نشست علمی «فلسفه اسلامی و معاصرت» با حضور روزبه زارع عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در بستر اسکایپ برگزار شد.
درابتدای نشست، در پاسخ به این پرسش مبنی بر اینکه در جامعه علمی ما اساسا فلسفه امری جدی تلقی میشود؟ به طور کلی علوم انسانی در کشور ما جدی گرفته میشود؟ گفت: اینکه علوم نظری مانند فلسفه چقدر جدی گرفته میشود به این برمیگردد که ما چه انتظاری از یک علم نظری میتوانیم داشته باشیم که اگر آن کارایی را داشت بگوییم جدی گرفته شده و اگر نداشت بگوییم کارآمد نبوده یا اینکه ما آن را جدی نگرفتیم. برای فهم بهتر این انتظار ابتدا باید فلسفه را معنا کرد. فلسفه یک دانش نظری است که با سعی میکند روش عقلی مسائل را بررسی کند. مسائل فلسفه نیز سه حوزه اصلی را شامل میشود؛ بحث معرفت شناسی که به فضای شناخت و میزان مطابقت شناختهای انسان با واقعیت میپردازد، بحث متافیزیک و بحثهای مربوط به حوزه هنجاری یا اخلاق. نکته تمایز فلسفه از سایر علوم از دو جهت است یک جهت به روش فلسفه برمیگردد و جهت دیگر به موضوعاتی که در آن متمرکز است برمیگردد. راجع به فلسفه اسلامی هم مناقشات زیادی وجود دارد اما اجمالا فلسفه اسلامی همین میراث و سنت فلسفی جهان اسلام است که توسط مسلمانان تکمیل و توسعه پیدا کرده و به دست ما رسیده است.
وی با طرح این پرسش مبنی بر اینکه آیا این فلسفه جدی گرفته میشود؟ پاسخ داد: میتوان از دو سطح کاربرد نام برد؛ یک سطح مسائلی است که مسائل همین علوم هستند مانند معرفت شناختی و سطح دیگر مسائلی است که حل آنها مبنا و پی ساختمان معرفت را ایجاد میکند. بنابراین اگر فلسفه در مبنا وجود داشته باشد علاوه بر اینکه مسائل خود را پاسخ میدهد میتواند نقش مبنا را هم برای سایر دانشها ایفا کند. بنابراین اگر مقوله تمدن سازی برای جنبش نرم افزاری برای ما جدی باشد متناسب با این جدیت بحثهای مبنایی هم برای ما جدی میشوند.
عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره نگاه کاربرد عملی به فلسفه و زمان نشات گرفتن آن، بیان داشت: این ذهنیت، ذهنیتی بسیار حسگرایی و افراطی است. ما حتی در همین علم تجربی هم حوزههای متنوعی داریم که کاربردهای عینی و عملی ندارند مانند ریاضیات. برای چنین حوزههایی هیج کاربردی متصور نیست و در عین حال آدمهایی در سراسر دنیا به صورت جدی راجع به این حوزهها کار میکنند. بنابراین حتی در علوم طبیعی هم آنجایی که علم خصلت نظری پیدا میکند گاهی هیچ کاربرد عملی برای آن وجود ندارد و به زندگی روزمره انسانها هیچ ارتباطی ندارد. در حقیقت فلسفه علمی است که متکفل پاسخ به پرسشهای بنیادی بشر است، در صورت بندیها با عنوان پرسش از مبدا و معاد از آن یاد میشود. در حیوانات و حتی برخی گیاهان هم جنبه کاربردی آسایش مشترک است، اگر بنا باشد کاربرد داشتن علوم برای انسان تنها منحصر به همین بخش باشد تفاوت انسان با حیوان در چیست؟
او ادامه داد: بنابراین اگر انسان بخواهد آن قسمت منحصر به فرد حیات انسانی خود را شکوفا کن، اتفاقا با همین پرسشهایی درگیر میشود که متن مسائل اصلی حوزه و کارهای فلسفی را تشکی میدهد. بنابراین اگر دسته خیلی خاص علوم کاملا کاربردی را کنار بگذاریم، در اکثر علوم این حالتها وجود دارد.
زارع در پاسخ به این پرسش مبنی بر اینکه آیا مردم در جامعه ما در حال حاضر درگیر بقاء هستند و به همین خاطر نمیتوانند سطح دغدغه خود را بالا ببرند؟ ابراز کرد: اوضاع جامعه ما اینطور که شما میگویید نیست. اما این حرف درست است آدمها در هر جای دنیا که باشند اگر در سطح بقا درگیر باشند نمیتوانند دغدغههای بالاتری را هم تجربه کنند. به هر حال جدی گرفتن فلسفه به جدی گرفتن حوزه رشد برای انسان برمیگردد. اینکه انسان خواهان رشد و تکامل خود باشد، که این خصلت هم به حب ذات برمیگردد که از انسان جداشدنی نیست. نوع انسان و هر موجودی به میزان ادراکات و ارادهای که دارد حب ذات و تمایل به بقا و کامل شدن دارد، اگر تهدیدهای بیرونی به قدری جدی باشد که حب ذات را تنها به رفع آن موانع معطوف کند به طور طبیعی نوبت به دغدغههای سطح بالاتر و تکامل نمیرسد.
وی درباره میزان کوتاهی اندیشمندان و علاقمندان فلسفه در حوزه ارائه فلسفه به جامعه تصریح کرد: در این جهت آسیبهای مختلفی وجود دارد که در کم توجهی به فلسفه بیتاثیر نیستند. یکی از این آسیبها این است کسانی که به رشتههای نظری این چنینی میپردازند به این فضا به عنوان یک شغل نگاه میکنند، طبیعی است که وقتی چنین نگاهی وجود داشته باشد و علم فلسفه به ارتقای شغلی تقلیل پیدا کند نمیشود توقع داشت تولیدات آن در جامعه به لحاظ معرفتی جدی گرفته شود. آسیب دیگر این است که اگر فلسفه را به یک سری بحثهای بیحاصل و بازی با مفاهیم و لفاظی تقلیل پیدا کند که تا حدودی پیدا کرده است نمیتوان معنای مخلصی از این بحثها انتظار داشت. سومین آسیبی که در این حوزه میتوان برشمرد این است که همیشه در طول تاریخ فلسفه توسط نوابغ زمان پیگیری میشده، فیلسوفان مکتبساز فضای تمدن اسلامی مانند ابن سینا همه سرآمدان فضای کلی دانش بودند. اما امروز افرادی که وارد رشتهها و دانشگاههای فلسفه کشور میشوند رتبههای بعضا چندهزار دارند، طبیعی است که برای فهم دانش ابن سینا باید سطحی از هم افقی با او وجود داشته باشد، نمیتوان از کسی که ضریب هوشیاش یک دهم ضریب هوشی ابن سینا است توقع داشت هم سطح ابن سینا عمل کند.
این پژوهشگر و محقق گفت: متفکران از فارابی گرفته تا علامه طباطبائی انسانهای زمانه خود بودند و مسائل زمانه برایشان مهم بوده است، این رویکرد در مراجعه به جزئیات آراء فکری و آثاری که از ایشان باقی مانده کاملا مشهود است. به همین خاطر است که گاهی ارتباط برقرار کردن با برخی مطالب آنها برای ما راحت نیست چرا که ما در فضای فکری و شبکه مسائل آن زمانه نیستیم. در نتیجه ما همیشه نیاز داریم به اینکه فیلسوفان خوش استعداد در هر زمانهای حضور موثر داشته باشند و نیازهای نظری زمانه خود را پاسخ دهند در عین اینکه برخی از پرسشهای بنیادی در ذهن بشر وجود دارد که همیشگی است. در حقیقت بخشی از کارآمدی علوم نظری از جمله فلسفه در هر زمانهای به این برمیگردد که پرسشهای روز را بتواند پاسخ بدهد.
ایشان در خصوص وضعیت فلسفه غرب عنوان کرد: فلسفه غرب یکی دو نفر یا یکی دو نحله نیست، اما به طور کلی تفکیک بین فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای وجود دارد که آن هم ناظر به به صدر اول پیدایش و تمایز این دو نوع فلسفه است. بحثها و مناقشات زیادی حول این تقسیمبندی وجود دارد اما اجمالا این حالت کاربردی بودن در فلسفههای تحلیلی نسبت به فلسفههای قارهای کمتر است و آن حالت انضمامی و فلسفههای گرم به معنای درگیری با مسائل روز در فلسفه قارهای بیشتر است. به نظر میرسد آن ساحتی که قابل مقایسه با فلسفه اسلامی باشد از منظر نظری بودن و ارتباطش با بحثهای کاربردی رویکرد تحلیلی فلسفه است. به طور اجمالی آن رویکرد میتواند الگوی مناسبی باشد و ما میتوانیم از این ظرفیت در فلسفه اسلامی استفاده کنیم.
عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان کرد: تحقق هر شئی هم نیاز به قابلیت قابل دارد هم فاعلیت فاعل. اساتید فلسفه فعلی چند دهه قبل دانشجویان فلسفه بودند. طبیعی است وقتی آنها هم با همین فرآیند به سمت فلسفهخوانی سوق پیدا کردند و تربیت شدند نمیتوان از آنها توقع داشت امروز سر کلاس مواجههای با دانشجویان داشته باشند در تعیین سرفصلهای ساختاری آموزشی و به یک باره کاری انجام دهند که تحول چشمگیری نسبت به قبل اتفاق بیفتد. روال عادی این است که هر نسلی مانند خود را در نسل بعدی بازآفرینی میکند. البته این به معنای سیاه انگاشتن مطلق فضا نیست، حتما ظرفیتهای خیلی خوبی هم در سطح دانشجویی هم در سطح اساتید وجود دارد. حتما نمونههای شاخصی هم هست، ما امروز اساتیدی داریم که آثار، کتابها و کلاسهایشان قابل اعتنا است و نقش جدی در پیشبرد فضای فلسفی کشور دارد. مسئلهای که مطرح شد ناظر بر این است که در فضای چند هزار نفره اساتید و دانشجویان فلسفه در کشور وجود چند صد نفر افراد برجسته قطعا کم است و این باید افزایش پیدا کند.
او در پایان اظهار داشت: هر تحولی نیاز به دغدغه دارد، ابتدا باید دغدغه شکل بگیرد تا به مرحله تحول برسد. در بحث فلسفه هم همینطور است، ما در درجه اول نیاز داریم این را بفهمیم که باید کار جدی فلسفهای انجام بگیرد، اگر به این نتیجه برسیم میتوان انتظار داشت که کاری صورت بگیرد. اما اگر به این نتیجه برسیم که پرسشهای فلسفی ما را صدها سال پیش فیلسوفان پاسخ دادهاند و ما هیچ نیازی به فلسفهورزی نداریم نهایت کاری که امروز صورت میگیرد این است که نسل جدید فلسفهخوانها بیایند و همان پاسخهای قبلی را در قالبهای جدید به خورد جوانان بدهند. اگر این تلقی وجود داشته باشد هر مسئله جدیدی که پیش بیاید شبهه شناخته میشود و پاسخهایی که از قبل معلوم است و عملا کار فلسفی میشود پاسخگویی به شبهات نه فکر کردن و حل مسئله.
وی افزود: بنابراین در بحث ایجابی در درجه اول باید احساس نیاز ایجاد شود و وقتی که ما فهمیدیم نیاز داریم مانند هر نیاز دیگری برای رفع آن تلاش خواهیم کرد، در این صورت است که میتوان انتظار داشت به سمت رفع این نیازها حرکتی صورت بگیرد. صرفا با اسمگذاری چیزی تغییر نمیکند، مسما است که باید ساخته شود در ساخت مسما هم ابتدا باید احساس نیاز به وجود بیاید و به رسمیت شناخته شود. ذهنیت افراد باید راجع به این قضیه تغییر کند و مسیر این تغییر مسیر گفتگو است. در مقام عمل کارهایی نظیر کرسیهای آزاداندیشی باید جدی گرفته شود.
پاسخ