ایرانیان پیش از انقلاب هم مخالف رژیم صهیونیستی بودند/ برپایی روز قدس آگاهی عمیقی از اهمیت فلسطین نمی‌دهد

نشست علمی «تاریخ مواجهه ایرانیان با اسرائیل» با مشارکت کانون اندیشه جوان و معاونت پژوهش کتابخانه مجلس با حضور و سخنرانی دکتر علیرضا سلطان‌شاهی کارشناس مطالعات صهیونیسم و دکتر علیرضا زادبر پژوهشگر تاریخ معاصر ایران برگزار شد.
ایرانیان پیش از انقلاب هم مخالف رژیم صهیونیستی بودند/ برپایی روز قدس آگاهی عمیقی از اهمیت فلسطین نمی‌دهد

زادبر در ابتدای این نشست به روایت‌سازی بنیامین نتانیاهو اشاره کرد که مدعی “دوستی پویا” بین حکومت پهلوی و اسرائیل پیش از انقلاب است و تلاش می‌کند تقابل فعلی را صرفاً میان جمهوری اسلامی و اسرائیل قلمداد کند.

وی در ادامه تأکید کرد که در جنگ‌های نوین، “اراده ملت‌ها” اهمیت دارد و برای مقابله با روایت‌سازی دشمن، باید قدرت تولید روایت تاریخی خود را داشته باشیم. او مواجهه ایران عصر پهلوی با رژیم صهیونیستی را به دو دسته مواجهه دولت پهلوی با “دولت جعلی اسرائیل” و واکنش جامعه ایرانی تقسیم کرد.

زادبر در ادامه توضیح داد که ایران در اسفند ۱۳۲۸ (تقریباً یک سال و نیم پس از اعلام موجودیت اسرائیل)، به صورت “دفاکتو” (غیررسمی) رژیم صهیونیستی را پذیرفت. این اقدام در دوره نخست‌وزیری ساعد و برای “حفظ منافع اتباع ایرانی در فلسطین”  توجیه شد. اما در اردیبهشت ۱۳۳۰، دکتر مصدق این رابطه را قطع کرد که با استقبال گسترده رسانه‌های عربی مواجه شد و به وی لقب “زعیم شرق” (رهبر شرق) را دادند.

به گفته زادبر، پس از قطع رابطه توسط مصدق، صهیونیست‌ها استراتژی “حاشیه‌ای” را در پیش گرفتند و به دنبال ایجاد ائتلاف با کشورهای مسلمان غیرعرب (ایران، ترکیه، اتیوپی) بودند تا از محاصره همسایگان عرب خود خارج شوند. شاه نیز از این ارتباط منافع متعددی را دنبال می‌کرد:

استفاده از “لابی صهیونیست در آمریکا” برای تأثیرگذاری بر قدرت در آمریکا، به‌ویژه در “خرید اسلحه”.
بهبود تصویر خود در رسانه‌های بین‌المللی که به گفته شاه، علیه او مطالب زیادی منتشر می‌کردند.
افزایش قدرت تجار و شرکت‌های اسرائیلی در اقتصاد و صنعت ایران، به ویژه در طرح‌های بزرگ کشاورزی و آبرسانی.
آموزش ساواک توسط موساد و نقش موساد در دستگاه امنیتی ایران، به طوری که حتی در ماه‌های پایانی انقلاب، موساد به شدت خواستار برخوردهای شدیدتر با مخالفان بود و از انحلال ساواک عصبانی شد.
فروش نفت به اسرائیل، حتی در زمان تحریم نفتی اعراب. این امر باعث شد اعراب به شاه لقب “اخ الیهود” (برادر یهودیان) را بدهند.
رقابت منطقه‌ای با جمال عبدالناصر و ایفای نقش میانجی در روابط اعراب و اسرائیل.
نفوذ بهائیت در آموزش و پرورش و رادیو و تلویزیون ملی، که به دلیل ارتباط بهائیت با رژیم صهیونیستی، حساسیت جدی علما و جامعه مذهبی را برانگیخته بود.
زادبر تأکید کرد که نگاه منفی به اسرائیل در جامعه ایران صرفاً پس از انقلاب شکل نگرفته است. این نفرت از پیش از انقلاب، هم در “لایه مذهبی” و هم در “جریان روشنفکری” وجود داشت. امام خمینی از سال ۱۳۴۲ (۱۹۳۶)، به‌رغم هشدار ساواک، در سخنرانی‌های خود به کرات از اسرائیل نام برد و رابطه شاه با اسرائیل و بهائیت را زیر سوال برد. او نشان داد که جامعه ایران، اسرائیل را “نماینده استعمار” می‌دید که با “استبداد داخلی” (شاه) در ارتباط بود و این ریشه‌های عمیق در “هویت ایرانی” (مانند فتوت و کمک به مظلوم) و پیشینه دینی دارد. نمونه‌هایی چون تخریب دفتر هواپیمایی “العال” اسرائیل در سال ۱۳۴۷ پس از یک بازی فوتبال در تهران، نشان‌دهنده نفرت خودجوش مردمی بود. جمع‌آوری کمک برای فلسطینی‌ها توسط شخصیت‌هایی مانند علامه طباطبایی و آیت‌الله مطهری نیز پیش از انقلاب انجام می‌شد.

امام خمینی فلسطین را فراتر از یک مسئله اسلامی می‌دانست

دکتر سلطان‌شاهی نیز در این نشست ضمن تأیید مطالب زادبر، بر “ریشه‌های عمیق‌تر” نگاه منفی جامعه ایرانی به اسرائیل، که “به پیش از تأسیس این رژیم بازمی‌گردد”، تأکید کرد. او این مسئله را نه صرفاً سیاسی، بلکه مرتبط با “تاریخچه برخورد با مسئله یهود” دانست که حتی با نابودی اسرائیل نیز پایان نمی‌یابد. سازمان‌های صهیونیستی مانند “آلیانس” از دهه ۱۸۶۰ در ایران فعال بودند و در راستای آموزش و سازماندهی یهودیان، زمینه‌سازی می‌کردند. اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ فعالیت‌های صهیونیستی را تشدید کرد و به مهاجرت هزاران یهودی ایرانی به فلسطین انجامید. واقعه “الله‌داد” در مشهد (تغییر دین اجباری یهودیان) نیز از رویدادهای متأخر یهودستیزانه در ایران بود.

سلطان‌شاهی افزود که امام خمینی از اوایل دهه ۴۰ شمسی، مسئله فلسطین را فراتر از یک مسئله اسلامی، مربوط به “همه موحدین جهان” دانست و حتی فتوای استفاده از سهم امام برای مبارزان فلسطینی را صادر کرد، حتی اگر یهودی باشند و برای آزادی فلسطین می‌جنگند.

وی در ادامه به تلاش‌های سفیر وقت اسرائیل، مئیر عرزی (که خود ایرانی‌تبار بود)، برای جلب افکار عمومی ایرانیان اشاره کرد و گفت: عرزی با دعوت از اقشار مختلف مردم ایران به اسرائیل، تلاش می‌کرد تصویر مثبتی بسازد، اما این تلاش‌ها به دلیل عمق نفرت مردمی، ناموفق بود. حادثه ورزشگاه امجدیه در سال ۱۳۴۷ که مردم پس از بازی فوتبال علیه اسرائیل شعار دادند و دفتر هواپیمایی “العال” را تخریب کردند، نمونه‌ای از این خشم خودجوش بود.

سلطان‌شاهی در ادامه به نقش چهره‌های مذهبی مانند مرحوم کافی اشاره کرد که در سخنرانی‌های خود مکرراً علیه اسرائیل موضع می‌گرفت و حتی به دلیل آن تبعید شد. سخنرانی آیت‌الله مطهری در سال ۱۳۴۸ که بخش‌هایی از آن درباره “لرزیدن حضرت پیامبر از یهود در قبر مقدسش” بود، بعدها در رسانه‌های رسمی سانسور شد.

سلطان‌شاهی در پایان به اشکال در مدیریت مسئله فلسطین پس از انقلاب پرداخت. او معتقد است که رویکرد این مسئله از “کاملاً مردمی” به “دولتی” تغییر یافت و این امر ناخواسته مردم را کنار زد و به شعارهایی مانند “نه غزه نه لبنان” دامن زد. وی همچنین به “برخورد سطحی و مناسبتی” (مثلاً در روز قدس) با مسئله فلسطین اشاره کرد که باعث می‌شود مردم آگاهی عمیقی از ریشه‌ها و اهمیت آن نداشته باشند و در برابر روایت‌های نادرست (مانند “فلسطینی‌ها زمین‌هایشان را فروختند”) آسیب‌پذیر شوند. او بر “لزوم آگاه‌سازی ریشه‌ای مردم از تاریخ فلسطین” تأکید کرد تا مردم بتوانند خود تصمیم بگیرند و بدانند چه باید بکنند.

دیدگاه شما

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *