قدرت جامعه اسلامی و ضرورت حاکمیت ولایت فقیه در عصر غیبت

نشست گفتمان قدرت با موضوع دیدگاه قدرت محور به سیاست با حضور علیرضا بلیغ در کانون اندیشه جوان بررسی شد.

بلیغ بیان کرد:

قدرت جامعه اسلامی و ضرورت حاکمیت ولایت فقیه در عصر غیبت

امام معصوم پیش از اینکه نقش حاکمیتی و سیاسی داشته باشد نقش تاویل دین را دارد در همین نقش تاویلی است که شان حاکمیتی نیز پیدا می کند.

نخستین نشست گفتمان قدرت «دیدگاه قدرت محور به سیاست» با حضور دکتر علیرضا بلیغ، عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام این کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، درباره طرح گفتمان قدرت محور، اظهار داشت: وقتی بحث گفتمان قدرت در سیاست پیش می آید به نظر می رسد نسبتی بین سیاست و قدرت در وضع کنونی جامعه وجود دارد و چون جمهوری اسلامی ایران بر پایه مبانی دینی اداره می شود بین اخلاق و سیاست نسبت خاصی برقرار است.

استاد دانشگاه به سخنان ماکس وبر تحت عنوان سیاست به مثابه حرفه اشاره و تصریح کرد: وبر معتقد است که نمی توان سیاست را مبتنی بر اخلاق دینی که از آن با عنوان اخلاق غایت‌گر یا اخلاق غایات مطلق یاد می کند، هدایت و رهبری کرد؛ البته این باور برگرفته از شرایط آن زمان آلمان نشات می گرفت. بر این اساس وبر در برابر این اخلاق غایات مطلق یا اخلاق غایت نگر می آید و از اخلاق پیامد نگر صحبت می‌کند؛ به این معنا که گویی دو اخلاق را در مقابل هم قرار می دهد خودش را در معرض انتخاب، بین این دو صورت از اخلاق می‌بیند.

این محقق و پژوهشگر افزود: ویژگی هر کدام از این دو صورت اخلاق باعث می شود که واکنشی نسبت به هر کدام از این دو صورت اخلاق داشته باشد و سعی کند یک طرح نو راه اندازی کند که به نظر می آید می تواند از جهاتی با وضعی که جامعه کنونی ما در آن است نسبتی پیدا کند. دین در سنت پیشا مدرن به واسطه سنت هزار ساله مسیحیت درک و فهم می شود لذا باید متوجه آن باشیم که اگر وبر طرحی از دین را ارائه می دهد متوجه هست که ادیان دیگر ممکن است صورت های مواجهه ای دیگری از سیاست داشته باشند؛ بنابراین اخلاق غایات مطلق از منظر ماکس، اخلاق مسیحی است.

او یادآور شد: برای مثال دین، جنگ و خشونت در مقابل دیگران را بر نمی تابد سیاست نیز بر اساس این نوع از اخلاق در وضعیتی که سیاست به مثابه جنگیدن برای کسب قدرت معنا پیدا کرده نمی تواند محملی برای اداره حکومت محسوب شود چرا که احکام قواعدی دارد که آن قواعد شکل نامشروطی دارند و این شکل نامشروط‌شان اساسا آنها را فارغ از اینکه در چه موقعیت و صحنه زمانی و مکانی قرار دارند، همواره آن اصول اخلاقی را درست می دانند.

دکتر بلیغ با استناد به نظر نیچه، خاطرنشان کرد: نیچه از مساله جهاد در عالم اسلام تمجید می کند و آن را عنصر نجات بخش و عنصر بازگشت به زندگی می نامد. اینکه ما با نسبت بین اخلاق و سیاست روبرو هستیم به خاطر آن است که سالیان متمادی در سنت اسلامی، اخلاق دینی شکل گرفته به عبارت دیگر می شود گفت متافیزیکی شدن یا الهیاتی شدن دین که به دنبال کشف ناموس عالم یا قواعد و قوانین این عالم هست سعی می‌کند اخلاق و سیاست را ذیل متافیزیک فهم کند. البته این امر به آن معنا نیست که ما در طول تاریخ تلاشی برای عبور از این چالش نداشته ایم. در سنت اسلامی جهاد محوریت دارد، محوریت پیدا کردن جهاد که می‌تواند خود سیاست را صحنه مبارزه تلقی کند این امکان را به ما می دهد که دین را صرفا ذیل یک نگرش الهیاتی یا متافیزیکی که همان شکل اخلاق غایات مطلق را به خود می گیرد نبینیم بلکه اقتضائات و رعایت زمانی و مکانی آن موقعیت خاص را لحاظ کرده و بعد تصمیم گیری صورت بپذیرد.

 

وی ادامه داد: اصولا حکومت غیر معصوم در شرایط پس از غیبت کبری نامشروع جلوه می‌کرده چرا که حکومت معصوم را یک شکل منحصر به فرد و استثنایی می‌دانستند که صرفا توسط خود امام باید اتفاق بیفتد و اساسا هر نوع حکومت کردنی را منتفی می دانستند. تا جایی که تدریجا به واسطه‌ی این اتفاق فقهای شیعه و روحانیت از صحنه‌ی اداره حکومت فاصله می گیرند، حتی در دوره صفویه که با مشروعیت حکومت از طرف فقها روبرو هستیم و رابطه نزدیکی بین حکومت شاهان و روحانیت وجود دارد اما آن فاصله حفظ می شود.

عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی ابراز کرد: شرایط سیاست در دوران مدرنیته این گونه نیست که آن را ذیل یک نظام کلان فلسفی یا الهیاتی تصور کرد. حتی فیلسوفان برجسته کشور از فارابی هرچه به سمت ملاصدرا می آییم می بینیم تلاش فیلسوفان این است که به تعبیری سیاست را ذیل شریعت قرار دهند و این امر برداشت نشود که سیاست امری منفک از شریعت است. فیلسوفان اسلامی تلاش می‌کنند ساحت سیاست و ساحت دین را در آن طرح خودشان آنچنان به یکدیگر آمیخته کنند که گویی سیاست شریعیت و شریعت سیاست است.

این استاد دانشگاه بیان داشت: حال اگر سیاست را به همان شکلی که متفکرین مسلمان در حکمت عملیه از آن صحبت می کنند و سیاست مدن ذیل فلسفه اولی قرار دهیم و اصول را از آنجا استنباط کنیم گویی قواعد و قوانین عالم همه از پیش تعیین شده هستند، اساسا مساله متافیزیک و حتی مساله الهیات نیز همین است زیرا نمی تواند ناعقلانی بودن و بی قاعده بودن جهان را بپذیرد و می گوید عالم قواعدی دارد و آن قواعد برای انسان قابل شناخت بوده لذا عمل انسان در ساحت سیاست نیز قواعدی دارد و آن شکل از اخلاق غایت نگری که وبر از آن صحبت می کند ذیل این اندیشه های الهیاتی و متافیزیکی به شکل قواعد مشخص و روشن و نامشروطی در می آید.

دکتر بلیغ اضافه کرد: اما مساله این است که آیا در هر موقعیت زمانی و مکانی می شود بر اساس این قواعد ثابت و مشخص عمل کرد؟ آیا هر صحنه‌ای ضرورت‌های خاص خودش را به لحاظ زمانی و مکانی اقتضا نمی‌کند؟ در اینجا می توان به ابتکاری که حضرت امام در فقه ایجاد کردند اشاره کرد که این امر زمینه ای برای حکمرانی مابعد انقلابی، انقلاب اسلامی بود آن هم ضرورت توجه اقتضائات زمانی و مکانی در اجتهاد بود، این چیزی بود که با آن سنت یا به تعبیری اخلاق غایات مطلق تفاوت داشت و گویی این شرایط و موقعیت و اقتضائات ما است که به ما می گوید چطور اخلاق باید چطور این سیاست را تفسیر کند.

وی ادامه داد: بر اساس اندیشه فقهی امام و آن درکی که از زمان و مکان در فرایند اجتهاد وجود دارد این مطلب را به ما می گوید که گویی بین کسی که در صحنه عمل به مثابه عامل دین یا مهیی دین محسوب می شود نسبتی وجود دارد. یک مرزی وجود دارد که طرح کردن آن بسیار دشوار است اما همانگونه که گفته شد آن چیزی که ما باید پیگیری کنیم نه صورتی از آن اخلاق غایت نگر است که شکلی انتزاعی به خود می گیرد و منفک از اقتضائات زمانی و مکانی است که در آن صحنه قرار داریم و نه از طرف دیگر لزوما آن شکل سیاست ماکیاولیستی را پیدا می کند که به تعبیری گویی هدف وسیله را توجیه می کند که به تعبیر خود وبر یک فرصت طلبی غیر اصولی است. که در اینجا یک محدوده و امکانی برای تفسیر اصول بر مبنای شرایط پدید می آید که به نظر می رسد انقلاب اسلامی به یک معنا در تاسیس خودش وام دار فهم این امکان است.

این محقق و پژوهشگر گفت: یکی از چالش هایی که در این سالهای اخیر با آن بسیار مواجه بودیم که به درک نظام ولی فقیه نیز بر می گردد همین منازعاتی است که ذیل تنازعات ولایت و عدالت شکل گرفته است به تعبیری می توان گفت این تنازع به خاطر آن است که یک طرف ماجرا که دعوی عدالت خواهی دارد مساله را در همان چارچوب اخلاق غایات مطلق درک می کند گویی یک گزاره ها و بایسته های مبتنی بر عدالت در دین وجود دارد که فارغ از اینکه چه شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی حاکم است باید به آنها رسیدگی شود. از سوی دیگر طرف مقابلی وجود دارد که به نظر می رسد طرح بحثش از مساله ولایت و نسبت آن با عدالت آنگونه است که هر چه آن خسرو کند شیرین بود؛ یعنی هر چه ولی انجام دهد عین عدالت است؛ نقطه خطرناکی در این باور وجود دارد که با توجه به مرزی که بیان شد و محدوده امکانی که بین اخلاق پیامد نگر و اخلاق غایت نگر می تواند وجود داشته باشد ممکن است خلت شود.

وی در پایان خاطرنشان کرد: با توجه به نسبت بنیادین که بین امام و قرآن وجود دارد نقش امام در نسبت با کتاب مشخص می شود اینکه امام پیش از اینکه نقش حاکمیتی و سیاسی داشته باشد نقش تاویل دین را دارد در همین نقش تاویلی است که شان حاکمیتی نیز پیدا می کند. آیا می شود در دوران غیبت این حکومت و سیاست را رها کرد؟ خیر. بنابراین جامعه اسلامی باید بر اساس محکمات دین برای اقامه دین بهره ببرد.

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.