انقلاب اسلامی و اعمال مفاهیم ایدئولوژیک در قالب منافع ملی

خانعلی‌زاده بیان کرد: قانون اساسی ایران مدل مطلوبی از تلفیق آرمان‌های ایدئولوژیک به همراه تامین منافع ملی است.
انقلاب اسلامی و اعمال مفاهیم ایدئولوژیک در قالب منافع ملی

نشست سیاست خارجی جمهوری اسلامی با موضوع «چالش نظر و عمل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» با حضور مهدی خانعلی زاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات انقلاب اسلامی، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، با اشاره به مباحثی که در خصوص نظام بین الملل مطرح است، اظهار داشت: در نظام بین الملل نظریات متعددی وجود دارد. علم روابط بین الملل علم نوپایی است که به صورت مدرن و دانشگاهی آن بعد از جنگ جهانی اول شکل گرفته است. در این حدود صد سال نظریات متعددی مانند رئالیسم، لیبرالیسم، سازه انگاری و غیره مطرح شدند که هیچ کدام بر دیگری تفوق نداشتند و هر کدام تنها توانستند به تفسیر بخشی از جهان بپردازند. نظریه‌پردازی در حوزه روابط بین الملل همچنان ادامه دارد، بنابراین اینکه یک متفکر ایرانی باورمند به انقلاب اسلامی نظریه همگرایی بین اسلام و منافع ملی را مطرح می‌کند از لحاظ فکری و آکادمیک قابل پذیرش است. مسئله‌ای که ممکن است در این عرصه ایجاد اشکال کند، تغییراتی است که در واحدهای سیاسی دوران مدرن و قبل از آن رخ داد. از سال ۱۶۴۸ نهاد مستقر و دارای حق اعمال حاکمیت به نام دولت‌ها شکل می‌گیرد، بعد از انقلاب فرانسه نیز مفهوم ملت‌ها ایجاد می‌شود و از سال ۱۸۰۰ به بعد مفهوم دولت ملت تعریف می‌شود.

خانعلی زاده، ادامه داد: برخی مخالفان معتقد هستند تضادی در این میان وجود دارد و آن هم این است که رویکردهای بین المللی جمهوری اسلامی مانند حمایت از مستضعفین با منافع ملی قابل جمع نیست. اکسیر و معجزه انقلاب اسلامی این بود که توانست مفاهیم ایدئولوژیک و اسلام گرایانه را در قالب منافع ملی و چهارچوب دولت مدرن اعمال و پیاده سازی کند. این امر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده و مدل مطلوبی از تلفیق آرمان‌های ایدئولوژیک به همراه تامین منافع ملی در آن صورت گرفته است. اساسا در جهان مدرن مسیر تحقق سیاست خارجی غیر از کانال دولت ملی و منافع ملی وجود ندارد.

عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات انقلاب اسلامی با اشاره به اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ابراز داشت: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران چهار اصل دارد؛ اصل اول اسلامی بودن است. بر این اساس راهبردهای سیاست خارجی ایران بر مبنای مبانی اسلامی یا همان امت محوری شکل می‌گیرد. بنابراین اصل ایران نمی‌تواند مسئله فلسطین را نادیده بگیرد. دومین اصل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ایران گرایی است، به این معنا که سیاست خارجی با توجه به واحد سیاسی به نام ایران بنا می‌شود و در حمایت از خاک ایران فرقی بین حکومت‌های مختلف در ایران وجود ندارد.

وی افزود: سومین اصل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، انقلابی بودن آن است که می‌تواند در مدل‌های مختلف تعامل و غیره بروز و ظهور داشته باشد. اصل چهارم در این سیاست، جهان سومی بودن است. جهان سوم در اینجا نه به معنای عامیانه آن بلکه به این معنا است که اگر جهان اول غرب و جهان دوم شرق باشد جمهوری اسلامی غیر از این دو است. این تقسیم‌بندی جهان‌ها به صورت رتبه‌بندی نیست بلکه هر سه در ردیف هم هستند و این همان معنای نه شرقی نه غربی است. به عبارت دیگر ایران ذیل هیچ کدام از بلوک شرق و غرب قرار ندارد، بلکه خود بلوک جدیدی است. دستاورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران این است که توانسته است ایدئولوژی‌های اسلام گرایانه خود مبتنی بر منافع جهانی اسلامی و حمایت از مستضعفین را در فرمول منافع ملی تحقق بخشد.

این نویسنده به بیان مثالی در خصوص دستاورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی پرداخت و گفت: مثال واضح این جریان ماجرای فلسطین است. اگر مسئله فلسطین که یک آرمان بزرگ و معظم برای انقلاب اسلامی است در چارچوب منافع ملی تعریف نمی‌شد جز هزینه و آسیب چیزی برای ایران نداشت. اما زمانی که مسئله حمایت از فلسطین در فرمول منافع ملی دنبال می‌شود تبدیل به یک دستاورد مهم در حوزه قدرت نرم برای ایران شده و جایگاه واقعی ایران را با عنوان مقاومت و مخالفت با نظام آپارتاید اسرائیل در جهان اسلام ارتقا می‌دهد. مثال دیگر ماجرای سوریه است. حراست از حرم آل الله یک آرمان بسیار جدی برای جمهوری اسلامی است، این آرمان در فرمول منافع ملی توانست نیروهای نظامی را توجیه و حتی کشور روسیه را برای ورود به مسئله قانع کند، در نتیجه روسیه تبدیل به نیروی هوایی ایران در سوریه شد و تامین منافع ملی به این صورت اتفاق افتاد. در سوریه روی کار آمدن یک حکومت بی ثبات، ضد ایرانی و تروریست قطعا منافع ملی ایران را به خطر می‌انداخت و همین مسئله زمینه را برای یک دستاورد ایدئولوژیک فراهم کرد. اساسا امکان تفکیک دو بخش ایدئولوژی و منافع ملی از هم در جمهوری اسلامی ندارد.

این محقق در بخش دیگر سخنان خود با اشاره به قرارداد ۲۵ ساله با چین و حواشی که در رسانه‌ها در این باره به وجود آمد، مطرح کرد: اینکه در برخی رسانه‌ها قرارداد ۲۵ ساله ایران با چین را شرقی شدن تعبیر کردند یک جواب سیاسی دارد و یک جواب آکادمیک. جواب سیاسی این است که همانطور که امضای برجام با آمریکا و یا امضای قرارداد الجزایر در اوایل انقلاب غربی شدن نبود، قرارداد با چین نیز به معنای شرقی شدن جمهوری اسلامی و دست برداشتن از ایدئولوژی نه شرقی نه غربی نیست.

خانعلی زاده ادامه داد: جواب آکادمیک این شبهه نیازمند به تفسیر و تبیین «نه شرقی نه غربی» است. این شعار یک شعار جغرافیایی نیست. امروز برخی کشورها با هویت شرقی از نظر جغرافیایی در شرق و برعکس وجود دارند. نه شرقی نه غربی به معنای جهان سومی بودن و عدم عضویت در بلوک شرق و غرب است. نه شرقی نه غربی به این معنا است که ایران ضمن همکاری‌هایی که با همه کشورها دارد ذیل هیچ بلوکی قرار نمی‌گیرد و کشور مستقلی است. بنابراین می‌شود توافق ۲۵ با چین را مانند هر قرارداد دیگری نقد کرد اما یک قرارداد خارجی را مصداق تغییر راهبرد دانستن کاملا اشتباه است و بیشتر از اینکه یک سخن علمی باشد جنبه سیاسی کاری دارد. همانطور که سفر یک رئیس جمهور به فرانسه نشانه غربی شدن نیست سفر یک رئیس جمهور به روسیه نیز نشانه شرقی شدن نیست. اما متاسفانه این راهبرد نه شرقی نه غربی در فضای سیاسی کشور به درستی فهم نشده است.

عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات انقلاب اسلامی با اشاره به ماجرای طالبان و سیاست ایران در این زمینه، اظهار داشت: در حوزه افغانستان رویکرد ایدئولوژیک ایران حمایت از مردم افغانستان است، این مسئله در کانال منافع ملی تبدیل می‌شود به اینکه بتواند یک دولت آمریکایی را کنار زده و زمینه را برای کنار رفتن آن دولت آمریکایی و کاستن از هر گونه هزینه‌ای در افغانستان فراهم کند. اولویت منافع ملی ایران در این زمینه کاملا مشخص است و رویکرد عقلایی ایران را به نمایش می‌گذارد. در عمل تفاوتی بین طالبان در افغانستان و آل سعود در عربستان وجود ندارد، هر دو اینها اقوامی بودند که با حمایت بریتانیا و ایالات متحده تقویت شدند و قدرت را به دست گرفتند. همان کسانی که حامی گفتگو با عربستان هستند در فضای رسانه‌ای منتقد رابطه با طالبان هستند در حالی که این دو کاملا یک بنیاد دارند. تعامل با طالبان یا آل سعود در جهت تامین منافع ملی به معنای نادیده گرفتن جنایات آنان نیست. مسئله این است که امروز در افغانستان حکومت نامطلوبی شکل گرفته که مطلوبیت بیشتری نسبت به حکومت نامطلوب قبلی دارد.

ایشان با اشاره به دو گانه رسانه‌ای میدان و دیپلماسی، تصریح کرد: در این مسئله مباحث سیاسی افکار عمومی را دچار انحراف کرده است. اساسا دیپلماسی بدون پشتوانه معنا و مفهومی ندارد. دیپلماسی به معنای هنر توزیع قدرت بین واحدهای مختلف سیاسی از طریق گفتگو به منظور جلوگیری از جنگ است. باید قدرتی وجود داشته باشد که دیپلماسی صورت بگیرد، اگر قدرتی نباشد گفتگو معنایی ندارد بنابراین این دوگانه سازی اشتباه، غیر واقعی و فانتزی است. دیپلماسی به معنای مذاکره و استراتژی به معنای میدان از هم جدایی ناپذیرند. دیپلماسی ابزار تکمیل و تحقق استراتژی است. این دو ماهیتا یکی و دو صورت تامین منافع ملی هستند، اگر استراتژی وجود نداشته باشد دیپلماسی چیزی برای عرضه ندارد، دیپلماسی ابزار تبدیل استراتژی به عنوان قدرت سخت به قدرت نرم است.

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.