علم حقیقتی از جنس ظهور و نور

جعفری هُرستانی بیان کرد: وقتی حکمت و فلسفه یونانی وارد جهان اسلام شد خاصیت واقع نمایی علم در آن تشدید شد بر خلاف غرب که هر چه جلوتر رفت خاصیت واقع نمایی علم در آن تضعیف شد و علم به سمت نسبیت رفت.
علم حقیقتی از جنس ظهور و نور

نشست «مفهوم علم در فلسفه اسلامی» با حضور علی جعفری هرستانی مدرس دانشگاه و پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.

وی در ابتدا، با بیان اینکه حکمت بنیان الهی دارد، اظهار داشت: از نگاه متفکرین حکیم اسلامی مانند امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و بزرگان دیگر اساسا حکمت بنیان الهی دارد و گفته شده شروع حکمت با نگاه عقلی و برهانی از زمان حضرت ادریس(ع) شروع شده است. در حکمت علم به معنای کاشفیت از واقع و حقیقت نمایی در ابتدا هم در حکمت یونانی و هم در ورود حکمت به عالم اسلام مورد توجه بوده است. این نگاه رئالیستی اساس فلسفه را شکل می‌دهد. مرحوم علامه وقتی می‌خواهد فلسفه را از سفسطه تفکیک کند نقطه محوری را اصالت واقعیت و امکان کشف و شناخت واقعیت بیرونی قرار می‌دهد.

جعفری ادامه داد: اما در غرب فلسفه آرام آرام از تحلیل اینکه عالم یک حقیقت جامعی از تجرد و ماده است به سمت اینکه عالم منحصرا ماده است حرکت کرد و در ابتدا قائل به این شد که به لحاظ روشی علم آن چیزی است که با روش تجربی قابل اثبات است. رفته رفته علم به معنای ساینس (Science) در مقابل معرفت عام بشری مطرح شد. ابتدا این بحث مطرح شد که سایر حوزه‌های معرفتی که نمی‌توان آنها را در آزمایشگاه تجربه کرد داخل در علم به معنای ساینتیفیک (scientific) آن نیستند و بعد آرام آرام مطرح شد آنچه که ساینتیفیک (scientific) نیست اساسا معرفت موجه و صادق و در واقع علم نیست. این مسیر با فلسفه‌ای که با کانت، دکارت، هیوم و دیگران در غرب شکل گرفت به سمت نسبی گرایی حرکت کرد.

مدرس دانشگاه با بیان اینکه حکمت اسلامی گرفتار نسبی‌گرایی نشد، مطرح کرد: حکمت اسلامی به این دلیل گرفتار نسبی‌گرایی نشد که اثبات عوامل مجرد و نفس مجرد برای انسان ریشه در معرفت دینی داشت و هر چه پیش‌تر می‌رفت این پایه قوی‌تر و مستحکم‌تر می‌شد. وقتی حکمت و فلسفه یونانی وارد جهان اسلام شد خاصیت واقع نمایی علم در آن تشدید شد بر خلاف غرب که هر چه جلوتر رفت خاصیت واقع نمایی علم در آن تضعیف شد و علم به سمت نسبیت رفت. یکی از تفاوت‌های اساسی حکمت اسلامی و فلسفه غرب در همین مسئله است. در حکمت اسلامی تقریر از علم این است که علم رویکردی ماهوی دارد به این معنا که معلومی که در خارج است نزد کسی که آن را ادراک می‌کند به نحوی محقق شود که حقیقت‌نما باشد. معنای علم از نگاه ماهوی آن آرام آرام به این سمت سیر کرد که حقیقت علم چیست.

وی افزود: علم از آن جهت که حقیقت‌نما است، از جنس ظهور و نور است چناچه در ادبیات قرآنی و روایی نیز به این مفهوم اشاره شده است. علم از سنخ وجود است و معنا کردن علم با واژه‌هایی مانند وجدان کردن، ادراک کردن و مانند آن تعریف به واژه مترادف است، از این جهت حقیقت علم تعریف پذیر نیست. سوالی که مطرح است این است که اگر علم قابل تعریف نیست پس چطور می‌توان حقیقت علم را دریافت. در نگاه حکمت صدرایی نقطه اساسی ادراک انسان و اولین ادراک او ادراک خودش است به طور بدیهی اولین ادراکی که انسان پیدا می‌کند علم است و ادراک علم اینجا بدیهی می‌شود. حقیقت علم عین وجود و تجرد است و اساسا جهت ماهوی ندارد که بشود آن را به تعریف کشید. این به این معنا نیست که علم مورد شناخت انسان واقع نمی‌شود بلکه منظور این است که علم را نمی‌شود با علم حصولی تعریف کرد، می‌شود لوازم و خصوصیات آن را بیان کرد و به آن تنبه داد. در نگاه حکمت اسلامی انسان با تمام وجودش حقیقت علم را دریافت می‌کند، و این دریافت از جنس علم حضوری است به همین خاطر به تعریف نمی‌آید.

این پژوهشگر با اشاره به پاسخ شهید مطهری به شبهه شک دکارتی، ابراز کرد: دکارت وقتی شبهه شک را مطرح کرد، در آخر به این نتیجه رسید که من در همه چیز جز خودم شک می‌کنم، من می‌اندیشم پس هستم. شهید مطهری در این خصوص می‌فرماید ابن سینا قبل از اینکه دکارت شک کند جواب شک او را داده و آن این است که اندیشه فرع وجود است، به این معنا که نه اینکه من می‌اندیشم پس هستم بلکه هستم و هستی خود را ادراک می‌کنم و فرع این هستی می‌اندیشم. آنچه که انسان ابتدائا ادراک می‌کند هستی خودش است و این اولین معرفت انسان است. دکارت به این خاطر در این شبهه گرفتار شد که ادراک از خودش را در ساحت ذهن برد. در حالی که من هستم علم حصولی نیست، من بالوجدان در هر لحظه به خودم عالم هستم، در این شناخت علم پدید می‌آید و حقیقت علم اینجا شکل می‌گیرد. بنابراین علم در نگاه فلسفه اسلامی به اینجا می‌رسد که وجود انسان عین علم است. در این علم چیزی واسطه نیست که امکان خطا باشد، خطای در علم وقتی معنا پیدا می‌کند که واسطه‌ای در ادراک علم وجود داشته باشد.

این استاد دانشگاه در تبیین علم حضوری و علم حصولی مطرح کرد: حقیقت علم حضور است و علم حصولی حضور صورت مجرد شی خارجی در نزد انسان است. این همان معنای ادراک علم با واسطه است. حال ممکن است این صورت منطبق با شی خارجی باشد یا نباشد، اینجاست که خطای در ادراک معنا پیدا می‌کند. ادراکات حصولی مراتبی از جمله حسی، خیالی و عقلی دارد. در مقابل علوم حقیقی دسته‌ای از ادراکات به اسم ادراکات اعتباری قرار دارند که با تعقل انسان در ظرف اجتماعی و ارتباطات انسانی ایجاد می‌شوند، مانند مفاهیم ریاست، مالکیت، زوجیت و حکومت. اینها یک چیزی در عالم خارج نیستند بلکه قراردادهایی هستند که انسان‌ها در ظرف اجتماع جعل می‌کنند. اینها موضوعات بحث علم در حکمت اسلامی هستند.

جعفری پیرامون نسبت‌یابی علم در نگاه اسلام با علوم تجربی و علوم انسانی بیان کرد: متفکران اسلامی بحث‌های دقیقی در این موضوع دارند. از جمله تقریری است که یکی از اساتید در نسبت علم از منظر اسلام با علوم تجربی دارد و می‌گوید: اگر ما حقیقت علم را کشف واقع بدانیم آنچه که این حقیقت را دارد الهی و دینی است بر این اساس که ما می‌دانیم حقیقه الحقایق عالم خداوند متعال است و از طرف دیگر هر علمی از آن جهت که علم است کشف حقیقت است و هر کشف حقیقتی ما را به حقیقه الحقایق که خداوند است نزدیک می‌کند بنابراین هر علمی اگر واقعا علم باشد و توهم و نظریه باطل نباشد از این جهت که کاشف از حقیقت است به نوعی علم الهی است. این را در اظهارات بزرگان علم غرب نیز می‌توان یافت افرادی مانند انیشتین که می‌گوید من در لابه‌لای بررسی اتم‌ها خدا را یافتم. علم از جنس کشف حقیقت و نور است، اگر انسانی معاند نباشد علم مسیر را برای او روشن می‌کند، با این نگاه علوم تجربی هم اگر حقیقتا علم باشند داخل در علم الهی و دینی هستند.

وی افزود: اشکالی که علوم تجربی دارند این است که آنچه به عنوان علم در علوم تجربی معرفی می‌شود مجموعه‌ای از نظریات اثبات نشده و مباحث اثبات شده است. آن بخشی از مباحث هم که اثبات شده و کشف قوانین عالم طبیعت است تنها به علل طبیعی منحصر است. این کشف نظام عالم و علم است اما قیدی که برای آن می‌گذارند این است که این علیت را در همین علل طبیعی منحصر می‌کنند. این انحصار ایجاد کردن نورانیت علم را از بین می‌برد. علمی که می‌تواند از کشف نظام علی جهان انسان را به سمت کشف نظام عالم و حقایق توحیدی ببرد وقتی منحصر در علل طبیعی می‌شود چیزی شبیه به بت‌پرستی می‌شود. اگر واسطه بودن علم در کشف حقایق نادیده گرفته شود و انسان به وسیله علم هستی را درعالم طبیعت منحصر کند، خاصیت مظهر بودن و نور بودن علم را از آن گرفته است.

این مدرس دانشگاه در پایان تصریح کرد: علوم انسانی نیز اگر تجویزهایی که برای بشر می‌کند ناظر به حقیقت انسان و جامعه و منطبق با حقایق باشد آن جهت نورانیت را دارد ولی اگر منطبق نباشد ظلمت است. بسیاری از این تحلیل‌ها در تقریر انسان مادی صحیح است اما مسئله این است که همه حقیقت انسان بعد مادی او نیست. وجه امتیاز خلقت انسان علم است. خداوند متعال در سوره بقره می‌فرماید: من در زمینه خلیفه‌ای قرار دادم و همه اسماء را به انسان آموختم »، بنابراین اولین شان انسان در مقام خلقت این است که در متعلم به علم الهی است. در قدم بعدی می‌فرماید: «ای آدم فرشتگان را از اسماءی که آموختی باخبر کن»، نسبت انسان با عالم همین علمی است که دارد خداوند به آدم امر می‌کند ای آدم ملائکه را از آنچه می‌دانی باخبر کن. بر این اساس حقیقت وجودی انسان حقیقت علمی است، انسان بدن است به علاوه علم. همچنان که در روایات نیز به این مسئله اشاره شده. مانند روایتی که می‌فرماید قیمت هر انسانی به چیزی است که می‌داند.

دیدگاه شما

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.