یازدهمین نشست از سلسله نشستهای گفتگوهای تشکلهای دانشجویی با حضور حسین نقاشی دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران و مرتضی کیا مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران برگزار شد.
حسین نقاشی در آغاز به تبیین دو رسالت و کارکرد دانشگاه پرداخت و اظهار کرد: وقتی از فعالیتهای دانشجویی صحبت میکنیم باید محل و مصدر کار که دانشگاه است را هم در نظر بگیریم. من برای دانشگاه دو زمینه و بستر قائلم. یکی اینکه دانشجویان به دانشگاه میآیند تا کسب علم کنند. دوم اینکه به دانشگاه میآیند تا کسب مهارت کنند. دانشگاه باید این دو را با هم به دانشجویان آموزش دهد. در مورد کسب علم در دانشگاه طبیعتا سیستم آموزشی تکلیف را روشن کرده است؛ ولی در بحث کسب مهارت مسئله وجود دارد. برخی قائل هستند که اصلا همان علمآموزی کفایت میکند و دانشگاه جای کسب مهارت نیست؛ ولی بنده معتقدم مهمترین جایی که باید کسب مهارت در آن اتفاق بیفتد دانشگاه است.
وی افزود: دانشجویان در فضای دانشگاه زندگی جمعی را تجربه میکنند. طبیعتا در فعالیتهای جمعی دانشجویی یک اتفاقاتی میافتد. در نتیجه دانشجویان فضای گفتوگو و رایزنی و اعتراضات مدنی را در فضای دانشگاه یاد میگیرند. به نظر من بخش زیادی از فعالان سیاسی این دهه و دهه بعد ما از دل همین فعالان سیاسی تشکلهای دانشجویی که در دل دانشگاهها بودند پرورش یافتهاند. در حال حاضر بسیاری از روزنامهنگاران ما از همان زمینهای که در سطح دانشگاهها وجود داشته، ظهور و بروز پیدا کردند.
وی در ادامه به توضیح درباره وضعیت تشکلهای دانشجویی در دهه هشتاد پرداخت و گفت: با این توصیف، اگر کسب علم و کسب مهارت را دو زمینه اصلی فعالیت در دانشگاه قرار دهیم، به نظر من زمینه فعالیت تشکلهای دانشجویی در دهه هشتاد تفاوت فاحشی نسبت به دهههای پیش از خود داشت؛ از اواخر دهه هفتاد این زمینه به وجود آمد و تا اواسط دهه هشتاد هم ادامه داشت. از اواسط دهه هشتاد با توجه به وقایع انتخاباتی ۸۸ ضربه جدی به فضای سیاسی و فرهنگی دانشگاههای کشور وارد شد.
نقاشی تأکید کرد: به نظرم اوجگیری فعالیت تشکلهای دانشجویی در حوزه سیاسی، فرهنگی و حتی صنفی در دهه هشتاد یک بخشاش ماحصل سیاستگذاری عمومی در دولت سیدمحمد خاتمی بود؛ چون شعارش گشودگی سیاسی بود. یک بخش دیگرش معلول زمینهسازیها و بسترسازیهایی بود که برخی روشنفکران و اساتید در سالهای قبل انجام داده بود. همچنین بسته بودن شدید فضای دانشگاهها و البته فضای سیاسی عمومی کشور در اواخر دهه شصت و دهه هفتاد این مطالبه را در دانشگاهها ایجاد کرده بود که دولت ایران که با شعار توسعه سیاسی و آزادی سیاسی بر سر کار آمده است باید در پاسخ به این مطالبه دانشگاهها، فضا را به سمت گشودگی سیاسی و فرهنگی و امکان هرچه بیشتر تشکلیابی سوق دهد.
در ادامه نشست، مرتضی کیا به توصیف وضعیت دانشگاهها در دهه هشتاد پرداخت و یادآور شد: من سال ۸۳ در رشته علوم سیاسی پذیرفته شدم و وارد دانشگاه شدم. من در خانواده سیاسی نبودم و تا زمان ورود به دانشگاه به اوضاع و احوال جریانهای سیاسی آگاه نبودم. ورود من به دانشگاه در سال ۸۳ مصادف شد با ماجرای ۱۶ آذر تاریخی که آقای خاتمی به عنوان آخرین سال ریاست جمهوری به دانشگاه تهران آمد. ماجرا این بود که سالن جلسه آقای خاتمی را دوستان بسیج از ساعت ۶ صبح پر کرده بودند و ساعت ۸ صبح که دوستان انجمن اسلامی میخواستند وارد سالن شوند، با یک سالن پر مواجه شدند و در نتیجه کل دانشکده فنی هیاهو شد و همه شعار میدادند. خلاصه دانشگاه در آن روز به غایت به هم ریخته بود. همانجا اولین مواجهه من با وضعیت بلبشوی فکری و سیاسی در مملکت بود. برای اولین بار دیدم همه آنطور که ما فکر میکنیم، فکر نمیکنند؛ بلکه جریانات مختلف دانشجویی وجود دارد که حرفهای مختلفی دارند و خیلی هم همدیگر را بر نمیتابند.
وی تصریح کرد: اصلیترین سوالی که آن زمان در ذهن من شکل گرفت این بود که در چنین مملکتی با چنین وضعیتی چگونه میشود برنامهریزی کرد. ما دانشگاه را در دهه هشتاد اینگونه یافتیم که تشکلهای دانشجویی به وفور ایجاد شده بودند. تاسیس انجمنهای علمی هم در همین دهه صورت گرفت. آقای خاتمی شعار آزادی سیاسی و جامعه مدنی سر داده بودند و طبیعتا پیرو این شعارها بحث آزادی اجتماعات و تشکلها پر رنگ شده بود و این نشان میداد که آقای خاتمی در تحقق بخشیدن به شعارهای خودش در دانشگاه موفق بوده است.
وی ادامه داد: در آن زمان انجمنهای علمی با اسامی مختلف شکل گرفته بودند، در حاشیه آنها کانونهای فرهنگی با موضوعات مختلف رشد پیدا کرده بودند. تشکلهای سیاسی مثل بسیج و انجمن که از قبل فعال بودند آن زمان هم کماکان فعال بودند. اتفاق دیگری که در آن زمان افتاد این بود که حجم و تعداد نشریات دانشجویی در دهه هشتاد خیلی زیاد بود و اساسا خیرهکننده بود. هر روز صبح که وارد دانشکده حقوق میشدیم میتوانستیم حداقل سه چهار عنوان نشریه جدید را روی میز نشریات ببینیم. همچنین گروهکهای مختلف در دانشگاه فعال شده بودند. برخی از این گروهها و گروهکها، تشکلها و کانونها را تسخیر کرده بودند. به واسطه همین آزادی بیانی که وجود داشت طیفهای مختلف سیاسی و فکری نشریه چاپ میکردند.
مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشگا تهران خاطر نشان کرد: بنابراین وقتی ما وارد دانشگاه شدیم، دانشگاه را به عنوان یک فضای کاملا باز تجربه کردیم؛ آزادی تشکلها، آزادی تجمعات، آزادی نشریات، آزادی برنامههای سیاسی و دعوت از اساتید مختلف به دانشگاه؛ ولی این وضعیت در اواخر دهه هشتاد تغییر کرد. وقتی آقای احمدی نژاد روی کار آمد، موجب روی کار آمدن بدنه اصولگرایی در سطح حاکمیت شد. احمدی نژاد هرچقدر خودش را روشنفکر و آزاداندیش بداند، ولی بدنه اصولگرایی دولتش را اداره میکرد. متاسفانه بدنه سنتی اصول گرایان چون معمولا از اول انقلاب در قدرت هستند لذا محافظهکارتر از جناح چپ هستند و دغدغههای دیگری را دنبال میکنند. همین تفکر در دانشگاه نیز تاثیر گذاشت.
وی تاکید کرد: ما در کشور با دو دسته سیاستمدار مواجه هستیم: سیاستمدارانی که از اول انقلاب در کشور کار کردند. اینها عمدتا محافظه کار، عملگرا و بعضا با کارآمدی بالا هستند. یک دسته دیگر سیاستمدارانی هستند که روشنفکر و سیاسیاند و بیشتر اهل حرف زدن هستند. مشکل جدی ما همین است. این آسیبشناسی به این دو جریان سیاسی کشور وارد است که جریان دوم خوب حرف میزند ولی در حوزه عمل، کارایی ندارند؛ در مقابل، جریان اول خوب کار میکند ولی بلد نیست با جامعه حرف بزند. در دهه هشتاد جو عمومی مملکت عوض شد و این طیف از آدمهای محافظه کار قدرت یافتند. همچنان که عرض کردم ویژگی این افراد این است که توانایی گفتوگو با مردم و شنیدن حرف مردم و تحمل تکثر را نداشتند.
در ادامه نشست حسین نقاشی در مقام جمعبندی مطالب خود اظهار کرد: من معتقدم ما دو جنس بحران داریم. یکسری بحرانها ناشی از ناکارآمدی است، یکسری بحرانها ناشی از مشروعیت است. معمولا بحرانهای ناشی از مشروعیت را از طریق برگزاری انتخابات آزاد و مسئله دموکراسی حل و فصل می کنند. در خصوص بحران ناکارآمدی باید عرض کنم مبنای ناکارآمدی این است افرادی که شایستگی لازم را ندارند در جایی مینشینند که جایشان نیست. ناکارآمدی ناشی از رفتاهای ناعادلانه است که موجب تبعیض میشود و فسادزا است. این فسادها و تبعیضها منجر میشود به فقر عمومی. منظور از فقر عمومی هم کاهش درآمد افراد نیست؛ خیر، فقر فکری و اقتصادی را هم شامل میشود.
وی ادامه داد: یک زمان مقام معظم رهبری مسئله کرسیهای آزاداندیشی را مطرح کردند. همین بحث کرسیهای آزاداندیشی میتواند هم حول مسئله ناکارآمدی و هم حول مسئله بحران ناشی از مشروعیت شکل بگیرد. باید گروههای مختلف با افکار مختلف در این کرسیها حضور پیدا کنند. مبنای کرسیهای آزاداندیشی گفتوگو است که میتوان از آن برای حل مشکل ناکارآمدی چارهجویی کرد. یکی از حلقه مفقودههای اصلی همین گفتوگوهایی است که مبتنی بر مفهوم آزادی بیان و آزادی پس از بیان باشد.
وی ادامه داد: نکته دیگر اینکه شما مثلث آزادی، عدالت و امنیت را در نظر بگیریم. اگر فرضا شما یک نظام سیاسی داشته باشید که مدعی است سیاستگذاری عمومیاش بر پایه عدالت اجتماعی است، با این وجود آزادی نداشته باشید، در آن صورت امکان بیان کوچکترین منفذها و نقاط فسادی که ممکن است در این سیستم و در بین این سیاستمداران اتفاق بیفتد را نخواهید داشت؛ ولی اگر آزادی داشته باشید و عدالت نداشته باشید، در نبود عدالت میتوانید برای تحقق عدالت فریاد بزنید. فضای فعالیت دانشجویی باید این مسئله را درک کند که شما نمیتوانی بدون لحاظ مثلث آزادی و عدالت و امنیت فعالیت اثرگذار بکنی. به عبارت دیگر فعالیت اثرگذار از خلال اینهمانی این سه مفهوم میگذرد.
وی در پایان گفت: بنده باور جدی دارم جریانهای مختلف دانشجویی حد یقفشان باید امنیت و استقلال، یعنی مرزبندی با بیگانه باشد. وقتی به تو آزادی داده میشود، متقابلا تو هم باید مدنیّت به خرج بدهی. به عبارت دیگر، تو در مقابل آزادی که دریافت میکنی موظف هستی استقلال و امنیت و نظم کشور را رعایت بکنی تا جامعه دچار هرج و مرج نشود. جلوگیری از هرج و مرج نیازمند این تعامل و تعاطی است؛ یعنی پاسداشت آزادی در مقابل رعایت استقلال و رعایت نظم عمومی.
پاسخ