لایه از شریعتی خیلی بحث نشده است. همانطور که شاهد بودید در سالهای اخیر با شریعتی، شوخی هایی هم می شود. به قول یکی از جامعه شناسان، مردم با موضوعات جدی بیشتر شوخی می کنند. بر همین مبنا می توان گفت شریعتی ابژه جدی ماست. به همین دلیل هم مردم با آن شوخی می کنند و برای آن طنز می سازند. این کار را با هر کسی نمی شود کرد. تمام این نکات نشان می دهد که شریعتی دیگری غیر از شریعتی ای که دانشگاهیان درباره آن بحث می کنند، وجود دارد. اتفاقا ارتباط زیادی هم با زندگی روزمره و کلان شهرها دارد به عقیده من، زمان هرچقدر جلوتر برود این شریعتی بیشتر ظاهر می شود تا شریعتی ای که در دانشگاه ها راجع به آن صحبت می کنند. چون چیزی که جامعه را شکل می هد واقعیت زندگی روزمره است نه بحث های دانشگاهی و فلسفی.
فاضلی در پایان خاطرنشان کرد: شریعتی این شانس را داشت که وارد زندگی روزمره ما بشود. او یک اندیشمند شفافی و کتبی بود و این اقبال را داشت که به عنوان یک شخصیت مدنی شناخته شود. افرادی مثل آل احمد، این اقبال را نداشتند. شریعتی پس از انقلاب مستقل باقی ماند و یک شخصیت مناقشه برانگیز شد. او به زبان جامعه کلان شهری صحبت می کرد و بیان سنتی و آخوندی نداشت. شریعتی حتی وقتی وارد دانشگاه هم شد بیشتر وارد زندگی عامه مردم شد چون امروز ما جمعیتی داریم با عنوان عامه دانشگاهی که سواد دارند ولی عامه هستند. این نکته را هم نباید فراموش کرد که شریعتی زیست دوگانه داشت چون هم در ایران زندگی می کرد هم غرب. او در دو جغرافیا زیست کرده است و همین مسئله هم به محبوبیت او اضافه می کند اینکه او در ایران از دنیا نرفته است. خلاصه اینکه شریعتی بخشی از فولکلور شهری ماست مثل سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و…. که بخشی از بیان عمومی مردم هستند.
دکتر مجتبی مطهری در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
دکتر شریعتی با استعداد بود و درد دین داشت
شریعتی اسلام شناس نبود بلکه اسلام سُرا بود
در روز دوم این همایش دکتر مجتبی مطهری به ارائه بحث خود درباره اسلام شناسی دکتر شریعتی پرداخت و گفت: شریعتی قطعا مطالعات خوبی در زمینه فرهنگ و دین داشت، هرچند عمیق نبود اما انسانی بود که با استعداد و مسلمان بود و درد دین داشت و در تاریخ و تمدن نیز برجسته و دارای زمینههای ادبی بود، مخصوصا این که قلم دلنشینی نیز داشت که سعی میکرد معارف را به زبان نو بیان کند و این قدرت جذبی بود که ایشان داشت، در عین حال دید ایشان در یک زمانه خاص یعنی انقلاب و شرایط خاص سیاسی ایران بود که در انقلاب نیز تاثیر داشت، اما تاثیر ایشان بیشتر روی دانشجویان بوده است و نه همه مردم.
وی در ادامه افزود: روشنفکران بیشتر تحت تاثیر ایشان بودند، اما نکته مهم این که ایشان اسلامشناس نبود، این اشتباهی است که متاسفانه در سالهای اخیر بوده است، ایشان اسلام شناس نبود بلکه اسلام سرا بود به دو دلیل، اول این که اسلام سوژه نیست، اسلام سرایی به این معنا که اسلام سوژه میشود تا آن را تفسیر کند، اما اسلام را باید از منابع اصیل آن شناخت و و از آنجا تفسیر کرد، لذا نقد ما بیشتر در زمینه اسلامشناسی ایشان است.
مطهری بیان کرد: آنچه بیشتر قابل نقد است و روی آن میتوان حساس بود اسلامشناسی است و نه همه آثار ایشان و البته ذکر این نکته نیز مهم است که نقد افراد به معنای نفی آنها نیست، نقد فیلم و سریال به معنای نفی یک سریال نیست، لذا وقتی نقد میکنیم به معنای نفی شریعتی نیست، یک نظریه افراطی داریم که برخیها در او ظلم میکنند و برخیها هم از او اسطوره میسازند که او خطایی نداشته که هر دو اشتباه است.
وی در ادامه افزود: این که میگوییم اسلامشناس نیست به این معنا که خیلی از روحانیون هم اسلام شناس نیستند، شهید مطهری میگوید شریعتی فوائدی دارد چون ادبیات جدید داشت و درد دین داشت و میخواست با زبان دین مسائل را بیان کند، حلقه ارتباط بین سنت و تجدد بود اما شهید مطهری معتقد بود که او باید زیر نظر هدایت عمیق قرار بگیرد، چون ار زیر نظر افراد عمیق قرار نگیرد دچار آسیب شنایی میشود.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: پس اسلامشناس نیست به این معنا که خیلی از علما هم نیستند، اسلامشناس علامه طباطبایی است، چون اسلام دریایی است شامل فقه و اصول و تفسیر و عرفان و کلام و تاریخ و …، اسلام دریای عجیبی است، لذا این که میگوییم اسلامشناس نیست نه این که بسیاری از روحانیون اسلامشناس هستند، لذا این کار دشوار است و این هم نیست که بخواهیم کسی را روی تعصب نقد و یا نفی کنیم.
وی در ادامه تصریح کرد: شریعتی روشنفکر دینی بوده است اما عالم دینی نبوده است، شهید مطهری هم عالم است و هم روشنفکر دینی است، اما شریعتی عالم دینی به آن معنا نیست، به معنای یک متفکر است، همچنین شهید مطهری روحانیتی را نقد میکند که این لباس لایق آن نیستند و اینها آسیب زدهاند اما نهاد روحانیت مقدسترین نهاد است که باید ثبات آن حفظ شود اما نقد هم باید شود. لذا هر کسی شایسته این لباس نیست اما این که نهاد روحانیت عوض شود و روشنفکران دینی به جای آن بیاورند صحیح نیست، روحانیت اصیل شریفترین انسانها در روحانیت است و این نهاد متخصص در دین است.
مطهری بیان کرد: در نتیجه شهید مطهری هم همینطور بود و آثارش با ادبیات نو بیان شده است، در آثار ایشان فلسفه تطبیقی و زبان شیرین و نقد غرب وجود دارد، شهید مطهری میگویند باید تعامل با غرب داشته باشیم، اما سلطه غرب را نفی میکنیم و نه گفتوگو را، امام خمینی(ره) هم سلطه آنها را نفی میکند اما به کشیشان مسیحی احترام میگذاشت. شهید مطهری در فلسفه تطبیقی هم میبینید که هگل را نقد میکند اما میگوید او زیبایی و زشتی دارد.
وی در ادامه افزود: دین دو قسمت دارد، یک قسمت که همراه با تغییر است و یک قسمت نیز ثبات دارد که حکمت و روح سنت است و تغییر نمیکند، پس این که میخواهیم قالب را نو کنیم نباید محتوا و معارف دین را تغییر دهیم.
مطهری گفت: روشنفکری دینی به این معنا است، اما روشنفکری غیر دینی یعنی بخواهیم اسلام را نو کنیم اما این نو کردن در قالب دین نباشد، امام خمینی اسلام را نو کرد و گفت موسیقی غنایی تعطیل اما موسیقی سنتی و اخلاقی را آورد، امام گفت مجسمهسازی نیم رخ باشد اما تمام رخ نباشد، این قالبها و شکلهای ادبیات نو بر اساس فرهنگ و معارف عمیق الهی و آشنایی با تمدن غرب باید دیده شود یعنی نیاز داریم کسانی که معارف دین را تحصیل کرد باشند و دنیای غرب را بشناسند و بعد دین را بازنویسی کنند.
وی در ادامه افزود: مشکل شریعتی این است که در معارف اسلانی عمیق نبود، لذا اشتباهات فاحش داشت، نیتش پاک بود اما اشتباهات فاحشی هم داشت، لذا باید همه چیز را با هم دید باید واقع بین باشیم به این معنا که نه افراط کنیم و نه تفریط، عدهای نفی میکنند و عدهای هم اسطوره سازی میکنند که هر دو اشتباه است.
مطهری بیان کرد: تفسیرهای شهید مطهری با زبان روز است اما معارف الهی را میگویند، بنا بر این ممکن است محتوای لاییک را با ادبیات دینی تفسیر کینم که این روشنفکری دینی نیست و شریعتی گاهی روشنفکریاش غیر دینی شده است.
وی تصریح کرد: اسلام را نو کردن این نیست که متن را لیبرال کنیم و بعد بخواهیم از اسلام تفسیر اومانیست و لیبرال کنیم، اسلام، لیبرال در درونش است و نیاز به این التقاط نیست، شهید مطهری هم جملهای دارند که اسلام را نو کنیم ولی نه این که افکار غربیها را بگیریم و بر آن اساس اسلام را بنا کنیم، بلکه باید از درون خود احادیث و سنت آن را نو کنیم، نه این که از مکاتب غربی بخواهیم استفاده اسلام را زیبا کنیم. اشتباهات شریعتی هم بیشتر از ناحیه اسلامشناسی است و او اسلام سرایی کرده است.
محسن حسام مظاهری در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
مقصود شریعتی نجات دین از انگ ارتجاع بود
محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی به عنوان یکی از سخنرانان روز دوم این همایش با اشاره به خوانش شریعتی از تشیع بیان کرد: تفسیر شریعتی از دین، سیاسی است، او از چهرههای جریانی است که تحت عنوان اسلام سیاسی میشناسیم، لذا شناخت فهم شریعتی از تشیع مستلزم فهم اسلام سیاسی است که یک جریان مدرن است.
وی در ادامه افزود: یکی از خروجیهای این اسلامگرایی مدرن اسلام سیاسی میشود که در عین اختلافهایی که با یکدیگر دارند، اما اشتراک هایی نیز داشتهاند، یکی از اشتراکها این است که مدرن و جدید بوده و محصول جامعه مدرن هستند و اسلام سیاسی یک جریان واکنشی است، پرسش اصلی اسلام سیاسی نیز این است که چرا مسلمانان عقب ماندهاند و پاسخش نیز این است که دو عامل بیرونی و درونی در این مسأله موثر بودهاند، لذا مواجهه خود را با این دو جریان روشن میکند که عامل بیرونی استعمار و عامل درونی را ارتجاع میداند.
مظاهری تصریح کرد: اشتراک دوم جریانهای سیاسی اسلامی این است که تعریف از اسلام، یک تعریف جهان شمول است و دین را به عنوان دین کامل در باور مسلمانان، به عنوان منظومه جهان شمولی تلقی میکنند که فقط در پی تنظیم روابط فرد با خدا نیست، بلکه برای دنیا هم برنامه دارد و در اسلام انتظار میرود که اسلام این توان را دارد که برای تمام وجوده زیست بشری برنامه عمل داشته باشد و فقط مخصوص عبادت نیست. اسلام سیاسی یعنی به باور این گرایش، بین نهاد حمکرانی و اسلام پیوند وجود دارد.
وی در ادامه افزود: یکی از مسألههایی که در ادبیات اسلام سیاسی بدان پرداخته شده است، مسأله تطبیق دادن اسلام با مقتضیات روز است، بر خلاف جریان بنیاد گرایی، اسلام سیاسی مواجهه مثبتی با جهان مدرن دارد و پیشرفت دانش بشری را پذیرفته است و ادعا میکند که جامعه متجدد خلاهایی دارد و چون دین یک ایدئولوژی الهی بوده و منبعث از وحی است، آن ایراداتی که بشر با آن مواجه شده را این مکتب ندارد و ادعا میکند که تجدد را تکامل بخشیده نه این که آن را نفی کند.
مظاهری گفت: یکی از مسائلی که در دهههای ۴۰ و ۵۰ مطرح بوده، رفع تعارض دین و علم و تلاش برای علمی نشان دادن اسلام است که اسلام نه تنها تجدد را دارد، بلکه افزون بر آن هم دارد، لذا مواجهه اسلام سیاسی با تجدد، مواجهه مثبت است و اسلام سیاسی در جوامع مختلف نیز با تفاوتهایی همراه بوده است، در ایران هم سه جریان را شاهد بودهایم که عبارت از اسلام سیاسی راست یا لیبرال که نماینده آن بازرگان بود، اسلام سیاسی فقاهتی که امام خمینی بود و اسلام سیاسی چپ که نماینده آن شریعتی است.
وی در ادامه با اشاره به این نکته که خوانش شریعتی از اسلام چیست؟ بیان کرد: شریعتی خوانش جدیدی دارد و اسلام را به مثابه ایدئولوژی می داند که برنامه عمل است و نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خودش را دارد و در مقابل این اسلام، اسلام فرهنگ را میگذارد که ناظر به علم اسلامی اعم از فقه و حدیث و … است.
مظاهری با اشاره به خروجی اسلام ایدئولوژیک بیان کرد: خروجی اسلام ایدئولوژیک مبارزه است و مثالش هم ابوذر است و خروجی اسلام فرهنگی نیز مجلسی و … هستند، لذا تعریف مشخصی دارد که بین این دو تمایز قائل شده است و شریعتی خودش را مبلغ اسلام ایدئولوژیک میداند، به این معنا که نظامی است که میخواهد ارزشهای خودش را حاکم کند و در مقابل آن اسلام فرهنگی قرار میگیرد. در این آموزههای شریعتی یک نکته مهم وجود دارد و آن این که شریعتی باید در زمانه خودش خوانده شود، نمیتوان آثار او را منفک از زمینه زمانه خودش بخوانیم و به شناخت درستی نیز برسیم، شریعتی را در زمانه خودش اگر بخوانیم به شناخت درستی میرسیم.
وی در ادامه افزود: آثار او را نیز باید بر اساس تاریخ سخنرانیها و تاریخ نگارش مطالعه کرد و اگر اینطور شود شاهد این هستیم که وی از زمانه خود نیز اثر پذیرفته است و شاهد یک تغییر و تطور هستیم، شریعتی یک فرد ثابت نیست که همان طور مانده باشد، جلوتر که میآییم و تا آستانه درگذشت او که میرسیم رد پای تغییرات در اندیشههای او را میبینم و رابطه شریعتی و زمینه تاریخیاش یک رابطه رفت و برگشتی و دیالکتیکی است.
این پژوهشگر اجتماعی بیان کرد: انقلاب اسلامی مدیون شریعتی و ادبیاتی است که شریعتی تولید کرد، پس از درگذشت او این ادبیات از تشیع به کار ایران آمد و تا به امروز یکی از استوانههای اصلی روایت رسمی از دین است، اما این رابطه رفت و برگشتی است، هم بر زمانه خود اثر گذاشته و توانسته در تهییج دانشجویان به سمت دین موثر باشد و هم اثر پذیرفته است، زمانه او زمانهای است که دین در مهجوریت و در معرض اتهام است.
وی در ادامه تصریح کرد: شریعتی محصول بعد از کودتای ۲۸ مرداد است و این که زمینه برای گرایشهای رادیکالتر فراهم شد، وی محصول بعد از خرداد سال ۴۲ است که جریان مبارز سرکوب میشود و میدان برای جریانهای چپ رایج میشود. شریعتی در این فضا که بر پیشانی دین انگ ارتجاع خورده است، میخواهد بین اینها آشتی دهد، در عین حال شخصیت شریعتی متاثر از ادبیات سوسیالیستی است.
مظاهری بیان کرد: شریعتی لباس سوسیالیسم را بر قامت تشیع پوشاند و سعی کرد یک قرائت چپ که آن زمان خواهان داشت را عرضه کند و بسازد، اینجا و در خوانش شریعتی از تشیع با روایت مواجه هستیم، در اسلامیات شریعتی با یک روایت مواجه هستیم که به عنوان یک روایت پرداز روایت خود را سامان میدهد، روایتی که نیاز زمانه است، او میخواهد آگاهی رهایی بخش را بسازد و از تشیع این خوانش را ارئه میکند.
وی در ادامه افزود: شریعتی از تمام آموزههای شیعه تفسیر چپ گرایانه ارائه میکند، در تقسیم بندی که در تاریخ میکند تشیع تا پیش از رسیدن به حکومت را راستین میداند، خود تشیع در باور او، اسلام طبقه محروم است، انتظار منفی و مثبت را تعریف میکند، انتظار منفی به معنای تشیعی که بعد از به قدرت رسیدن مطرح میشود و در مقابل از انتظار مثبت سخن میکوید که مظهر اعتراض و نفی وضع موجود و حفظ توده دیندار در زمان غیبت است که در این زمان به تعبیر او مسئولیتهای شیعه کمتر نمیشود و بلکه بیشتر هم میشود. او از تقیه تعریف دیگری ارائه میکند، از تقیه به عنوان ابزار بقای جامعه اقلیتی یاد میکند و از اجتهاد به عنوان یک انقلاب دائمی سخن میگوید و تعبیر او از روحانیت نیز با تفکیک همراه است.
مظاهری بیان کرد: نکته مهم مواجهههایی است که با تاریخ شیعه دارد، یک مواجهه صفوی و علوی را دارد که علوی همان است که شناخت و عدل و شهادت و انسانیت و تقیه و مبارزه است و در مقابل، صفوی وجود دارد که شرک و گریه و جهل و تفرقه است. مثلا درمورد توسل، زیارت، شفاعت و عزاداری، در تمام اینها یک الگویی که الگوی دینداری عامیانه است را نقد و طرد میکند و به عنوان نمونه منحط شده تشیع میداند و در برابر آن تشع راستین را معرفی میکند.
وی در ادامه افزود: در قبال عاشورا روایت او، تفسیری سیاسی از عاشورا است، امروز برای ما این ادبیات آشنا است که عادت شده است، اما تعابیری مانند نهضت حسینی و یا سیاست حسینی تعبیر متاخر است، آنچه در ۱۳ قرن قبلی داریم، چند روایت کلان است که به تفسیر عاشورا میپردازد که عبارت از قرائت تاریخی، عاطفی، عرفانی و اسطورهای ـ ماورایی است که همه متون تا قبل از معاصر در همینها و به ویژه قالب عاطفی منحصر شده است اما شریعتی از دل عاشورا تعبیری کاملا سیاسی ارائه میکند که محصول آن زمانه است.
مظاهری بیان کرد: تفسیر او از عاشورا تفسیری کاملا طبقاتی و چپ است، امروز این تفسیر شریعتی سکه رایج شده است و بعدها و در جنگ نیز این ادبیات جا افتاده بود، اما حسینی که شریعتی میسازد در متون شیعیان سابقهدار نیست، همانطور که زینبی که میسازد یک زن کاملا مبارز است، در حالی که با زینب بلاکش و … آشنا بودهایم، همانطور که در «فاطمه فاطمه است» تصویر یک زن فعال و به روز را از حضرت فاطمه(س) تصویر میکند.
وی در ادامه افزود: امام حسین(ع) شریعتی، امام حسین(ع) رادیکال است، از همین منظر مواجهه او با آیینهای عزاداری هم مواجههای است که در فرایند مبارزه باید به عنوان پاسداشت فرهنگ اعتراضی عمل کنند، تفاوت تشیع سیاسی با موارد دیگر این است که در تشیع سیاسی این سنتهای فرهنگی باید نسبت به کارکردهایی که دارند تعریف شوند، منطق سنتی که بر این آیین حاکم است را قبول نمیکند و مانند یک خط کش در مقابل همه آیینها قرار میدهد که در جریان آگاهی بخشی تودهها چه نقشی میتوانند داشته باشند، لذا مواجهه شریعتی در مقابل عزاداری مواجهه منفی است که اینها را ابزاری برای به انحراف کشیدن خشم انقلابی توده شیعه میداند که از قبل تعزیه و … هستند که تنها تشیع سیاه اینها دارد و با اینها جامعه را خراب میکند و افیون تودهها را در اینجا به کار میبرد و اینها را کنار میزند، اینجا هم نمونه ایجابی دارد و آن هم این که در مقابل روضه خوان عبارت ذاکر را میآرد که در تاریخ و در مقابل مداحان، ذاکران بودهاند که قیام امام را یادآوری میکردند.
مظاهری گفت: تفسیری که شریعتی از عاشورا دارد این است که استراتژی شهادت را هدف امام معرفی میکند و معتقد است که امام حسین(ع) آگاهانه به سمت شهادت رفت و در ادامه آن جمله مشهور را دارد که آنان که رفتهاند کار حسینی کردهاند و آنان که ماندهاند باید کار زینبی کنند وگرنه یزیدی هستند. این تفسیر شریعتی از عاشورا کاملا مبارزاتی و به مقتضای آن زمان است.
وی در ادامه افزود: اما در مواجه با ادبیات او توجه داشته باشیم که زمانه ما زمانه شریعتی نیست، شریعتی را باید در زمانه خودش خواند، او در هدف خودش ایجاد آگاهی انقلابی برای توده روشنفکر مسئول و مبارز را بر عهده داشته است به قصد این که این ادبیات اعتراضی را به جامعه دهد و ادبیاتی که جامعه نیاز دارد را به آن بخشید البته که شاهد یک اصالت هدف نیز هستیم.
مظاهری بیان کرد: یکی از اشکالاتی که اصالت هدف ایجاد کرده این است که با آثار شریعتی نمیتوان به عنوان استناد تاریخی نگاه کرد، خیلی اوقات روایت خود او از تاریخ است، در واقع بخشهایی از تاریخ که با هدف انقلابی او سازش داشته داشته را پر رنگ کرده و از بین آن همه مقاطع، سر به داران را مطرح کرده است، یا روایتهای تند و تیز از عاشورا را ارائه میکند و البته شریعتی در مواجهه با تاریخ بازیگوشانه نیز عمل کرده و به این که ملزم شود که به منابع تاریخ پایبند باشد اینگونه نبوده است.
وی در ادامه افزود: در واقع شریعتی این بازیگوشیهای تاریخی را دارد. در بحث شیعه هم از این موارد وجود دارد، مثلا در عزاداریها یک نکتهای که به آن پر و بال میدهد و تا امروز هم سندی برای آن نیافتهام این بوده که میگوید این آیینهای عزاداری اقتباسی از مسیحیت است، واقعیت این است که امروز با وجود منابع تاریخی بهتری که در دست داریم باید با دیده تردید به این ادعا بنگریم، او میگوید عَلم همان مسیح است و … که در زمان صفویه از دربار او شخصی به ونیز اعزام شد و کارش این بود که در آنجا آیین عزاداری را اقتباس کند، این حرفها مستند نیست و میدانیم که حداکثر یک فرضیه است.
مظاهری بیان کرد: نکته دیگر زبان او است که زبان تند و انقلابی است، البته این زبان مختص او نیست و این محصول اسلام سیاسی نیز میتواند باشد و مشابه آن را در زمان شهید مطهری و امام خمینی(ره) هم میبینیم، در ادبیات شریعتی هم این مسأله مهم این است، و نکته آخر این که این رویکرد رادیکال و این اصالت دادن به مبارزه ممکن است که موجب این شود که از دل آن ادبیات خشونت نیز خارج شود.
دکتر سید جواد میری در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
شریعتی تلاش کرد با گفتمان باستان گرایانه زرین کوب به مقابله بپردازد
سیدجواد میری به عنوان اولین سخنران روز دوم همایش به موضوع نگاهی به روایت علی شریعتی در باب هویت ایرانی پرداخت و در این خصوص اظهار کرد: به صورت های گوناگون می توانیم با فردوسی و اساسا سنت ایرانی خویش روبرو شویم اما در دوران معاصر ایران به نظر می آید یک وجه غلبه بیشتری دارد و آن روایتی از فردوسی است که ایرانیت را در تضاد با تکثر و تنوع زبانی مفهوم پردازی کرده است و این رویکرد را می توان در روایت های باستان گرایانه و دستاوردهای باستان شناسی مانند اندیشمندانی چون محمود افشار، عباس اقبال آشتیانی و پورداود در نحله های متعصب تبارشناسی کرد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی افزود: فردوسی به مثابه حکیمی اندیشمند که صاحب سبکی در حوزه اندیشه است و فردوسی به مثابه یک روایت در بستر ایران برای من حائز اهمیت است که تلاش کردم او را در آثار شریعتی مورد بازخوانی قرار دهم. به عبارت دیگر فردوسی به مثابه حکیم موضوع بحث من نیست بلکه فردوسی به گونه ای که در روایت های معاصر ناسیونالیستی مطرح شده معادل صحبت های من است. ناگفته پیداست که شریعتی اثری مجزا درباره فردوسی ننگاشته است ولی لابه لای آثار متکثر شریعتی ارجاعات بی شماری به فردوسی وجود دارد و نوع مواجهه شریعتی با فردوسی به گونه ای است که از روایت برساخته معاصر در آن دیده میشود.
وی ادامه داد: در دهه ۴۰ شمسی یکی از بحث های جدی بین روشنفکران چپ و راست و مذهبی و حوزوی مسئله تاریخ ایران بود. تاریخ به مثابه نقشه راه آینده و نه تاریخ به مثابه تقلیل وقایع گذشته که یکی از مقولات جدی عرصه عمومی بود. شریعتی با رویکرد انتقادی خویش تلاش کرد وجهی از ابعاد مغفول ایرانیت را در لابه لای این سطور کشف کند. بازشناسی هویت ایرانی – اسلامی یک گفتمان انتقادی بود که از آن نظر، شریعتی تلاش کرد با گفتمان باستان گرایانه زرین کوب به مقابله بپردازد ولی در پردازش شریعتی رد پای زرین کوب به وضوح دیده میشود. آنچه حائز اهمیت است خوانش او از فردوسی است که تلاش می کند در خوانش خویش آن را برجسته کند.
این مدرس دانشگاه افزود: به نظرم خوانش شریعتی از شاهنامه فردوسی بر اساس شخصیت است ولی نباید آن را در قالب روانشناسی فردی مفهوم سازی کرد. به سخن دیگر شریعتی در پی بازسازی هویت ایرانی نه به مثابه امر ماضی بلکه به مثابه امر کنونی به فردوسی رجوع می کند.
دکتر پرویز امینی در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی:
شریعتی بی طرفی علمی را بزرگترین انحطاط قرن بیستم می دانست
شریعتی یک پدیده بیتکرار در تاریخ روشنفکری ایران است
پرویز امینی استاد دانشگاه در دومین روز همایش آنان که می اندیشند محور سخنانش را بازخوانی اندیشههای شریعتی قرار داد و گفت: چرا بعد از ۴۰ سال در مورد شریعتی تأمل میکنیم؟ یک بخش از پاسخ ایجابی است، به این معنا که اهمیت تاریخ شریعتی در تاریخ معاصر است و اندیشه و فکری که جریانساز مؤثر بود، اما وجه سلبی هم دارد و آن اینکه با یک نوع انسدادی در حوزه تفکر در جامعه ایران رو به رو هستیم که ما را محتاج بازخوانی مجدد او کرده است.
وی وضع کنونی علوم انسانی را نزدیک به فاجعه دانست و افزود: در سالهای آینده وضعیت فاجعه انگیزتری در علوم انسانی را شاهد خواهیم بود، زیرا ساختار آموزش عالی ما به سمتی رفته که تفکر جدی وجود ندارد، مسأله جدی استاد و دانشجو «مقاله» است، بنابراین بستر جدی برای اندیشه و تأمل فراهم نیست.
امینی با تأکید بر اینکه شریعتی یک پدیده بیتکرار در تاریخ روشنفکری ایران است، بیان داشت: نه قبل از او و نه بعد از او هیچ کس این موقعیت اجتماعی را نداشته است، در این خصوص سه رویکرد مطرح میشود، یک محور توجه به محتوا، دوم محور و زمینههای سیاسی که شریعتی اندیشهاش جذب آن شد و رویکرد سوم پدیدهای که شریعتی را به اینجا رساند که جمع میان آنها در واقع بین محتوای حرف او و شرایط ما وجود داشته است.
وی ادامه داد: عناصر اصلی تفکر شریعتی سه عنصر است که عبارت از اعتراض، تغییر و عمل هستند، اندیشه او اندیشه معطوف به اعتراض و معطوف به تغییر و معطوف به عمل بود، هر پرداختی که میکرد، هر نوع قضاوتهای اجتماعی و سیاسی که داشت، هر چشماندازی که میگشود، به نوعی پوشش دهنده این عناصر بود.
وی با اشاره به اینکه شریعتی بیطرفی علمی را قبول نداشت و به فلاسفه منتقد بود، گفت: شریعتی از اندیشه بما هو اندیشه دفاع نمیکرد و سراغ اندیشهای میرفت که آن اندیشه بتواند اعتراض، تغییر و تغیرات در عمل را پیریزی کند، در نتیجه با اسلامی که راکد و توجیهکننده بود مخالفت میکرد، با مذهبی که تخدیر ایجاد میکرد نیز مخالف بود، تشیع صفوی در برابر تشیع علوی نوعی جامعهشناسی او بود.
امینی ابراز داشت: شریعتی تشیع علوی را تشیعی میدانست که جنبش را به نهاد تبدیل کند و از تشیع علوی دفاع میکرد، وقتی به شخصیتهای تاریخی و مذهبی میرسید، از آنها چهرههایی خلق میکرد که حرکت آفرین باشند، از فاطمه(س) و زینب(س) و حسین(ع) روایتی را میآفرید که برای امروز جامعه برونرفتی از طریق آنها پیدا کرد.
پرویز امینی در این نشست با اشاره ۳ رویکرد در اندیشه شریعتی وجود دارد، گفت: اندیشه شریعتی یکی متن محور، دوم، محتوا محور و سوم، جمع بین این دو بوده که شریعتی به لحاظ اجتماعی رویکرد سوم را داشته که جمع بین متن و محتوا بودهاست. اندیشه شریعتی معطوف به ۳ عنصر اعتراض، تغییر و عمل بود و هر نوع قضاوت و داوری اجتماعی و سیاسی که می کرد به نوعی پوشش دهنده این عناصر بود.
این مدرس دانشگاه در ادامه گفت: بنابراین نظام دانایی که شریعتی انتخاب کرد در نقد ۲ نظام مرسوم بود که هم فلسفه را نقد کرد و هم علم را. بنابراین هم به فیلسوفان میتاخت و هم به عالمان. شریعتی می گفت اگر سقراط، افلاطون و ارسطو نبودند اتفاقی در عالم نمی افتاد و آنها تاثیر چندانی در تاریخ یونان نداشته اند و همین نظر را نسبت به مولانا هم داشته است. او عقیده داشت باید به سمت کسانی برویم که بتوانند تغییر ایجاد کنند. بنابراین به بی طرفی علمی منتقد بود و به فلاسفه انتقاد داشت و امثال ابوذر را که مردان مبارزه و تغییر و عمل بودند را برتر از ابوعلی سینا و ملاصدرا میدانست. او به تغییرات به نفع تودهها که بتواند تغییراتی را به نفع مردم جامعه ایجاد کند، اعتقاد داشت.
این جامعه شناس سیاسی با بیان اینکه شریعتی اندیشهای را قبول داشت که آن اندیشه بتواند تغییرات در عمل را پیریزی کند و بنابراین با اسلام راکد مخالف بود، افزود: اگر بگوییم شریعتی چه نسبتی با شرایط اجتماعی ما دارد و چرا باید اندیشه او امروز بازخوانی شود، باید گفت موقعیت اجتماعی او به شکلی است که شریعتیها امکان بازتولید و بازسازی دارند چون اکنون اعتراضها و نیاز به تغییر در جامعه بالا است و در موقعیتی هستیم که اندیشهها و گفتارهایی که بتوانند شیفت پارادایم ایجاد کنند امکان گشودگی در این میان را دارند و شریعتی از این موقعیت اجتماعی برخوردار است. اکنون شریعتیهایی که ذهنیت اجتماعی را بتوانند صورتبندی کنند میتوانند این خلا را پر کنند.
حجت الاسلام دکتر قائمی نیا در همایش بازخوانی و بررسی آرا و اندیشههای دکتر شریعتی
تحلیل عناصر اگزیستانسیالیستی در اندیشه دکتر شریعتی
حجت الاسلام و المسلمین دکتر علیرضا قائمینیا در دومین روز همایش آنان که می اندیشند در سخنانی با موضوع دین شناسی شریعتی گفت: مباحث دین شناسی و روشی که شریعتی در صفحه مفاهیم اسلامی دارد می تواند در فضای امروز خیلی مفید باشد. امروزه مباحث دینشناسی سرعت و دقت بیشتری پیدا کرده و دیدگاهها و مکاتب جدیدی مطرح شده که در عصر شریعتی وجود نداشته است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: بازخوانی شریعتی و روشی که در فهم مبانی اسلامی دارد مهم است، تفاوت اساسی بین فضای امروز و عصری که او در آن زندگی میکرد وجود داشت، امروزه مباحث دینشناسی سرعت و دقت بیشتری یافته است و در مکان مختلف و دیدگاههای جدیدی نیز مطرح شده است و در عصر شریعتی اینها چندان وجود نداشته است.
وی در ادامه افزود: منظور از دینشناسی نیز دین شناسی درونی نیست و بحث شریعتی دینشناسی بیرونی است و با یکسری از مبانی تلاش میکند فهم جدیدی از مفاهیم دینی ارائه کند و جدید یعنی نسبت به فضای ایران جدید است نه این که در غرب چنین قرائتهایی سابقه ندارد، در پارهای از موارد این قرائتها سابقه دارد.
قائمینیا تصریح کرد: اما سؤال اینجا است که چه روشی ایشان در دین شناسی دارد؟ روش ایشان را ترکیبی میدانم از سه مولفه، یک نوع اگزیستانسیالیسم است و رویکرد اگزیستانسیالیسم را که چهره جامعه شناختی هم دارد در آثار ایشان میبینیم و رویکرد جامعه شناسی مولفه دوم است و سومین رویکرد هم متافیزیکی است که اسم آن را متافیزیک رازورانه میگذارم.
وی بیان کرد: در واقع با سه عنصر مواجه هستیم، یعنی خوانش اگزیستانسیالیستی و یکی نگاه جامعه شناختی است و دیگری متافیزیکی است که تعین ندارد و متافیزیکی است که به بلوغ نرسیده است و دانشگاهی هم نیست که جریانهایی که در تاریخ باشد نیست که با یک متافیزیک به بلوغ رسیده مواجه باشیم، یک نوع متافیزیکی است که از اندیشه عرفی فاصله دارد اما تخصصی هم نیست.
قائمینیا در ادامه افزود: این سه عنصر با هم روش واحدی را پدید نیاورده است، یک متفکر میتواند عناصر اندیشه خودش را از جاهای مختلف بگیرد و ترکیب کند اما ایشان این کار را نکرده و بنا به تناسب بحثهای مختلف از اینها استفاده میکند یعنی گاهی از رویکرد اول و گاهی از رویکردهای دوم و سوم.
وی بیان کرد: روش او نظاممند نیست و با یک بحث کاملا آکادمیک مواجه نیستید، آن چه امروزه اقتضا دارد که با یک نظریه نظاممند مواجه باشیم با آن مواجه نستیم، بنا به مباحث مختلف روشهای مختلفی هم داشته است، البته که تکثر روشی با این مسأله فرق دارد و نمیتوانیم بگوییم شریعتی تکثر روشی داشته است، ایشان بنا به مباحث مختلف رویکردهای مختلفی را میپذیرد که میان اینها هم تعارضاتی پیدا میشود.
قائمینیا تصریح کرد: بنده بر عنصر اگزیستانسیالیسم و متافیزیک تاکید دارم، دلیل هم این است که نزاعی که در مورد دین شناسی او در عصر خودش صورت گرفت و انتقادهایی که شهید مطهری به اندیشههای او داشت به همین برمیگشت، نگاهی که او به متافیزیک داشت و تاثیر متافیزیک بر اندیشههای دینی او و جایگاه و بازخوانی این اندیشهها و رویکرد اگیزیستانسیالیستی که مطرح کرد.
وی در ادامه بیان کرد: اگزیستانسیالیسم یک نوع جریان فلسفی است که مقابل رویکرد متافیزیک است، متافیزیک در طول تاریخ مباحثی از این قبیل را مطرح کرده است که آیا عالم خارج وجود دارد؟ و آیا ما به آن عالم معرفت داریم؟ در مقابل اگزیستانسیالیسم این را میگوید که فلسلفه که به معرفت انسان پرداخته است از مسأله اصلی بشر یعنی انسان غافل شده، لذا فلسفه باید به خود انسان برگردد و دغدغههای اصلی او را تامین کند، فیلسوفی که از تحلیل مسائل وجودی انسان باز بماند چطور میتواند مسائل عالم را حل کند؟
قائمی نیا گفت: اگزیستانسیالیستها در نقد متافیزیک این را مطرح کردهاند، خیلیها رویکردهای اگزیستانسیالیتی را با رویکردهای وجودی خلط کردهاند، یک بار این است که فیلسوف میخواهد از تحلیل وجود انسان به متافیزیک برسد و میخواهد برسد به این که وجود چیست؟ اما از آنجایی که انسان قرابت نزدیکی با وجود دارد از تحلیل وجود انسان شروع میکند، این اگزیستانسیالیست نیست، اگزیستانسیالیست آن است که متمرکز میشوند بر خود انسان و مسائل انسان را تحلیل میکنند و دنبال متافیزیک نیستند که از دریچه انسان به متافیزیک برسند.
وی در ادامه افزود: تحلیلهای اگزیستانسیالیستی هم دو جور است، یکبار این که مفاهیم اگزیستانسیالیستی را تحلیل کنید، مانند این که مفهوم درد و مرگ را مطرح و یکبار این است که شما رویکرد اگزیستانسیالیستی به دین داشته باشید، امروزه میبینیم که اینها مفاهیم را از فلسفه اگزیستانسیالیستی میگیرند و تحلیلهای فلسفه آنها را میآرودند و تلاش میکنند کتاب و سنت را در پرتو آنها بازخوانی کنند که تحمیل اگزیستانسیالیست بیرونی بر مفاهیم دینی میشود.
قائمی نیا گفت: یکبار هم این است که مفاهیم اگزیستانسیالیستی در دین را بیرون بکشیم، نه این که تحمیل کنیم، مفاهیم اگزیستانسیالیستی که در کتاب و سنت است را بیرون بکشیم و بحث کنیم، مثلا مفهوم انتظار که مفهوم اگزیستانسیالیستی است و یا حب خدا یا صبر و سختیهای انسان را، در آن تحلیل اول آن چه سیطره بر تفکر دارد نگاههای بیرونی است که نهج البلاغه بر اساس مفاهیم اگزیستانسیالیستی مطالعه میکنید اما در نگاه دوم مفاهیم را از دل کتاب و سنت بیرون میآوریم که در متون دینی چه مفاهیم اگزیستانسیالیستی مورد تاکید بوده است و چه نوع راه حلی ارائه شده است، این با نگاه اگزیستانسیالیستی فرق دارد.
وی در ادامه افزود: نگاه به مفاهیم و نگاه اگزیستانسیالیست را مطرح کرد، آن مفاهیم اگزیستانسیالیستی که شریعتی به آن پرداخته است مانند تنهایی، از خود بیگانگی که در مارکسیست مطرح بوده است و یک مفهومی بوده که از کتاب مقدس گرفته شد و خیلی از مفاهیم اگزیستانسیالیستی ریشهاش در کتاب مقدس است، ولی بار فلسفی به آنها دادهاند، یکی از خود بیگانگی است، در کتاب مقدس از خود بیگانگی در گناه انسان مطرح میشود که دچار انفجار درونی میشود که بعدا مارکسیست به آن مفهم فلسفی دادند. شریعتی مفهوم اصالت و برگشتن به خویشتن یا انتظار و یا رنجهایی که انسان دارد را از این جهت میپردازد.
قائمی نیا گفت: برای تکمیل بحث متافیزیک این را عرض میکنم و شواهدی از شریعتی میآورم مورد مطالعه از آثار ایشان خصوصا از کتاب اسلامشناسی است که بحث توحید را مطرح میکند، نگاه ایشان به توحید اینطور است که میگوید توحید یک عقیده میتواند باشد و یا یک اعتقاد به یکانگی خدا و یا جهان بینی به این معنا که جهان را به صورت واحد تلقی کنید نه این که جهان را به دنیا و آخرت تقسیم کنید.
وی بیان کرد: شریعتی میگوید همه موجودات یک کل را تشکیل میدهند، تلقی جهان به عنوان مجموعه هماهنگ، تحلیل ایشان است که شرک در مقابل توحید تلقی جهان مجموعه ناهماهنگ و متناقض است، او میگوید توحید به این معنا یک نظریه مذهبی فلسفی نیست، آن نظریه مذهبی که خدا یکی است، من همان را بر خلاف متریالیستها موجودی زنده میدانم که خودآگاه است و دارای هدف است و همانند یک انسان بزرگ است. همانطور که یک انسان دارای اعضا و ارکانی است که دارای روابط است عالم هم اینطور است که متجانس الاجزاء است و به نحو مرتبط اینها پیش میروند.
وی در ادامه افزود: این نوع نگاه به هستی با وحدت وجود که در فلسفه غرب است یکی نیست، تثلیث هم نیست، دو گانه انگاری هم وجود ندارد، همه اینها یک حقیقت مرتبط با هم هستند، تقسیماتی که در دین میبینم مانند غیب و شهود اینها اعتباری هستند، این یک نوع متافیزیک راز ورزانه است، یعنی متافیزیکی که در مباحث تخصصی این را نمیبینید و درون خودش تناقض زیاد است که چگونه این را تبیین میکند، عرفی هم نیست اما ببینید چه قرائتی مطرح میکند و تلاش میکند با این نگاه متافیزکی بحث کند.
قائمی نیا گفت: لذا دوگانگی که میان روح و جسم و علم و دین است با این نگاه کنار میرود و این را پلی قرار میدهد که به بحث انسان وارد شود و آنجا این حرف را میآورد که انسان ناچیز و بی نهایت است که روح انسانی در این جسم دمیده شده و روح بی نهایت است، متافیزیکی که اینجا مطرح شد متافیزیک تمام عیار نیست و نقدهایی دارد، به احتمال قوی شهید مطهری هم با دیدن این نوع متافیزیک مشکل میدید و میگفت این دوگانگی را چگونه میخواهید حل کنید؟
وی در انتهای سخنان خود بیان کرد: نکته آخر اینکه نزاع متافیزیک با اگزیستانسیالیسم در عالم اسلام به این صورت فیصله پیدا نمیکند، قرائتی که خودم از نظام فکری شهید مطهری با شریعتی دارم به این دوگانگی بر میگردد: آیا شما مفاهیم اسلامی را آن بار متافیزیکی خاصش را بگیرید و صرفا به صحنه اجتماع ببرید؛ آن هم با یکسری قرائت از مفاهیم اگزیستانسیالیستی که از بیرون میگیرید؟ شهید مطهری این را نمیپذیرفت. بحث این نیست که متافیزیک را کنار بگذارید. خیلی از کسانی که نزاع مطهری و شریعتی را بازخوانی میکنند، میگویند خیر آن تفکر از یونان بوده و … اما مسأله این نیست مسأله این است که شما با دینی مواجه هستید که جنبههای متافیزیکی و اگزیستانسیالیستی دارد، شما آیا میتوانید آن متافیزیک خاص اسلام را حذف کنید و به توحید معنا و مفهوم جدیدی دهید، و توحید را به معنای وحدت خداوند نگیرید، یک نوع نگاه به جهان کنید که معلوم نیست توحید خداوند هم از آن بیرون آید یا خیر، این بار متافیزیک را از اسلام بگیرید و آن مفاهیم اگزیستانسیالیسم را به آن صورت برجسته کنید. به نظر میرسد که اسلام بار اگزیستانسیالیستی دارد اما این بار باید با توجه به مفاهیمی که در کتاب و سنت است با توجه به آن مفاهیم استخراج شود و آن زمینه متافیزیک خاص اسلام نادیده گرفته نشود.
پاسخ