به گزارش ایکنا، نشست «امتداد هویت ایرانی در بستر ادبیات با نگاهی به شاهنامه» با سخنرانی علیرضا سمیعی، نویسنده و پژوهشگر فلسفه شب گذشته ۲۶ اسفندماه در کانال اینستاگرام کانون اندیشه جوان برگزار شد.
وی در ابتدای نشست به توضیح درباره اهمیت شاهنامه پرداخت و اظهار کرد: کتاب شاهنامه مهمترین متنی است که به زبان فارسی نوشته شده است. با اینکه اولین شعر بلندی نیست که به زبان فارسی نوشته شده است ولی به قول حسن الهیکل مهمترین متنی که در زبان فارسی نوشته شده است شاهنامه است؛ چون زبان فارسی با شاهنامه بنا شده است و بنایش محکم شده است. البته شاید این بیان کمی اغراقآمیز باشد چون زبان فارسی باید امکاناتی میداشته که بر فراز آن فردوسی، شعر بلندی بنویسد. ما نمیدانیم متنهایی که در آن دوران نوشته شدند چقدر بر شاهنامه موثر بودند ولی میدانیم شاهنامه بر متون بعد از خودش تاثیر داشته است.
وی در ادامه به تاثیر شاهنامه به متون ادبی بعد از خودش اشاره کرد و گفت: اگر کسی نگاهی به تاریخ ادبیات ما بیندازد میبیند تمام شاعران فارسی مستقیما تحت تاثیر فردوسی هستند. جمله حسن الهیکل خیلی مهم است و یک جهت فرهنگی دارد. میخواهد بگوید اگر میبیند یک کشوری مثل مصر چیزی از تمدنش باقی نمانده است و هیچ ارزش ملی از قبل اسلام برایش باقی نمانده به خاطر این است که شاهنامه فردوسی ندارد. اشعار غنایی و تعلیمی ما کاملا تحت تاثیر شاهنامه است. اگر شعر عرفانی را حاصل ترکیب شعر تعلیمی و شعر عاشقانه بدانیم، اشعار این حوزه مطلقا تحت تاثیر شاهنامه فردوسی هستند. اگر فقط ایدههای سنایی را ببینید مشاهده خواهید کرد که کاملا تحت تاثیر اشعار فردوسی بوده است. منطق الطیر عطار هم نوعی عرفان حماسی را بنا میکند. این عرفان حماسی به طور مطلق تحت تاثیر و نگرش شاهنامه است.
سمیعی در ادامه به دلیل گرایش ایرانیان به بازخوانی شاهنامه پرداخت و اظهار کرد: بعد از جنگ بیست و پنج ساله ایران و روس ما متوجه شدیم این شکست، شکست کل سنت ما است. ما کل سنتمان را در این جنگ به میان آورده بودیم ولی ما از روسها شکست خوردیم. این شکست باعث شد از سر تا پا متحول شویم و متوجه شویم در یک خواب تاریخی به سر میبریم لذا تمام زندگی ما تغییر کرد، علما روششان را تغییر دادند و از دربار بیرون آمدند. روشنفکران هم تغییر موضع دارند. مردم معمولی که بچههایشان به مکتب میرفتند، فرزندان خود را به مدرسه بردند. تو گویی ما متوجه یک بحران شده باشیم که باید آن را به سرعت درمان کنیم و باید اقداماتی انجام میدادیم.
وی افزود: ستون فقران فرهنگ ما شعر است. ما بلافاصله برای انتقاد کردن به خودمان متوجه ادبیات فارسی شدیم و همه این مشکلات را بر عهده شاعران دانستیم و شروع به سخن گفتن علیه شاعران کردیم چراکه آنها ما را به دام باده میانداختند در حالی که جهان با واقعگرایی به سمت پیشرفت و قدرت میرفت و نزدیک بود ما را در خودش هضم کند. در این میان یک استثنا وجود داشت و آن اینکه هیچ کس درباره شاهنامه چیز بدی نگفت. حتی سختگیرترین منتقدان زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شاهنامه را بزرگ میداشتند و کار به جایی رسید که ما به این نتیجه رسیدیم باید نهادی داشته باشیم که ایده ایران جدید را در آن متمرکز بکنیم و از آن نهاد، ایران جدید را به جهان معرفی کنیم. آن نهاد نهادی بود که نامش را هزاره فردوسی گذاشتند. هم علما و دانشمندان و همه کسانی که در سراسر جهان روی شاهنامه کار کرده بودند به شهر طوس آمدند و سخنرانی کردند. سخنرانهایی که در آنجا بیان شد خصوصا سخنرانی فروغی نشان میدهد تصور ما از شاهنامه چیست و چرا میخواهیم شاهنامه را بازخوانی کنیم.
وی ادامه داد: قبل از آن، فروغی یک سخنرانی در افتتاح موزه دارد. فروغی در این سخنرانی میگوید داستان چیست و چرا باید دور شاهنامه فردوسی جمع شویم. آن موقع ناصرالدین شاه اولین موزه را بر پا کرده بود. وقتی میخواستند این موزه را بازگشایی کنند فروغی یک سخنرانی دارد و میگوید موزه همین چیزی نیست که یک جایی درست کنیم و اشیا گران قیمت را در آن بگذاریم بلکه موزه آن نقطهای است که به انسانهایی مربوط میشود که نگرش تاریخی دارند و میخواهند آنچه از گذشته بوده و دائم در حال تغییر است را یک جا ذخیره کنند. او معتقد است علم جدید نگرش تاریخی دارد و از همین جا آن را از حکمت جدا میکند و میگوید حکمت نگرش تاریخی ندارد ولی علم نگرش تاریخی دارد و یکی از مجالهای ظهور نگرش تاریخی که علم، نتیجه آن است همین موزه است.
وی ادامه داد: فروغی در یک فقرهای شروع به بحث میکند که آیا ما میتوانیم نگرش تاریخی داشته باشیم یا نه. میگوید بین همه متنهایی که در جهان خواندم تنها متنی که نگرش تاریخی دارد شاهنامه است. معمولا شعر حماسی آن اثر بزرگی است که آبشخور ادبیات آن ناحیه است در عین حال شما میتوانید با خواندن شاهنامه در یک وضعی قرار بگیرید که دو چیز که با هم دیگر نمیخوانند یعنی گذشته و اکنون را با هم سازگار کنید. ما بر فراز شاهنامه میتوانیم هم خودمان باشیم و هم میراثدار گذشتگان باشیم و هم معاصر باشیم. به خاطر همین خصوصیت است که وقتی شما میخواهید توضیح دهید شاهنامه یک متن جدید نیست به دردسر میافتید چون خیلی از ویژگیهای متون دوره مدرن را در خودش دارد.
وی در ادامه به سابقه گرایش به شاهنامه در فرهنگی ایران اشاره کرد و گفت: ما از گذشته به شاهنامه علاقه داشتیم و شاهنامه را میخواندیم. شاهنامه هم در میان مردم متن مهمی بوده است و هم پادشاهان ما به بازخوانی شاهنامه علاقه داشتند. از یک زمان به بعد این تبدیل میشود به برنامه و پیشنهاد ما برای ورود به دوره تجدد. ما نمیخواستیم به دهان تجدد برویم و هضم شویم، ما میخواستیم استقلال خودمان را حفظ کنیم. بعد از اینکه اروپاییان آمدند و آسیا و آفریقا را گرفتند ما جزء یکی از معدود کشورهایی بودیم که مستعمره نشدیم. همیشه اعتراض ما به این بوده است که چرا انگلستان و فرانسه در کشور ما نفوذ دارند، با این حال ما هیچ وقت مستعمره نشدیم و همواره میخواستیم مستقل شویم. برای اینکه هم مستقل باشیم و هم وارد دنیای جدید شویم پیشنهادات متعددی داشتیم. یکی از آن پیشنهادها که تبدیل به نقطه اصلی شد و بقیه برنامهها از آن استنتاج میشد شاهنامه بود.
سمیعی در ادامه یادآور شد: ما خیلی از ایدهها را از شاهنامه گرفتیم؛ از جمله ایده فرهنگستان. ما متوجه این مسئله شدیم که باید زبان فارسی را از یک طرف متناسب دوران جدید میکردیم و از طرف دیگر باید استقلال خودش را حفظ میکرد. این امر به این برمیگردد که ما متوجه شده بودیم زبان چیز مهمی است و باید زبان را حفظ کنیم تا در دوره معاصر مصون باشیم. این وسط خطاهای زیادی داشتیم ولی امتیازاتی هم داشتیم از جمله اینکه یکبار توانستیم با ساختن یک اثر مهمی که زبان و فرهنگ فارسی را در درون خودش حفظ کرده است خودمان را به عنوان یک کشور حفظ کنیم. حالا دوباره از همان اثر میخواستیم به ما کمک کند و ما را نجات بدهد. پس اینگونه نیست شاهنامه یک شعری باشد که روشنی بخش شاعران قدیمی ما باشد. خیر، همچنان در دوران جدید هم به ما کمک کرد.
وی در ادامه به اندیشه تعارض اسلامیت و ایرانیت و نقش شاهنامه در حل این تعارض اشاره کرد و گفت: اگر از شما بپرسند بعد از ورود اسلام زبان فارسی چطور باقی مانده است و چه آثار مهمی زبان فارسی را با این قدرت آغاز کردند شما دو متن را یاد میکنید: یکی شاهنامه فردوسی و یک تاریخ بیهقی. جالب است که هر دو شخصیت سیاسی بودند یکی دهقان بوده و یکی دبیر بوده است؛ ولی شما در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی این دو گانه اسلامیت و ایرانیت را نمیبینید. علتش این است وقتی ما چیزی را میسازیم آنچه قبل از ساخته شدن جدا از هم بوده است آنچنان با هم متحد میشود که گویی از ابتدا یگانه بودند. مهمترین مثال در این زمینه خود انسان است. انسان زمانی ساخته شده است. قبل از اینکه انسان ساخته شود یک روح با ویژگیهای خاص خودش و یک جسم با ویژگیهای خاص خودش وجود داشته است که یگانگی آنها غیر ممکن به نظر میرسید. شعر این فرصت را به ما داده است دو چیز که به نظر جدا از هم هستند یگانه شوند.
وی افزود: علتش این است شاهنامه طرح سیاسی دارد همانطور که تاریخ بیهقی طرح سیاسی دارد. در این طرح سیاسی چیزهایی که قبلا از هم جدا بودند با هم میآمیزند چون قرار است در آینده یک بنا را بسازند. نگاه کردن به شاهنامه به ما میآموزد چطور ایرانی بودن و مسلمان بودن از هم جدا نیفتادند. این ایده که ایرانیت و ملیگرایی و دین در هم هستند یک ایده بسیار قدیمی ایرانی است که در شاهنامه هم هست. یکی از روایت های اصلی شاهامه همین است که اینها از هم جدا نمیشوند.
پاسخ